روایتی از یک گروه آتشبهاختیار تمامعیار؛ «مادران آسمانی» هر سال برای مادران هزاران شهید هدیه روز مادر تدارک میبینند.
گروه فرهنگی خبرگزاری دانشجو؛ قسمت زنانه مسجد را تبدیل کردهاند به ستاد مرکزی. همهچیزش شبیه یک مرکز رسانهای بزرگ است. یک قلبِ تپنده برای یک اتفاق بزرگ. تزئینات باسلیقهای دارد و با کاغذ دیواریهای فیروزهای آراسته شده. بروبچههای «مسجد الاقصی»ی تهرانپارس، از هفت سال پیش تا امروز، ایام ولادت حضرت زهرا (س) که میرسد برنامهشان همین است. ستاد مرکزی طرح «مادران آسمانی» را همین جا و در دل مسجد قدیمیشان تشکیل میدهند تا سفیر تبریک روز مادر به مادران ستارهای باشند که ستارهای در آسمان دارند.
هفت سال و ۳۰ هزار شهید داستان «مادران آسمانی» چیست؟ آقای خاکی، مسئول رسانهای طرح اینطور توضیح میدهد: «حدود هفت سال پیش بود که با بچههای مسجد جمع شدیم دور هم و به این فکر کردیم که برای ادامه دادن راه شهدا چه کاری میتوانیم بکینم؟ یکی از بچهها گفت: اگر شهدا زنده بودند، حداقل کاری که میکردند این بود که روز مادر میرفتند منزل مادرانشان و به آنها تبریک میگفتند.» سال اول، فقط یک گروه بودند و یک مسجد. راه افتادند و خانه به خانه، به مادر ۵۰ شهید تبریک گفتند. سال به سال اما، آوازه طرح در تهران و شهرهای دیگر میپیچد و حالا در سال هفتم به جایی رسیده که ۳۰ هزار مادر شهید در سراسر ایران، عراق و لبنان، مهمان طرح «مادران آسمانی» هستند. استقبال گروههای مردمی برای حضور در طرح آنقدر زیاد بوده که ستاد مرکزی مجبور میشود سامانه ثبت نام طرح را پس از پنج-شش روز مسدود کند تا بتوانند به حجم تقاضاهای جدید رسیدگی کنند.
توضیحات آقای خاکی و دوستان خاکیاش در مسجدالاقصی که تمام میشود، راه میافتیم سمت منزل یک مادر شهید. یک گلدان گل رز و یک طرح شکیل از تصویر شهید را قرار است به یادگار برای مادر شهید «اکبر نیازی» ببریم. هدایا و یادگاریهایی که مجریان «مادران آسمانی» به مادران شهدا اهدا میکنند، آنقدر شیک و باسلیقه طراحی شده که برای یک بار هم که شده؛ نفس راحتی بکشیم و مطمئن باشیم داریم هدایایی در شان شهدا تقدیم خانوادههایشان میکنیم.
از سانچی تا مدافعین حرم رسیدهایم دمِ در خانه شهید که خاکی یادش میافتد باید زنگ میزده و خبر میداده! شکرِ خدا خانواده شهید هستند و میتوانیم برای تبریک روز مادر خدمتشان برسیم. «مادران آسمانی» در این سالها محدود به مادران شهدای دفاع مقدس نبوده و بروبچههای طرح حسابی حواسشان به مادران شهدای مدافع حرم، شهدای امنیت و شهدای پلاسکو هم بوده. حتی امسال مادران شهدای کشتی سانچی و شهدای آشوبهای خیابان پاسداران هم به برنامه اضافه شدهاند. آقای خاکی میگفت: وقتی به منزل شهید جواد تیموری، از شهدای حادثه تروریستی مجلس رفتهاند، دلِ مادر حسابی پر بوده و از بیمهریها و کمتوجهیها برایشان گفته.
یک خانواده انقلابی اورجینال لبخندی که نشسته روی لب مادر شهید نیازی، حسابی کیفورمان میکند. بارها و بارها تشکر میکند و خوشحالیاش را از حضورمان پنهان نمیکند. شهیدش، متولد ۱۳۴۵ بوده و در ۱۳۶۱ پرواز کرده. تنها ۱۶ سال! حاجخانم میگفت: اکبرش از همان روزهای آغاز نوجوانی میدانسته که ماندنی نیست. میگفت: پسرش حسابی اهل دعای کمیل بوده و البته درسخوان. پدرِ شهید هم هستند. حاجآقای نیازی بزرگ که درست یک روز پس از رحلت آیتالله بروجردی، به قم رفته و با تحقیق، آیتالله خمینی را برای مرجعیت انتخاب کرده بود. خانواده نیازی از آن انقلابیونِ اورجینالی هستند که تماشای چهرههایشان، حال آدم را خوب میکند.
مادر شهید میگفت: سیزده سال انتظار کشیده تا پسرش برگشته. از ۶۱ تا ۷۴ منتظر بوده. میگفت: فیلم شیار ۱۴۳ شبیه زندگی اوست و با دیدنش منقلب شده. مادر میگفت: با رضایت کامل، اکبرش را به جبهه فرستاده و اگر اکبر بود، حتماً او را برای دفاع از حرم اهل بیت به سوریه هم میفرستاد.
برسد به دست آقای شهردار حرفهایمان با مادر ِ اکبر گل انداخته. بیمقدمه و بیآنکه ما بخواهیم، خود حاج خانم به برخی اتفاقات سیاسی روز اشاره میکند و با بغض از فیلمِ رقصِ دختران در جشن شهرداری تهران میگوید. صدایش پر از غصه است وقتی میپرسد: «بچههای ما رفتن شهید شدن که اینا این کارا رو بکنن؟» و من میخواهم بگویم نه مادرجان! مطمئن باشید سرنوشت کسانی که دل شما و مادران شهدا را خون میکنند، چیزی جز زوال و رسوایی نیست. این را تاریخ گواهی داده.
میخواهیم رفع زحمت کنیم که میوه و آجیل میآورند. تشکر میکنیم و شرمنده میشویم. حاج خانم اصرار دارند دست خالی نرویم و آجیل برداریم. دو-سه مشت آجیل بر میدارم و میگذارم در جیبهایم. حتماً خوراکی که از سفرهی چنین خانوادهای بیاید، برکت دارد.
موقع خداحافظی، تشکرهای تمامنشدنیِ حاج خانم و حاج آقای نیازی شرمندهمان میکند. بیرون که میآییم، با خودم فکر میکنم تهران، حکماً به همین تکههای نور است که سرپاست. به حرمت همین مادران شهداست که فرو نمیریزد و ما را نمیبلعد. زمین، به حرمت این ستارههاست که نمیلرزد؛ و چه افتخاری بالاتر از اینکه در آستانه روز مادر، روی لب ستارهای لبخند بنشانیم؟