بازخوانی زمینههای وقوع یک رویداد، به واقع مرور عوامل زوال آن نیز هست. هم از این روی است که باید تاریخ را با نظر به غایات و نتایج آن خواند. مقالی که پیش روی شماست، درصدد چنین خوانشی است. به عبارت دیگر نشان دادن هویت برخی متظاهرین به مشروطهخواهی، عیان میکند که چرا این انقلاب بزرگ به نتیجه مطلوب نرسید
به گزارش گروه سیاسی خبرگزاری دانشجو، بازخوانی زمینههای وقوع یک رویداد، به واقع مرور عوامل زوال آن نیز هست. هم از این روی است که باید تاریخ را با نظر به غایات و نتایج آن خواند. مقالی که پیش روی شماست، درصدد چنین خوانشی است. به عبارت دیگر نشان دادن هویت برخی متظاهرین به مشروطهخواهی، عیان میکند که چرا این انقلاب بزرگ به نتیجه مطلوب نرسید و در غایت خویش بیاثر گشت. امید آنکه تاریخپژوهان و علاقهمندان به این مباحث را مفید و مقبول آید.
عوامل و عناصر بیشماری در پیدایی نهضت مشروطه نقش داشتند و مردم را برای آغاز یک قیام و شورش آماده کرده بودند، با این همه در آغاز، مردم در نوعی حالت سرگردانی به سر میبردند و در واقع نمیدانستند کار را از کجا و چگونه آغاز کنند. مخبرالسلطنه وضعیت آن دوران را اینگونه توصیف میکند: «ایران را بیسامانی و پریشانی فراگرفته است. روس از یک سو میکشد، انگلیس از یک سو. ترکیه هم سری توی سرها درآورده است. دولت در یک جا ۵/۲۲ میلیون روبل با بهره صدی پنج و یک جا یازده کرور تومان با بهره چهار درصد به دولت روس و ۲۹۰ هزار لیره به انگلیس مقروض و گمرکات، وثیقه این قرض است. خزانه خالی است و دولت محتاج پول. بودجه منظمی در کار نیست. با مقاطعه، حکام به شاه پیشکش میکنند و سهمی به صدور میدهند و مبلغی به اجزای دربار و صدر اعظم میدهند و به بخت و اقبال یا تعدی واگذار میکنند که چه وصول کنند. به انواع اسامی از رعیت نقد و جنس گرفته میشود. مردمان آنان که در شمالند خود را به روس بستهاند و آنان که در جنوبند به انگلیس. چشم وزرا به در سفارتخانههای روس و انگلیس دوخته شده است. اکثر علمای تهران سر به سفارتی سپردهاند، روس کمتر، انگلیس بیشتر. مردم بازاری که خارج از این بازی هستند، خشمآلود منتظر دست غیبند. شاه بیمار است و گرفتار خود. رجال دولت همه در فکر منفعت. فکری که در هیچ کلهای نیست، فکر مملکت است. اگر چند نفری هم در این فکرند، مغلوب اکثریتند. مردم چیزهایی شنیدهاند و آرزوهایی در دل دارند. بمبی در سینهها مخفی است تا کی بترکد.»
کلید خوردن یک واقعه بزرگ
سال ۱۲۸۴ هجری شمسی را میتوان آغاز انقلاب مشروطه برشمرد. در این سال ایام نوروز با محرم قرین افتاده بود. مردم از یک طرف منتظر حلول سال نو و فراهم کردن دید و بازدیدهای نوروزی و از سوی دیگر به فکر برپا کردن مجالس روضه و برگزاری مراسم عاشورای حسینی بودند. از بهار و عید خبری نبود، زیرا مردم متدین و شیعه ایران قطعاً برگزاری مراسم مذهبی را بر مراسم ملی ترجیح میدادند و اگر کسانی هم بودند که اعتقادات مذهبی محکمی نداشتند، بهناچار با دیگران همراهی و به دینداری تظاهر میکردند. متأسفانه از وضعیت اجتماعی محرم آن سال اسناد و مدارک چندانی باقی نمانده و مورخین صرفاً وقایع را نقل کردهاند. تنها خبری که در شماره ۸ سال اول روزنامه ناصری به تاریخ پانزدهم محرم سال ۱۳۱۲ درباره اوضاع تبریز آمده است، تصویر کم و بیش مبهمی از اوضاع اجتماعی آن زمانه را نشان میدهد: «در این ایام محنت فرجام، همه جا بساط تعزیت برپا و شغل عمومی مردم منحصر به اقامه مجلس عزاست. ناصری از روی قیاس و تخمین مجالس را تا ۴ هزار تعیین مینماید... غالباً هر ده خانه یک خانه مجلس تعزیه داشتند و حساب مساجد و خانات و تیمچهها به شمار نمیآید.»
