از وقتی یا علی (ع) گفتند برای مرهم گذاشتن بر زخمهای کودکان مبتلابهسرطان، ۴ سال میگذرد. حالا نهفقط با خدمات درمانی بلکه با اجرای برنامههای آموزشی و هنری، سفیر امید زندگی این نوگلان شدهاند. نخستین کنسرت کودکان مبتلابهسرطان، جدیدترین هدیه جوانان خوشفکر اراکی به این کودکان بود.
به گزارش گروه فرهنگی خبرگزاری دانشجو، دلشان برای غنچههایی که نشکفته، رو به پژمردگی گذاشته، میتپد. همینکه خبردار شدند تشخیص بهموقع، میتواند به ۸۵ درصد از آنها فرصت شکفتن بدهد، کمر همت بستند تا آب و نور باشند برای طراوت دوباره این غنچهها. وقتی گروهی از جوانان دغدغهمند اراکی جای حمایتهای تخصصی از کودکان مبتلابهسرطان را خالی دیدند، تصمیم گرفتند همه توانشان را بهکار بگیرند تا این شاپرکهای شکستهبال احساس تنهایی نکنند. حالا چند سال از آن روزها میگذرد و موسسه خیریه «حامییار» با فعالیتهای حمایتی اثرگذار و برنامههای آموزشی و فرهنگی روحیهبخشش، مهمترین همراه این کودکان دوستداشتنی و عصای دست والدین آنها شده است. اقدام ابتکاری اخیر این گروه مردمنهاد، یعنی اجرای نخستین کنسرت کودکان مبتلابهسرطان، بهانه خوبی است برای بازخوانی فعالیتهای مهم و الهامبخش جوانان خوشقلب و خوشفکر این موسسه.
حامییار، حامی کودکان خاص
گرچه تمام بیماران مبتلابهسرطان، نیازهای مشترک درمانی و دارویی دارند، اما در این میان، کودکان بهدلیل شرایط خاص، نیازمند حمایتهای ویژه روحی و روانی هم هستند. «حامد صوفی»، مدیرعامل جوان موسسه حامییار با بیان این نکته، گریزی میزند به ۴ سال قبل و میگوید: «۲ عامل ما را برای ورود به این عرصه ترغیب کرد؛ علاقهمندی اعضای پایهگذار موسسه به کار در حوزه کودک و احساس نیاز به فعالیتهای حمایتی برای کودکان مبتلابهسرطان. واقعیت این است که کودک، نیازهای خاص خود را دارد و باید خدمات تخصصی، آکادمیک و کودکمحورانه برایش درنظر گرفتهشود. تمام تلاش ما هم در ۴ سال گذشته، فراهم کردن مجموعه این شرایط برای کودکان عزیز مبتلابهسرطان بوده است؛ تأمین دارو و شرایط مناسب بستری بهاضافه برنامههای خاص آموزشی و تفریحی کودکمحور.»
تا مردم پای کارند، کودکان بیمار تنها نمیمانند
تا لبتر کردند، ۱۰۳ نفر داوطلب شدند برای نشاندن لبخند روی لب کودکان خسته از دارو و درمان؛ و اینطور بود که بخش خون و آنکولوژی بیمارستان امیرکبیر، شد خانه دومشان و قرار گذاشتند برای تزریق آرامش و شادی به اهالی کوچولویش از هیچ کاری دریغ نکنند: «با کمکهای مالی دائمی خیّران، توانستهایم خدمات درمانی مستمری به کودکان مبتلابهسرطان ارائه کنیم؛ خدماتی مانند تسویهحساب پرونده کودکان بستری، تأمین و اهدای تجهیزات ضروری حین درمان در بیمارستان ازجمله دستگاه تصفیه هوا، پمپهای یکبارمصرف شیمیدرمانی، دستگاه نوار قلب، هود شیمیدرمانی و...، پرداخت کمکهزینه پیوند مغز استخوان، پرداخت هزینه پورتگذاری و نمونهبرداری مغز استخوان، توزیع تغذیه رایگان روزانه ویژه کودکان بستری و...»
آقای مدیر یادی هم میکند از حمایتهای ارزشمند مردم خیراندیش از فراخوانهای موسسه و ادامه میدهد: «گهگاه پروژههایی تعریف میکنیم مثل اینکه؛ برای تأمین هزینه داروی فلان کودک به مبلغ ۱۸ میلیون تومان نیاز و برای این کار، یک هفته فرصت داریم. حمایتهای صمیمانه و بیپایان مردم نهفقط در این فراخوانها بلکه در برگزاری بازارچههای خیریه و پرکردن قلکهای موسسه، همیشه شامل حال ما و البته کودکان عزیز مبتلابهسرطان بوده و برکت ذرهذره این کمکهای مردمی آنقدر زیاد بوده که هیچوقت در تأمین هزینههای درمانی بچهها دچار مشکل نشدهایم.»
