کد خبر:۶۵۰۳۶۴
لزوم تبیین ابعاد تهاجم اقتصادی علیه ملت ایران

ابعاد تهاجم اقتصادی را برای مردم بگویید

«ای کاش اقتصاددانان بیایند و برای مردم تشریح کنند تدابیری را که دشمن ما در آن سوی مرزها به کار می برد تا ما نتوانیم در داخل، اقتصاد محکم و مستقل و قوی داشته باشیم».
به گزارش گروه اقتصادی خبرگزاری دانشجو؛ مهدیار اسماعیلی در یادداشتی نوشت:

«ای کاش اقتصاددانان مومن ما بیایند و برای مردم تشریح کنند تدابیری را که دشمن ما در آن سوی مرز‌ها به کار می‌برد تا ما نتوانیم در داخل، اقتصاد محکم و مستقل و قوی داشته باشیم».

بله. «ای کاش...» هم دارد. اگر رهبر انقلاب این وظیفه مهم اقتصاددانان را چنین با حسرت و‌ای کاش بیان نمی‌کردند، جای تعجب داشت. مگر گفته ایم؟! مگر می‌گوییم؟! اصلا می‌دانیم؟!

۶۴ سال از ریخته شدن خون سه دانشجوی ایرانی که در اعتراض به سیاست‌های امپریالیستی ریچارد نیکسون، جان خود را برای مقابله با مهاجم دادند می‌گذرد و ما هنوز مثل فردای آن روز داریم در مغزمان به امثال نیکسون دکترای افتخاری می‌دهیم! حالا آن روز حکومت طاغوتی بود و او رسماً در دانشگاه تهران واقعاً اینچنین تمجید شد و امروز برخی از روی بی¬قوتی هر روز سر سفره نظریات امثال او در مغزشان تند و تند دکترا صادر می‌کنند برای امثالش!

وقتی از تهاجم اقتصادی سخن می‌گوییم، دست کم سه نوع مستقل از این واقعه می‌تواند متصور باشد. نوع اول که نوع شایع آن در کشور ماست، مفتون شدن در مقابل نظریاتی است که اگر چه به حال اقتصادهای پیشتاز امروزی مفید واقع شده است، اما به حال ما مضر است که توضیحش را در همین یادداشت آورده ام. نوع دوم از تهاجم اقتصادی، غلبه کردن تئوریک بر یک کشور با نظریاتی است که ظاهری اغواگر دارند، اما غرضی غیر خیرخواهانه را دنبال می‌کنند؛ و نوع سوم که عریان‌ترین نوع تهاجم است، ناچار کردن کشورهای تحت سلطه به انجام اعمالی است که رسما به نفع کشور سلطه گر و به زیان کشور میزبان است، اما به جهت ضعف کشور میزبان، چه او بخواهد و چه نخواهد مجبور امتثال امر است. من در این یادداشت بنا دارم تا به یاد سه شهید مبارزه با تهاجم این سه روش را تشریح کنم تا لزوم استمرار جریان مقاومت در حوزه اقتصاد نیز مشخص‌تر گردد.

یک. نوع اول از تهاجم، چیره شدن علمی با نظریاتی است که اگر چه به حال اقتصادهای پیشتاز امروزی مفید واقع شده است، اما به حال ما مضر است. به عنوان مثال در بررسی اقتصادهای کشورهای پیشرفته، به روشنی دیده می‌شود که بخش مقابل توجهی –در حدود ۵۰ درصد- از تولید ناخالص داخلی این کشور‌ها به ارزش افزوده از ناحیه فروش خدمات اختصاص دارد. بر همین اساس در پیدا و پنهان بسیاری از نظریات مُروّجان ایده‌ی توسعه‌ی حوزه‌ی خدمات در کشور، این ریشه وجود دارد که کشورهایی نظیر ایران نیز همچون کشورهای توسعه یافته که سهم بخش خدمات آن‌ها در تولید ناخالص داخلی چشم گیر و همواره رو به افرایش است می‌توانند با حمایت بخش خدمات خود، اقتصاد را رشد دهند و اشتغال آفرینی کنند. طرح‌های حمایت از بنگاههای زود بازده که هر از چند گاهی با عناوین مختلف سهمی از وام‌های تکلیفی دولت به بانک‌ها را به خود اختصاص می‌دهند و رسما حیف و میل می‌شوند و نه بیشتر، عمدتا در کنه خود به دنبال همین مسیر هستند. 