با نگاهی به تاریخ وقوع خیزش و انقلابها در ایران ملاحظه میکنیم که این وقایع اغلب در ماههای صفر، محرم یا رمضان روی دادهاند، زیرا در این ماهها مردم برای عزاداری و انجام مراسم مذهبی گرد هم میآیند و سیاستمداران داخلی یا خارجی هم غالباً نقشههای خود را تحت عنوان خواستههای مردم در این ماهها اجرا میکنند. در هر حال مراسم عاشورای حسینی در سطحی گسترده در تهران برگزار شد. از تمام این مجالس باشکوهتر و پرجمعیتتر مجلسی بود که آیتالله سیدعبدالله بهبهانی برگزار کرد. وی در بادی امر به فکر آزادی مردم نبود و فقط قصد داشت زمامدار بلامنازع حکومت شرعی در تهران باشد و رقیب قدرتمند خود، آیتالله شیخ فضلالله نوری را از میدان بهدر کند که اگر چنین میشد، چه بسا هرگز به صف آزادیطلبان مشروطه نمیپیوست! وی خیلی زود به دلیل هوش و درک ذاتی به این نتیجه رسید که اغراض شخصی را کنار بگذارد و همراه دیگر مشروطهطلبان در پی آزاد کردن مردم از چنگال استبداد برآید.
توهین به لباس روحانیت، نقطه آغاز
قبل از شروع محرم انجمنهای مخفی و گروهبندیهایی که علیه حاکمیت مبارزه میکردند، به وجود آمد و آنها کاملاً آماده یک قیام عمومی بودند. تنها یک دستاویز لازم بود تا شعلهای به این خرمن آماده سوختن بیفتد و آتشی به پا کند. مهدی ملکزاده در کتاب تاریخ انقلاب مشروطیت ایران درباره این دستاویز مینویسد: «همه ساله فرنگیهایی که در تهران بودند محفلی به نام بالکستومه (بالماسکه) میآراستند و در آن مردان و زنان اروپایی و جمعی از ایرانیهای فرنگیمآب شرکت میجستند. در این مجلس چنانچه در اروپا معمول است هر یک از مدعوین طبق ذوق و سلیقه خود لباس مخصوصی تهیه کرده و بر تن مینمود. چنانچه بعضیها لباس ایلات و عشایر و بعضی دیگر لباس بازرگانان و بعضی دیگر لباس درویشی به تن میکردند».
موسیو نوز بلژیکی، وزیر گمرکات و پست و تلگراف و رئیس تذکره، عمامه بزرگی روی سر گذاشته، لباده به تن کرده و تسبیح به دست گرفته بود و قلیان میکشید! از این مجلس سراسر مضحکه و خنده عکسهایی گرفته و به هر یک از اعضای شرکتکننده به یادگار داده شد. در پی انتشار این عکسها آیتالله بهبهانی منبر رفت و این کار موسیو نوز را توهین به اسلام و ریشخند روحانیت توصیف کرد و انجام چنین حرکتهای زشتی را نتیجه زمامداری عینالدوله اعلام کرد. ناظمالاسلام کرمانی در کتاب «تاریخ بیداری ایرانیان» مجلس روضه مرحوم بهبهانی را اینگونه توصیف کرده است: «طلاب و سایرین و سادات و حاضرین در مجلس بهواسطه استماع فرمایشات و ملاحظه نتایج وخیمه صدا را به گریه و زاری بلند کردند. طلاب که مهیا و مستعد بودند، عمامهها را از سر انداخته و یقه پیراهنها را پاره نموده، هیاهوی غریبی در شهر افتاد».