از خانوادهها غافل نشوی!
برای اینکه در شبهای یلدای درد و بیماری، نور باشند برای نور چشمهایشان، مثل شمع میسوزند و بیصدا آب میشوند. از پدر و مادرهای فداکار کودکان بیمار میگوییم که در مراحل درمانی فرزندان، خودشان را فراموش میکنند و بعضاً دچار ناراحتیهای جسمی و روحی میشوند. اهالی موسسه حامییار، از این حامیان ایثارگر بچههای بیمار هم غافل نبودهاند: «یک روز که به بخش رفتهبودم، دیدم یکی از مادران بهشدت گریه میکند. فکر کردم برای فرزندش ناراحت است، اما مادر کودک هماتاقی گفت: این خانم روزهای متوالی است کنار فرزندش در بیمارستان مانده درحالیکه خودش هم مشکل گوارشی دارد و بدحال است... جرقه احساس وظیفه ما در این زمینه، آنجا زدهشد. واقعیت این است که با توجه به روند طولانی درمان بیماری سرطان، لازم است والدین بچهها هم در این روند زمانبَر، در شرایط مناسبی بهلحاظ سلامت جسمی و روحی قرار بگیرند. اینطور بود که پیگیریها را آغاز کردیم و موفق شدیم تفاهمنامهای با ۳۵ پزشک متخصص و فوقتخصص داوطلب در زمینههای مختلف رادیولوژی، دندانپزشکی، بیماریهای زنان، گوش و حلق و بینی، ارتوپدی، قلب و عروق، جراحی داخلی، فک و ایمپلنت و... امضا کنیم. حالا علاوهبر کودک مبتلابهسرطان، پدر و مادرش بههمراه خواهران و برادرهایش هم مشمول خدمات درمانی ما هستند و با اخذ معرفینامه از دفتر موسسه، میتوانند مراحل درمانیشان را بهصورت رایگان انجام دهند.»
به گفته صوفی، برای حمایت روحی و روانی از کودکان و خانوادههایشان، جلسات مشاوره تخصصی هم در این مسیر برایشان پیشبینی شده است. برگزاری کارگاههای آموزشی در زمینه پیشگیری، مقابله و درمان بیماری سرطان در مساجد و ادارات مراکز عمومی با حضور متخصصان مجرب هم از دیگر برنامههای موسسه برای توانمندسازی خانوادهها در مقابل بیماری سرطان است.
فرشتههایی که مدرسه را به خانه آوردند
«وقتی با یک بیمار ۱۳ ساله مبتلابهسرطان برخورد کردیم که هنوز کلاس دوم ابتدایی بود، تازه حواسمان جمع شد که چقدر در طی مراحل درمانی این کودکان و نوجوانان از وضعیت تحصیلیشان غفلت میشود. رایزنیها با آموزشوپرورش شروع شد و در دیدار با آقای فولادوند، مدیر کل آموزشوپرورش استان مرکزی که همکاری بسیار خوبی با تشکلهای مردمنهاد دارند، مقرر شد فراخوانی برای جذب معلمان علاقهمند به مشارکت در طرح آموزش کودکان بیمار در استان صادر شود.» خانم معلمهای دلسوز و آقا معلمهای مهربان انگار منتظر بودند؛ نگذاشتند حرف حامیان کودکان بیمار روی زمین بماند و دست یاری آنها را بهگرمی فشردند: «۲۲۰ معلم داوطلب به فراخوان ما لبیک گفتند و برای مشارکت در این طرح که طیف گستردهای از کودکان بیمار را دربرمیگرفت، اعلام آمادگی کردند. بهاینترتیب، این معلمان داوطلب روال تحصیلی ۹۰ کودک بیمار سختدرمان مبتلا به سرطان، ام اس، هموفیلی، پروانهای و p.k.u را بر عهده گرفتند. حالا با همت و محبت این معلمان عزیز که معلم رسمی آموزشوپرورش هستند، هیچ کودک بیماری از تحصیل بازنمیماند. فقط کافی است کودک در یکی از مدارس نزدیک خانه ثبتنام کند، بعدازآن یا معلم داوطلب به منزل کودک میرود یا در یکی از محیطهای آموزشی تعیینشده از سوی موسسه، یک کلاس کاملاً خصوصی برایش برگزار میشود.»