مطالعات نشان می‌دهد این مسیر برای کشوری مانند ایران که هنوز در بخش تولید کالا به بلوغ کافی نرسیده است مطلقا خطا و شبه¬انتحاری است! آنچه ساده انگارانه به آن توجه نمی‌شود، اشباع بخش تولید در کشورهای توسعه یافته و وجود سرریز نیروی کار از تولید به خدمات در اثر توسعه‌ی فنی و مکانیزه شدن فرایند تولید در این کشورهاست که نیاز به نیروی کار در بخش تولید را کمتر کرده و آن‌ها را برای طراحی بازارهای جانبی خدمت محور، حول صنعت مادر به سمت بخش خدمات سوق می¬دهد. عدم درک این کلید بسیار استراتژیک، و مفتون شدن در مقابل آمارهایی که نشان می‌دهد در هر سال درصد شاغلان بخش خدمات کشورهای توسعه یافته نسبت به شاغلان بخش تولید مرتباً روبه افزایش است، دمار از روزگار اقتصاد ایران در آورده است. وقتی اقتصاددان ایرانی زبان به تبیین این خطای فاحش تصمیم گیران دولتی نمی‌گشاید و اجازه می‌دهد روز به روز به خیل بیکاران سرخورده از بخش خدمات اضافه شود، آیا جز جای «ای کاش...» سخنی می‌ماند؟!

دو. نوع دوم از تهاجم اقتصادی، غلبه کردن تئوریک با نظریاتی است که ظاهری اغواگر دارند، اما غرضی غیر خیرخواهانه را دنبال می‌کنند. برای مثال زمانی که انگلستان به استعمار هندوستان روی آورد، با کشوری مواجه شده بود که برخلاف خودش جمعیتی بسیار داشت. جمعیت بسیار یعنی بازار مصرف بزرگ، و مشارکت در این بازار مصرف بزرگ یعنی پیروزی بزرگ! (دلتان خواست بخوانید غلبه‌ی بزرگ). یکی از جذاب‌ترین این بازارها، بازار پوشاک ملت بزرگ هندوستان بود که به مدد اراضی گسترده و حاصلخیز این کشور و وجود کشتزارهای وسیع پنبه، با همه‌ی کاستی هایش افتان و خیزان توسط ظرفیت‌های موجود در داخل همان کشور تامین می¬شد. 

رخنه کردن انگلستان در این بازار بزرگ چگونه ممکن بود؟ با قبولاندن «نظریه مزیت نسبی»! نظریه‌ای که می‌گفت: هندوستان به جهت اراضی گسترده‌ای که دارد بهتر است فقط پنبه بکارد و انگلستان به جهت صنعتی که دارد فقط پارچه ببافد و اینچنین هر دو در تولید پارچه، مشارکتی مقرون به صرفه داشته باشند! اگر چه این نظریات حتی در همان روز‌ها هم با تناقضاتی که اقتصاددان روس¬تبار نوبلیست یعنی «واسیلی لئونتیف» به شدت دست و پنجه نرم می¬کرد، اما متقاعد شدن هندی‌ها برای افتادن در این بازی موجب شد که این کشور تا نیم قرن پس از پایان استعمار انگلستان همچنان از ضربه‌ای که در نساجی خود از این ایده‌ی انگلیسی خورد رنج ببرد. در آن روز کسی به هندی‌ها نگفت که همین انگلستان اگر تحت سیاست‌های مقابله‌ای چرچیل در حوزه نساجی خود علیه کشورهای دیگر قرار نمی‌گرفت، هیچ گاه صنعتی نمی‌داشت تا با آن بتواند بازی کثیف مذکور را در هندوستان به اجرا در آورد. اینکه امثال این کلاه‌ها سالی چند بار و هر بار با نامی متفاوت -از مشارکت با پژو و رنو گرفته تا خرید و فروش کیک زرد غنی شده- بر سر ملت می‌رود جایی جز همان «ای کاش...» باقی می‌گذارد؟!