مریدان بهبهانی نسخههای متعددی از عکسها تهیه و در بین طلاب و مردم پخش کردند و غوغا بالا گرفت. دولت تا شب عاشورا واکنشی نشان نداد و به این اعتراضات وقعی ننهاد، اما در شب عاشورا بیم آن بود که اعتراضات بالا بگیرد و آشوب و بلوا به پا شود، لذا شاه نامه ملاطفتآمیزی برای آیتالله بهبهانی فرستاد و وعده داد مقاصد او را برآورده خواهد کرد. در نتیجه آشوب فرونشست و مردم آرام گرفتند، ولی، چون چند روز گذشت و شاه به وعدههای خود عمل نکرد، مرحوم بهبهانی دنباله کار را گرفت و برای اینکه جبهه مبارزه علیه شاه را تقویت کند، از سایر علما و روحانیون از جمله شیخ فضلالله نوری، سیدمحمد طباطبایی، حاجی میرزاابوطالب زنجانی و حاج شیخ عبدالنبی کمک خواست. در بین آنها تنها آیتالله سیدمحمد طباطبایی به این شرط که: «جناب آقای سیدعبدالله مقصود را تبدیل کنند و غرض شخصی در کار نباشد!» حاضر شد همکاری کند. آیتالله بهبهانی هم این همکاری را کافی دانست و گفت: «همان آقای طباطبایی با من باشد کافی است»!
نهضتی به رهبری روحانیت
همکاری آیتالله بهبهانی و آیتالله طباطبایی بسیاری را که در انجمنهای مخفی فعالیت و برای آزادی کشور تلاش میکردند، امیدوار کرد. اینک که دو روحانی مشهور و موجه در رأس حرکت قرار گرفته بودند، دیگر مبارزه با دسیسههای عینالدوله مکار و گرگمنشیهای امیربهادر جنگ و امثال او چندان دشوار نبود، مخصوصاً که به قول ناظمالاسلام کرمانی، مظفرالدین شاهِ «رئوف و مهربان، متدین و مسلمان مانع ترقی نیست و عایق تمدن نه»! از این پس بود که ناراضیهای سراسر ایران هر لحظه به فکر قیام جدیدی بودند و هر حادثه کوچکی را که اتفاق میافتاد، به حساب فساد رژیم استبداد میگذاشتند و تمام سعی خود را در تهییج مردم به کار میگرفتند و احساسات آنان را برمیانگیختند و زمینه را برای وقوع یک انقلاب فراهم میآوردند. متأسفانه تاریخنویسان در این فقره رعایت انصاف و بیطرفی را نکرده و تلاش کردهاند خود یا قوم و خویشهایشان را محور انقلاب معرفی کنند. به همین دلیل یافتن روایتی صحیح و دقیق از وقایع آن روزگار کار بسیار دشواری است. لازم به ذکر است فقط آزادیخواهان نبودند که دور این دو سید حلقه زدند، بلکه به قول دکتر ملکزاده در کتاب تاریخ انقلاب مشروطیت ایران «طرفداران اتابک هم که اکثرشان رجال مهم دولت و روحانیون و مردم ناراضی بودند گرد بهبهانی جمع شدند و او را پرچمدار خود قرار دادند»؛ «خود بهبهانی از سالهای دراز طرفدار و دوست میرزا علیاصغرخان اتابک بود و کوشش میکرد روزی او را مجدداً به مقام صدارت رسانده و از دشمنان خود انتقام بکشد و خود، مختار و مطلق در کارها بشود.»
