چه زیباست آهنگ جهاد آنگاه که دانشجویان از شهر و دیارشان کوچ میکنند و رنج سفر به جان میخرند و از گردنههای صعب خستگی عبور میکنند تا تحفه لبخند را برای کودکان به ارمغان ببرند.
گروه دانشگاه خبرگزاری دانشجو، مهدی نصیری؛ اردوهای جهادی، اقدامی است که هر ساله با فرا رسیدن تابستان بسیاری از دانشجویان برای حضور در این اردوها اعلام آمادگی میکنند. دانشجویان جهادگر آذربایجان غربی یاری مردم محروم شتافته و لغاتی مانند عدالت خواهی، توجه به محرومین و اخلاص را ترجمه کرده اند.
کدام آیین، کدام جهاد، کدام ایثار؟ پایم نلرزید؛ اما به دلم لرزه افتاد که خدایا می توانم؟ لیاقت دارم؟ مرحمت می فرمایی؟ گوشه چشمی، سرسوزن ذوقی و قطرهای غیرت کافی بود و من در خودم دیدم خدا را... پس حتما آری آری میشود و میتوانم دلم گفت: خدا در توست پس برو، دل به دریا زدم با این کاروان راهی شدم، دستم خالب بود، اما دلم پر...
چه زیباست آهنگ جهاد آنگاه که دانشجویان از شهر و دیارشان کوچ میکنند و رنج سفر به جان می خرند و از گردنههای صعب خستگی عبور می کنند تا تحفه لبخند را برای کودکان را برای پیرزنان و پیرمردان مناطق محروم و بادیه نشین ببرند.
این جوانان پای به مناطق محروم می گذارند تا در گرمای بالای ۴۰ درجه بیابانها و روستاهای دورافتاده رضایت خداوند را در میان رضای محرومان بجویند و از شهرها و ناز و نعمتها هجرت می کنند تا عشق بندگی کنند.
آنجا خود را به مانند شبی یافتم که مهتاب هایش کودکان پاک و معصومی هستند که روحشان بزرگ و دل هایشان کوچک است، آنجا تفکر و در خود فرورفتن نوع جدیدی از سرگرمی برایم بود.
روزها که میگذشت، حضور پرشورتر میشد. قبل از رسیدن ما منتظر پشت درب مدرسه میایستادند. خانمی بود که فقط دلش یک همدم میخواست. یک گوش شنوا تا از رنجی که برده است، بگوید. کسی را میخواست که آرامش کند.
روزی که به خانه تک تکشان میرفتیم، رسیدیم به منزل پیرمردی مهربان. چشمانش بسیار ضعیف بود؛ اما دلی روشن داشت. با وجود زنی بیمار و فرزندی معلول، خوشرو و مهربان بود. وقتی صحبت میکرد و به دردهایش میرسید و گریه میکرد؛ من با تمام وجود میخواستم بگذرم از تمام چیزاهایی که دارم و ندارم؛ اما گریه این مرد را نبینم.
زنی را دیدم که شوهرش را ۱۲ سال بود از دست داده بود؛ اما محکم مثل کوه فرزندانش را بزرگ کرده بود و به این زن میشد تکیه کرد و بدون هیچ نگرانی. این زن برای من مظهر صبر و پشتکار بود.
انجا خبری از گرانی نیست، ارزان محبت می کنند و ارزان دوست می دارند، سرزمینشان قلب یکدیگر است، چشم هایشان را به روی خوبی نمیبندند دل هایشان زلالتر از آب رودخانه است و کینه به دل نمیگیرند و میدانند بین دوست داشتن و داشتن دوست فرق است و میدانند که دوست داشتن امری لحظهای است، اما داشتن دوست استمرار لحظههای دوست داشتن است.
همه دنبال سه چیز بودن؛ واقعیت، خوبی و زیبایی که اولی را با اندیشیدن و دومی را با اخلاق و سومی را با هنر بدست آوردند کاش من نیز اینگونه بودم.
کاش کم کم که از روستا دور می شوم، یادم نرود ان خانههای باصفا و مردم مهربانش را، آن بچههایی که با تمام وجود ما را خاله و خانم صدا می کردند.
یک روز نوایی شنیدم که ای آسمانیها جهاد اصغر تمام شد؛ اما درهای جهاد اکبر که بسته نیست؛ بیایید خود را پیدا کنیم.
حس عجیب و مبهمی بود برای رفتن یا نرفتن، بودن یا نبودن، دیدن محرومیتهای روستا یا ندیدن، شنیدن درد و دلهای مردم روستا یا نشنیدن.