سه؛ و پناه بر خدا از این نوع سوم که عریان‌ترین نوع تهاجم است و آن ناچار کردن کشورهای تحت سلطه به انجام اعمالی است که رسما به نفع کشور سلطه گر و به زیان کشور میزبان است و جز با توانمند بودن نمی‌توان در مقابل آن ایستاد و از مصادیقش به یاد آورید تعدد منازعات چین و آمریکا را بر سر الزام چین به افزایش ارزش یوان در مقابل دلار که هر بار با مقاومت چین ناکام ماند و سپس به یاد آوردید افزایش ارزش دینار عراق و افغانی افغانستان در مقابل دلار را بلافاصله پس از تسلط آمریکا بر ایندو کشور که به دلیل ندانستن موضوع چقدر هم به مذاق بی خبرانشان خوش آمد! «ای کاش...»!

وقتی گفته می‌شود‌ای کاش اقتصاددانان برای مردم تشریح کنند تدابیری را که دشمن ما در آن سوی مرز‌ها به کار می‌برد تا ما نتوانیم در داخل، اقتصاد محکم و مستقل و قوی داشته باشیم، یعنی صحنه صحنه‌ی جنگ است و دشمن به دنبال این است که ما اقتصاد مستقل و قوی نداشته باشیم تا در مقابل تهاجم توان مقاومت نداشته باشیم! امنیت اقتصادی همانند امنیت ارضی است. کشور‌ها برای خود ارتش تاسیس می‌کنند تا امنیت ارضی و بین‌المللی داشته باشند و کشورهای سلطه‌گر آن‌ها را وادار به امیال خود نکنند. یک اقتصاد قوی نیز ارتش مناسب با خودش را لازم دارد تا آن را از تهاجم بیگانه دور نگه دارد. اقتصاد مستقل و قوی، تمامیتی است که یا به بیگانگان اجازه دخالت نمی‌دهد یا اگر قرار است -با رویکرد حداکثر کردن نفع ملت- به آن‌ها راه دهد، بسان یک میهمان دوزانو نشسته با اقتصاد کشورهای استکبارطلب رفتار می‌کند و دقیقا برایشان روشن میکند چه‌کار اجازه دارند بکنند و کجا‌ها نباید بروند!

جای بسی خرسندی است که این «ای کاش...» امروز غیرت اقتصاددان مومن را به جوش آورده و یک صدا و چند صدا، نواهایی ساز شده است. بیش از بیست اقتصاددان هم پیمان شده اند تا دانش خود را برای جامه¬ی عمل پوشاندن به این مهم در اختیار مردم قرار دهند. گرچه از خیل اقتصاددانان کشور بیش از این انتظار می‌رود، اما این باعث نشود که فکر کنیم با این چند گل بهار نمی‌شود! ۶۴ سال پیش در همین روز‌ها با سه گل بهار شد!
ارسال نظر
captcha
*شرایط و مقررات*
خبرگزاری دانشجو نظراتی را که حاوی توهین است منتشر نمی کند.
لطفا از نوشتن نظرات خود به صورت حروف لاتین (فینگیلیش) خودداری نمايید.
توصیه می شود به جای ارسال نظرات مشابه با نظرات منتشر شده، از مثبت یا منفی استفاده فرمایید.
با توجه به آن که امکان موافقت یا مخالفت با محتوای نظرات وجود دارد، معمولا نظراتی که محتوای مشابهی دارند، انتشار نمی یابد.
پربازدیدترین آخرین اخبار