رئیس دانشگاه آزاد بوشهر گفت: روز مصاحبه دوره پذیرش دکتری دانشگاه شهید بهشتی، برای نماز به مسجد رفتم، بعد از نماز خبری از کفش من نبود و بجایش کفشی کهنه و وصله خورده برایم گذاشتند.
اسماعیل عبداللهی، رئیس دانشگاه آزاد بوشهر در گفتگو با خبرنگار دانشگاه خبرگزاری دانشجو، به بیان خاطراهای از دوران دانشجویی خود پرداخت و گفت: در سال ۷۹ بود که از بنده و ۱۲ دانشجوی دیگر برای حضور در اولین دوره پذیرش دکتری دانشگاه شهید بهشتی دعوت شد و قرار بود در مصاحبه دکتری شرکت کنیم.
عبداللهی افزود: قبل از اینکه وارد جلسه مصاحبه شویم، همگی نگران بودیم که جزو نفرات اول مصاحبه باشیم، چون نمیدانستیم که قرار است چه سوالاتی از ما پرسیده شود و به همین دلیل سر و صدای زیادی در بیرون از سالن جلسه ایجاد کرده بودیم و هرکدام از دانشجویان به دیگری میگفت که من میخواهم نفر آخر مصاحبه باشم.
وی اضافه کرد: خلاصه اینکه به دلیل سر و صدای زیادی که داشتیم یکی از اساتید دانشگاه شهید بهشتی که اتفاقا دبیر جلسه مصاحبه بود، نزد ما آمد و گفت: موضوع چیست؟ که ما هم به ایشان گفتیم اختلافمان بر سر این مسئله است. این استاد دانشگاه پیشنهاد داد که براساس رتبه برای مصاحبه به جلسه بیایید، که همگی با این پیشنهاد موافقت کردیم و همین لحظه بود که دبیر جلسه گفت: آقای عبداللهی شما نفر اول هستید و بیایید جلسه. همین مسئله باعث شد این خاطره همیشه در ذهنم باقی بماند و هیچگاه فراموشش نکنم، چون دلم میخواست آخرین نفری باشم که برای مصاحبه به سالن جلسه میرود، اما به دلیل اینکه رتبه ام از مابقی دانشجویان بالاتر بود اولین نفری بودم که مصاحبه پذیرش دوره دکتری دانشگاه شهید بهشتی را انجام دادم.
رئیس دانشگاه آزاد بوشهر ادامه داد: ظهر همان روز و در تایم ناهار و نماز بود که تصمیم گرفتم به همراه یکی از دانشجویان برای اقامه نماز به مسجد دانشگاه بروم. مسجد دانشگاه که بر روی تپهای قرار داشت بسیار خلوت بود، چون در ایام تعطیلات تابستان هم بودیم. خلاصه اینکه برای نماز به مسجد رفتیم و کفش هایمان را در جاکفشی قرار دادیم و بعد از اقامه نماز که به بیرون از مسجد آمدیم خبری از کفش من نبود! البته کفشی نو داشتم که بجای آن کفشی کهنه و وصله خورده برایم گذاشته بودند و به ناچار مجبور شدم با همان کفش پاره به جلسه امتحان بروم. در جلسه امتحان یکی از اساتید که متوجه کفش کهنه من شده بود بالای سرم ایستاده بود و به آن نگاه میکرد که از ایشان پرسیدم آقای دکتر چرا به کفشم خیره شدید؟ در جوابم گفتند در تعجبم شما که صبح کفشی نو به پا داشتید الان چطور این کفش انقدر کهنه شده؟ این همان کفش است؟ که در جواب موضوع گم شدن کفشم را به وی گفتم.