نویسنده صفحه مجازی داستانک در مورد یک قهرمان رزمی کار که در چند روز گذشته در مناطق سیل زده حاضر بود نوشت: ما هر روز بعد از کار و فعالیتمان، خاکی و گلی و خسته به جایی که برای استراحت مهیا شده بود بر میگشتیم تا کمی آرام بگیریم.
در خانه پسری بود که کارها را انجام میداد.
به گزارش گروه اجتماعی خبرگزاری دانشجو، صفحه مجازی داستانک هر روز از آدم های قهرمان حاضر در سیل یک خاطر می نوسید که این بار نوبت قهرمان کیک بوکسینگ کار شد.
ما هر روز بعد از کار و فعالیتمان، خاکی و گلی و خسته به جایی که برای استراحت مهیا شده بود بر میگشتیم تا کمی آرام بگیریم.
در خانه پسری بود که کارها را انجام میداد. ظرفی اگر بود میشست، گاهی برای بچهها چای میریخت و محل را مرتب میکرد. تصور ما از او این بود که احتمالا سرباز است و مامور شده به این نقطه تا کارها را انجام دهد. چند روز اول مدل برخورد ما با او شبیه یک سرباز بود. این را بیاور، چای داریم؟ اینجا کمی کثیف شده! ظرفها تلنبار شده و این مدل دیالوگ ها. روز آخر که بار و بندیل را برای برگشتن میبستیم کمی با او گرم گرفتم و صحبت کردیم.
همین صحبتهای معمول که اسم و سن و کار و اینها را میپرسند. اما گاهی سوالهای ساده جوابهای ساده به همراه ندارند.
اسمش شایان بود و اصلا سرباز نبود! در شهرش مرغ فروشی داشت و گویا مدتی بود که مغازه را جمع کرده بود و ورزش میکرد. باز سوال سادهی دیگری پرسیدم: چه ورزشی؟
و جواب سادهی دیگری شنیدم: کیک بوکسینگ! گرچه به هیکل تنومند و بلند قامتش میخورد، ولی به حال هوای آرام و ساکت و صبورش نمیآمد.
میگفت: «وقتی شنیدم حاج حسین (یکتا) به منطقه آمده به عشق او و عشق خدمت به مردم، کار و ورزشم را رها کردم و به اینجا آمدم.» جوابهای سادهی شایان آنقدر برای من مفاهیم پیچیدهای را باز کرد که چند لحظه محو در شخصیتش شدم.
قهرمان کیک بوکسینگ کار این داستان، شهر و دیار و کار و زندگی را رها کرده بود و آمده بود در محل استراحت بچههای رسانه ای، ظرف میشست، چای دم میگذاشت وتر و تمیز میکرد. کارهایی که شاید در خانه خودش هم انجام ندهد. ولی وقتی بنا به خدمت باشد و وقتی احساس مسئولیت دست از سرت برندارد. شایان کیک بوکسینگ کار میشود خدماتی بچههای رسانه ای.
گرچه با دیدن تصویر شایان در لباس ورزش و چیزی که در آن زمان در مقر از او میدیدم هنوز شوکه بودم. ولی همچنان به این فکر میکردم که قهرمانهای زندگی ما از دل لحظههایی بیرون میآیند که هر روز از کنار همه ما گذر میکند، اما آنها این لحظهها را به چنگ میآورند.