صفحه مجازی داستاناک این بار به معرفی مردی با ریش های پروفسوری در مناطق سیل زده پرداخت.
به گزارش گروه گروه اجتماعی خبرگزاری دانشجو، صفحه مجازی داستاناک این بار به معرفی مردی با ریش های پروفسوری در مناطق سیل زده پرداخت.
در زیر این روایت را می خوانید:
از بیرون شاید اینطور به نظر برسد که خاک است و بدبختی مردم و ناله و نابودی و نیستی
آدمیزاد عقلش پاره سنگ برنمیدارد که اوضاع آرام و راحت خانه اش را رها کند و بیاید در چنین موقعیت هایی.
اما تا دیر نشده و برای این بحران یا بحرانهای آینده تصمیم به کمک و جهاد نگرفتهای بگذارید یک نکتهای را بگویم. نکتهای مثل نکته خوشمزه شدن غذای مادر بزرگ ها. همان ادویه مخصوص که از نظر بقیه غافل بود.
این خاک خوردن ها، این زخم برداشتن ها، این کمخوابیها و سختیها همه شما را نمکگیر میکند. درست زمانی که اولین تجربه را داشته باشید مثل یک طعم دوست داشتنی زیر زبانتان میرود و هرجایی دنبالش میگردید. البته منظور از طعم شیرین خدمت است نه میل به خرابی و نابودی.
نکته مرا آقا هرمز ۵۴ ساله هم تایید میکند. همان جایی که وقتی با هم صحبت میکردیم از زلزله کرمانشاه هم گفت که برای کمک رفته بود. این را هم از آقا هرمز شنیدم هم خیلیهای دیگر که برای کمک در پل دختر حاضر بودند.
آقا هرمز با آن ریشهای پرفوسوریش که با حالت و کاری که انجام میداد ترکیب خوبی ساخته بود از اهالی روستای ونایی بروجرد بود و تازه دو روزی میشد که به منطقه رسیده بود.
چهره اش را در خیابان دیدم و برایم جالب بود تا اینکه تعقیب او ما را به منزل خانواده شهیدی رساند.
جایی که اقا هرمز و رفقا از بچههای بسیج بودند، دست به کار تخلیه و پاک سازی منزل شده بودند.
با دیدنش فکر کردم فقط آمده تا در کار بچهها باشد، اما دستهای یک کشاورز فرقی نمیکند چند ساله باشد، همیشه قوی و استوار مثل یک جوان بیل میزند.
چهار فرزند داشت که در غیابش به کارها رسیدگی میکردند و در برابر درخواست آنها که میخواستند با پدرشان همراه شوند گفته بود من میروم به جای شما.
اقا هرمز که همشهری مسیح کردستان هم بود (شهید بروجردی) در کردستان سابقه جنگ و جبهه هم داشت.
تا پرونده داستان این قهرمان میان سال را نبستم بگذارید این را هم بگویم، قهرمانهای بحران را میشود به یک تیم فوتبال تشبیه کرد با ترکیبی ثابت. یادتان هست بالاتر از نمک گیر شدن و پاگیر شدن گفتم؟ خدا نکند دیگر بلایی بر سر مردم بیاید، ولی اگر اتفاقی افتاد، و اگر شما هم در متن بحران حضور داشتید، حتما چاق سلامتی آدمها را خواهید دید وقتی بهم آدرس آشنایی را اینطور میدهند اون سال! سیل پل دختر! موقع کمک همدیگر رو دیدیم.