یکی از افرادی که آیتالله بهبهانی مشخصاً رفتارهای او را رصد و روی منبر اعلام میکرد، موسیو نوز بلژیکی بود. او در سال ۱۳۱۵ برای اصلاح وضع گمرک ایران استخدام شد و با کمک دو تن دیگر به اسامی موسیو پریم و موسیو تائونیس در مدت کوتاهی به اوضاع آشفته گمرک ایران سر و سامان داد و برای خزانه خالی کشور منبع درآمد پر و پیمانی را فراهم آورد، اما بدیهی است که او هم مثل همه کسانی که برای انجام اموری در ایران استخدام میشدند، این کارها را محض رضای خدا انجام نمیداد و قصد داشت از این طریق خود و خانوادهاش را تا حد ممکن تأمین کند. به همین دلیل برای ساکت کردن درباریها به آنها رشوه میداد و همچنین با ایجاد تسهیلاتی برای تجارت روسها که گمرکات شمال در اختیارشان بود و دربار ایران را نیز زیر نفوذ خود داشتند، درآمد سرشاری را کسب کند. او برای نیل به این مقصود از بازرگانان ایرانی مبالغی بیش از تعرفه مصوب گمرکی میگرفت و رعایت حال تجار روسی را میکرد. آیتالله بهبهانی در یکی از منبرهای خود عملکرد موسیو نوز را اینگونه مورد انتقاد قرار میدهد: «موسیو نوز مستخدم بلژیکی تعرفه گمرکات بست و کتابچه طبع کرده نشر داد که گمرک از صادر و وارد بر طبق آن کتابچه بگیرند، لیکن در این مدت بر طبق آن کتابچه احدی از عمال او عمل ننمودهاند و هر کس هر چه توانسته از مردم و مالالتجاره گرفته، حتی آنکه از یک نفر که بر حسب تعرفه گمرکی یک قران میبایست بگیرند، دو تومان و پنج هزار گرفتهاند.»
رشوههای موسیو نوز به درباریان
میزان رشوههایی که موسیو نوز به درباریان میداد مشخص نیست، ولی ادوارد براون در کتاب «انقلاب ایران» آورده است که ظاهراً اتابک امینالسلطان در دوران صدارت سالانه ۳۰ هزار تومان رشوه میگرفت. فریاد اعتراض تجار از این وضعیت به جایی نمیرسید و لذا زمانی که «سیدین سندین» از آزادیخواهان جبههای را تشکیل دادند و زمینه برای مبارزه مساعد شد، به نهضت پیوستند، مخصوصاً که میرزاجوادخان سعدالدوله، وزیر تجارت هم از نوز دل خوشی نداشت و به قول عبدالله مستوفی در کتاب «تاریخ اجتماعی و اداری دوره قاجاریه» وی «با بیانات نستعلیق و قلمبه خود نقادی از اوضاع و بهخصوص موسیو نوز و کارهای او را شروع کرد». شایان ذکر است استخدام نوز به دست سعدالدوله صورت گرفته بود، اما موسیو نوز آنگونه که باید از او قدردانی نکرد. تجار در پی شکایت و اعتراض به عملکرد موسیو نوز، چون از طرف دربار پاسخ مساعدی دریافت نکردند و در روز سهشنبه نوزدهم صفر در حضرت عبدالعظیم (ع) تحصن کردند، در نتیجه بازار تعطیل شد. این خبر سعدالدوله را سخت نگران کرد، زیرا از آن بیم داشت که خبر تحصن تجار تهران به شهرستانها برسد و ناگهان همه تجار سراسر ایران قیام کنند. ناظمالاسلام کرمانی در کتاب تاریخ بیداری ایرانیان در این باره مینویسد: «خصوصاً در این ایام که صدای آقای بهبهانی عالم را فراگرفته بود، شاه عازم بود به مسافرت فرنگ»!
ابتدا سعدالدوله سعی کرد تجار را با وعده و وعید به تهران برگرداند و موفق نشد. سپس محمدعلی میرزا ولیعهد که قرار بود در غیبت پدر امور مملکتی را اداره کند، با چند تن از تجار صحبت کرد و به آنان گفت: «پدر تاجدارم خیال مسافرت به فرنگ را دارند. امروز نمیتوانیم دست به کار مستر نوز بزنیم، لکن من قول میدهم تا چند ماه دیگر عزل نوز را از شاه استدعا نمایم و حتماً به عرایض و تظلمات شما رسیدگی مینماییم». او به این حد هم اکتفا نکرد و به منزل آیتالله بهبهانی رفت: «و قول داد نوز را چند ماه دیگر معزول فرمایند». با این قول و قرارها تجار به تهران برگشتند و آیتالله بهبهانی هم سکوت کرد و موقتاً اعتراضات متوقف شد.