لذت ببر و شاد باش حتی اگر در بیمارستان هستی
ازجمله ویژگیهای مثبت موسسه حامییار میتوان به جذب تخصصی و هدفمند نیروهای داوطلب اشاره کرد. ۸۰ درصد اعضای این موسسه دارای مهارت و تخصصهای مرتبط با حوزه کار کودک هستند و همین ظرفیت، دست موسسه را برای ارائه خدمات آموزشی و مفرح و روحیهبخش برای کودکان بیمار بازگذاشتهاست. حامد صوفی دراینباره میگوید: «بچهها اغلب ۵۰، ۶۰ شب در بخش آنکولوژی بستری میشوند و لازم است برای حفظ و ارتقای روحیه آنها و مادرانشان در این بازه زمانی طولانی برنامهریزی هدفمندی داشتهباشیم. بههمین دلیل یک بخش مهم از فعالیتهای ما در بخش آنکولوژی بیمارستان امیرکبیر، به آموزشهای غیرتحصیلی اختصاص دارد. در هفت روز هفته، مربیان حرفهای داوطلب در رشتههای قرآن کریم، کاردستی، موسیقی، لذت نقاشی، زبان انگلیسی، شطرنج و قصهگویی در بیمارستان حاضر میشوند و هم با بچهها آموزش میدهند و هم با آنها بازی میکنند. با توجه به حضور این مربیان هنرمند، ما هر ماه یک جشن تولد ویژه متولدین آن ماه در بخش برگزار میکنیم و تلاش میکنیم با ایجاد یک فضای شاد، به بازیابی روحیه بچهها و مادرانشان کمک کنیم.»
و چه استعدادهایی که در همین بخش پر از درد توسط خاله و عموهای مهربان کشف شده...: «برایمان جای خوشحالی است که در همین مدت، ۳ حافظ قرآن در این بخش تربیت شدهاند. برادران ۱۱ ساله ۳ قلویی داریم که یکی از آنها مبتلا به سرطان است. این ۳ برادر همیشه با هم هستند و اینجا هم با توجه به علاقه و استعدادشان، هر سه تحت آموزش قرآن قرار گرفتند و حالا علاوهبر توانایی قرائت آیات، حافظ قرآن هم شدهاند. کلاس لذت نقاشی هم یکی از کلاسهای جذاب برای بچههاست و توانسته یک گروه نقاش آیندهدار به جامعه هنری شهر اراک معرفی کند.»
به نمایشگاه نقاشی کودکان مبتلابهسرطان خوش آمدید
«چندی قبل یک کلاس آموزشی هدفمند نقاشی برای بچهها برگزار شد و مربیان با روایت قصههای عاشورا و حماسه امام حسین (ع)، ۳ ماه در این زمینه با بچهها کار کردند. بعد قرار شد بچهها هرکدام درباره کربلا و عاشورا یک نقاشی بکشند. ماحصل این فعالیت هنری، برگزاری یک نمایشگاه نقاشی تخصصی در ایام محرم و صفر بود که حسابی سروصدا کرد.» خاطره بهیادماندنی رویداد بزرگ هنری که خالقش کودکان بیمار کمرمق بودند، دوباره برای حامی جوان زنده میشود و ادامه میدهد: «بازتاب نمایشگاه نقاشی بچهها عالی بود. بازدیدکنندگان فراوانی برای تماشای آثار بچهها به فرهنگسرای آیینه شهر اراک آمدند و تعداد زیادی از ۳۵ اثر ارائهشده را خریداری کردند. علاوهبر برخی مسئولان، تعدادی از هنرمندان نقاش شهر هم مهمان این نمایشگاه بودند. هنرمندان که از دیدن آثار بچهها حسابی هیجانزده شدهبودند، گفتند خودشان هم حاضرند با محوریت کودکان مبتلابهسرطان نقاشی بکشند و به نفع این بچهها نمایشگاه برگزار کنند.»
گوش کن؛ این موسیقی زندگی است
از یک جایی به بعد، جمعهها برای بچههای بخش آنکولوژی بیمارستان امیرکبیر، روز خاص هفته بود، روزی که برای رسیدنش روزشماری که نه، لحظهشماری میکردند. جمعهها یک زوج هنرمند، مهمان بچههای بخش بودند؛ زوجی که با هنرشان، گوش بچهها و مادرانشان را بهجای صدای گریه و نالههای از سرِ درد، به شنیدن صدای موسیقیهای آرامشبخش و شاد عادت دادند: «خانم غیاثی و آقای ستودهنژاد اوایل فقط برای بهتر کردن حال بچهها از طریق نواختن موسیقی به جمع ما ملحق شدهبودند، اما هرچه گذشت، بیشتر متوجه علاقه و اشتیاق بچهها برای یادگیری موسیقی شدند. اینطور بود که به ما پیشنهاد کردند برای بچهها فلوت و بِلز تهیه کنیم تا آموزش موسیقی به آنها را شروع کنند. هیچکس فکرش را نمیکرد کلاس موسیقی، به یکی از جدیترین و جذابترین کلاسهای بچههای مبتلابهسرطان تبدیل شود.
حالا دیگر یک دست بچهها آنژیوکت بود و دست دیگرشان فلوت و درد هم نمیتوانست مانع ساز زدن آنها شود. بچهها آنقدر روحیه گرفتهبودند و در یادگیری موسیقی استعداد نشان دادند که بهمرور کار از یک برنامه تفریحی و سرگرمکننده خارج شد و مربیان کار آموزش را کاملاً تخصصی دنبال کردند تا حدی که بچهها بعد از مرخص شدن از بیمارستان هم به آموزشگاه این زوج هنری میرفتند و تمرینهایشان را ادامه میدادند.»
بفرمایید کنسرت بچههای امید
این یکی را دیگر نمیتوانید حدس بزنید؛ اینکه کودکان بستری در بخش آنکولوژی بیمارستان، همانها که با شبها و روزهای پردرد دستوپنجه نرم میکنند، ساز دست بگیرند و روی سن - مثل موزیسینهای حرفهای - نتها را پشتسرهم ردیف کنند و آهنگهای گوش و دلنواز بسازند: «کمکم تعداد بچهها بیشتر شد و توانمندی آنها در نواختن موسیقی ارتقا پیدا کرد. اینجا بود که خانم غیاثی و آقای ستودهنژاد با یک پیشنهاد غافلگیرکننده به سراغ ما آمدند. آنها معتقد بودند بچهها به سطحی رسیدهاند که میتوانند کنسرت برگزار کنند! تمام مقدمات و مجوزهای کار توسط این مربیان باانگیزه فراهم شد و بالاخره آن اتفاق بزرگ، رقم خورد.»
صوفی مکثی میکند و لبخند بر لب ادامه میدهد: «آن لحظهای که بچهها روی سن کنسرت اجرا میکردند، احساس کردم موسسه حامییار تمام آنچه رسالت داشته را انجام دادهاست. نمیدانید مادران بچهها با چه غروری تماشاگر هنرنمایی فرزندانشان بودند؛ آنها حالا دیگر باور کردهبودند زندگی فرزند آنها فقط دارو و شیمیدرمانی و بستری شدن نیست بلکه میتواند به پرورش استعدادهایش مشغول شود و مثل بچههای دیگر و حتی بهتر از آنها قرآن بخواند، کاردستی درست کند و حتی در مقابل چشم حدود هزار نفر ساز بزند. واکنش مردم و مسئولان حاضر در مراسم هم دیدنی بود؛ همه بهتزده بودند و بعضیها هم با چشمهای خیس هنرنمایی بچهها را تماشا میکردند. شهردار شهر مهاجران قبل از شروع برنامه میگفت: واقعاً میتوانند موسیقی اجرا کنند؟ گفتم: خیلی بهتر از ما. بعد از برنامه، ایشان و اعضای شورای شهر اراک آنقدر تحت تأثیر قرار گرفتهبودند که فقط سئوالشان این بود که: ما چه کاری میتوانیم برای بهبود حال این بچههای هنرمند انجام دهیم؟»
از اتریش تا اراک به یاد کودکان بیمار
«تابستان سال گذشته همراه همسرم برای گذراندن یک دوره آموزشی موسیقی به کشور اتریش رفتیم. بخشی از سمینارها و کنفرانسهای این دوره درباره تأثیر موسیقی روی کودکان بیمار بود. در افتتاحیه یکی از برنامهها هم کنسرتی اجرا شد که نوازندههایش بچههای بیمار بودند. همانجا جرقهای در ذهنمان ایجاد شد؛ با خودمان گفتیم چرا ما چنین طرحی را در شهر خودمان اجرا نکنیم؟ از قبل با موسسه حامییار در ارتباط بودیم و همانجا تصمیم گرفتیم در بازگشت به ایران، سراغ این دوستان برویم و موضوع را با آنها مطرح کنیم. اما خواست خدا بود که هنوز ۲، ۳ روز از برگشتمان نگذشته، خود این دوستان با ما تماس گرفتند و پیشنهاد کردند دوباره با آنها همکاری داشتهباشیم.»