در این غوغا و آشوب شاه و صدر اعظم و درباریان برای استفاده از آبهای معدنی اروپا برای معالجه شاه راهی فرنگ شدند، گویی آبهای معدنی فراوان دامنههای البرز خاصیت مورد نظر آنها را نداشتند. این بیفکریها و کامجوییها در شرایطی صورت میگرفت که سال قبل از آن (۱۳۲۲ﻫ. ش) وبای خانمانسوزی در سراسر کشور شیوع پیدا کرد و از هر خانوادهای دستکم یک تن را به کام مرگ فرستاد و آفات ارضی و سماوی و بلایای گوناگون توش و توان را از مردم ربود، اما شاه و درباریها بهجای رسیدگی به وضعیت فلاکتبار مردم برای خوشگذرانی به فرنگ میرفتند. یکی از عوامل مهم نارضایتی مردم و اعتراض علیه دستگاه حکومتی همین سفرهای بیهوده بود که هزینههای سنگین آنها از طریق استقراض از روسها تأمین میشد. مبارزان راه آزادی تلاش میکردند در غیاب شاه اتفاقی نیفتد و بلوایی به پا نشود که «فردا ملت ایران مورد ملامت خارجه نشوند که ایرانیان در غیاب پادشاه خویش شورش کردند.»
در جستوجوی جانشین برای عینالدوله
تمام تلاش آزادیخواهان مصروف این نکته مهم میشد که برای عینالدوله صدر اعظم جانشین مناسبی پیدا کنند و به محض بازگشت شاه عزل او را بخواهند، منتها تا بازگشت شاه وقایعی روی داد که پیامدهای آن پس از مراجعت او ظاهر شد. محرم و صفر که ماههای اجتماع تودههای مردم بود، تمام شده بود و تا ماه رمضان نمیرسید و مردم دوباره جمع نمیشدند اجرای نقشه ممکن نبود. عینالدوله که از قصد روحانیون برای عزل خود و موسیو نوز آگاهی داشت، پیشاپیش چاره کار را کرد. در برخی تواریخ آمده است که عینالدوله «هر چه توانست اسبابچینی کرد تا بعضی از روحانیون نوشته و تلگراف و تبریک ورود برای او به سرحد فرستادند.» او پس از ورود به تهران، موسیو نوز را تحت عنوان مأموریت به اروپا فرستاد و بدین ترتیب بهانه را از دست مخالفان گرفت.
بیتدبیری رجال دولتی و نابسامانی دستگاه استبداد، به اندازه کافی مواد لازم برای سخنورها و روضهخوانهای مشروطهخواه را فراهم میآورد که بتوانند با سخنرانیهای پرشور مردم را تهییج کنند. مردم در جایجای کشور از جور و ستم حکام به تنگ آمده بودند. در بین وعاظ آن دوره سیدجمال واعظ بازارگرمی پیدا کرد، بهطوری که سخنرانیهای او بعدها در روزنامه «الجمال» که اختصاص به مواعظ او داشت منتشر شد. او در بزرگترین مجلس آن روز تهران، مسجد شاه، منبر میرفت و بیمحابا به دستگاه استبداد بد میگفت و حتی از حمله به امام جمعه که نوه شاه سابق بود و پای منبر او مینشست ابا نداشت! با این همه بسیاری در انگیزه خیرخواهانه او برای شرکت در نهضت تردید داشتند. او اشتهار به وابستگی به بابیت داشت و بسیاری به گفته و کرده او به دیده تردید مینگریستند. در واقع دربار و ابواب جمعی دولت با بیتدبیری و بیکفایتی خویش، بهانه به دست این افراد میدادند و ایشان نیز با آراستن انگیزههای دنیاطلبانه خویش به آزادیخواهی و مردممداری، به تحریک مردم میپرداختند. همین امر نیز زمینه نفوذ در انقلاب مشروطه و انحرافِ غایت آن را فراهم ساخت که سخن از آن را به زمانی دیگر وامینهیم. منبع: روزنامه جوان