«مجید ستودهنژاد»، مدرس موسیقی کودکان در ادامه میگوید: «اوایل در بخش خون و آنکولوژی بیمارستان امیرکبیر فقط ما ساز میزدیم و بچهها گوش میکردند. کمی که گذشت، گهگاه سازهای کوچک را دستشان میدادیم تا خوشحال شوند. کمکم دیدیم هم اشتیاق و هم توانایی نواختن ساز را دارند؛ و این، همان آرزویی بود که ما مدتها بود در دل و ذهنمان داشتیم؛ بنابراین پیشنهاد آموزش موسیقی به بچهها را مطرح کردیم و کار شروع شد.»
دلسوزی ممنوع! به این بچههای توانمند افتخار کنید
برگزاری کنسرت کودکان مبتلابهسرطان، تجربه درخشانی بوده که در شهر اراک و بلکه در کل کشور، یک تجربه نو و بدیع بهحساب میآید و نام این بچههای هنرمند را سر زبانها انداخته است. سرپرست گروه موسیقی «آوای حامییار»، اما یک تذکر مهم دراینباره دارد: «من و همسرم سالهاست موسیقی تدریس میکنیم و بهصورت مستمر کنسرت کودکان را روی سن میبریم. اعتقاد ما این است که کودکان هنرمند مبتلابهسرطان هم هیچ تفاوتی با بچههای آموزشگاهمان ندارند. آنها مثل یک گروه موسیقی واقعی مراحل آمادهسازی را پشتسرگذاشته و کنسرت اجرا کردهاند. قرار نیست کسی برای آنها دلسوزی کند. این بچههای بااستعداد قرار است تمرین را ادامه دهند و ارتقا پیدا کنند و موزیسینهای حرفهای شوند. از سازمانها و مراکز مختلف با ما تماس گرفتند که بچهها را برای اجرا به مراسمشان ببریم، اما گفتم قرار نیست آنها را روی سن ببریم که عدهای خدایناکرده برایشان دل بسوزانند و به آنها کمک کنند. اینجا فقط یک هدف وجود دارد؛ اینکه این بچهها قرار است توانمند شوند و در آینده حتماً این اتفاق خواهد افتاد.»
برای ستودهنژاد، اشتیاق این بچهها برای یادگیری موسیقی، فراموشنشدنی است: «یادم نمیرود یکی از بچهها که از ناحیه پا دچار مشکل حاد شدهبود، روز اجرای کنسرت روی تخت بیمارستان بود. بااینحال از پزشکش اجازه گرفت و خودش را به ما رساند. او با عصا روی سن رفت و باوجود داشتن درد، با انگیزه و انرژی فراوان، اجرای خوبی هم کرد. حاضران در سالن هم در پایان اجرا، به احترام این تلاش و هنرنمایی او و باقی بچهها ایستادند و چند دقیقه برایشان دست زدند و به آنها روحیه دادند. من مطمئنم این روحیه خوب در روند درمانی این بچهها هم تأثیر مثبت خواهد داشت.»
وقتی ترس جایش را به عشق داد
«وقتی تصمیم گرفتیم برای اجرای موسیقی به بخش کودکان مبتلابهسرطان برویم، خانوادهام گفتند: این کار را نکن. از پسش برنمیآیی. بیراه هم نمیگفتند. تا همین ۲ سال قبل، وقتی از مقابل بیمارستان بیماران مبتلابهسرطان عبور میکردم، از شدت استرس، اصلاً به آن ساختمان نگاه نمیکردم. اولین بار که وارد بخش شدیم هم، تمام وجودم میلرزید. مدام مجبور بودم از بخش بیرون بروم و نفس تازه کنم و برگردم. اما این حال بد، فقط ۲، ۳ جلسه طول کشید و بعد، بر خودم و اوضاع مسلط شدم.» «شهره غیاثی»، مدرس موسیقی و دیگر سرپرست گروه موسیقی کودکان مبتلابهسرطان میگوید او هم از کنار بچهها بودن، انرژی و روحیه گرفته است: «حالا بعد از گذشت یک سال و نیم از آن روزها، بهشکل باورنکردنی قوی شدهام؛ بهراحتی به بخش میروم، در کنار بچهها میمانم، بغلشان میکنم و... و این، بزرگترین دستاورد من از حضور در کنار این بچههای عزیز بوده است.»
من فلوت میزدم، او با درد لبخند میزد
«یک روز کنار تخت کودکی رفتم که داشت دارو میگرفت و فوقالعاده درد داشت. من که نمیدانستم، اما پرستارها میگفتند مثل این است که دارد آتش وارد بدنش میشود! در همان حال، من داشتم بالای سرش فلوت میزدم. خیلی برایم سخت بود. نواختن فلوت، نیاز به نفس دارد و من از شدت ناراحتی برای او، نفسم میگرفت. اما وقتی میدیدم در اثر شنیدن صدای فلوت، آن بچه دارد خوابش میبرد یا لبخند به لبش آمده، انرژی میگرفتم و ادامه میدادم. همین تاثیرات مثبت حضورمان بر روحیه بچهها بود که به ما انگیزه میداد در کنارشان بمانیم. وقتی پرستارها و مادرها میگفتند بچهای که در اثر بیماری و درد، بدقلق شدهبود و چند ماه بود نمیتوانستند به او غذا بدهند، حالا با برنامه موسیقی حالش خوب شده، غذا میخورد، با روند درمان همراهی میکند و نزدیک به قطع درمان است، خیلی حال ما را خوب میکرد و انگیزه میداد کار را ادامه دهیم.»
خانم مربی در ادامه تاکید میکند حال خوب حاصل از موسیقیدرمانی، فقط مختص بچهها نبوده: «اوایل که به بخش میرفتیم و ساز میزدیم، برخی از مادران کودکان مبتلابهسرطان را بهزور در جمعمان میآوردیم تا گوش بدهند و دست بزنند، اما کمکم دل آنها را هم بهدست آوردیم. مادری که اوایل، کسل و اخمو بود، بهمرور با ما ارتباط برقرار کرد و همراه شد. حالا دیگر اوست که دیگران را تشویق میکند دست بزنند و شادی کنند.»
باورمان نمیشد...
هیچکس مثل مادران کودکان بستری در بخش آنکولوژی بیمارستان امیرکبیر نمیتواند شهادت بدهد جادوی موسیقی با این بچهها چه کرده است. مادر «دانیال شرفی» که مثل پسرش هنوز هم از حال خوب روز اجرای کنسرت، لبخند بر لب دارد، میگوید: «دانیال تا قبل از آشنایی با خانم غیاثی و آقای ستودهنژاد، اصلاً چیزی از موسیقی نمیدانست، اما حالا بِلز یاد گرفته و میخواهد یادگیری فلوت را هم شروع کند. از این زوج هنرمند ممنونم که خیلی برای بچههای ما زحمت کشیدند و صبورانه به آنها آموزش دادند. کار آنها واقعاً بزرگ بود. من اصلاً باورم نمیشد دانیال بتواند موسیقی کار کند و جلوی جمعیت اجرا کند. وقتی روی سن دیدمش، به او افتخار کردم.»
مادر «فاطمه میرزاخانی» هم از توانمند شدن و روحیه گرفتن دخترش سراپا رضایت و شادی است و البته، قدردان زحمات مربیان دلسوز او: «جمعه که میشد، بچهها لحظهشماری میکردند تا خانم غیاثی و همسرش از راه برسند و برایشان ساز بزنند. گاهی با خودم میگفتم: امروز، روز تعطیل این زوج است. میتوانند برای خودشان و خانوادهشان وقت بگذارند. اما میآیند اینجا و وقتشان را صرف شاد کردن بچههای ما میکنند. واقعاً کارشان بزرگ است و ما واقعاً از آنها ممنونیم. بچهها هم همه تلاششان را کردند پاسخ زحمات آنها را بدهند. مثلاً فاطمه تازه عمل کردهبود و پایش در گچ بود. روز اجرای کنسرت در بیمارستان بود و ساعت اجرا با وقت داروهایش همزمان شدهبود. اما بهاندازه ۲ ساعت از پزشکش مرخصی گرفت و خودش را به کنسرت رساند و اجرای خوبی داشت. من تغییر روحیه او را در این مدت کاملاً حس میکنم. در دورههای بستری شدنش که گاهی ۲، ۳ هفته طول میکشد و ممنوعالملاقات است، تنها چیزی که حالش را خوب میکند، همین فلوت زدن است.»