تنها طی ۳ هفته، ۱۵ میلیون نفر بیکار روی دست اقتصادِ آمریکا به جا ماننده و هنوز هم میل زیادی به گسترش دارد.
گروه اقتصادی خبرگزاری دانشجو؛ مائده رئیسی، دانشجوی دکتری اقتصاد دانشگاه شیراز- طی یک هفته گذشته بحث و جدلها در خصوص صحّت آمار مبتلایان به کرونا در چین و تعداد واقعی کشته شدگان به اوج خود رسیده است. دونالد ترامپ رئیس جمهور ایالات متحده آمریکا که از ابتدا اصرار داشت بجای استفاده از کلماتی، چون "کرونا ویروس" یا "کوید-۱۹" از اصطلاح "ویروس چینی" یا "ویروس ووهان" استفاده کند و این بلای جهانی را از دریچه تنگ سیاست بنگرد، حالا با شکسته شدن رکوردهای متوالی آمار کشته شدگان و مبتلایانِ جدید در قلمرو تحت مدیریتش روبروست. تا زمان نگارش این یادداشت روزانه قریب به ۲ هزار نفر در آمریکا جان خودرا بر اثر کرونا از دست میدهند ولی هنوز خبری از رسیدن به پیک و نزولی شدن منحنی مرگ نیست. آنچه تا همین یکماه پیش از نظر پرزیدنت ترامپ مهم نبود و سعی داشت با مقایسه آمار کشته شدگان آنفولانزای فصلی با کروناویروس، مردم آمریکا را قانع نماید تا باخیال راحت و بدون نگرانی به فعالیتهای اقتصادی ادامه دهند، آنچه تا همین چند هفته پیش از نظر ویلبر راس –وزیر بازرگانی کابینه ترامپ- پدیده مفیدی برای اقتصاد آمریکا پیش بینی میشد که میتوانست آمار بیکاری در آمریکا و حتی مکزیک را کاهش دهد؛ حالا با سرعت سرسام آوری به بزرگترین بحران اقتصادی ۹۰ سال اخیر تبدیل شده که تنها طی ۳ هفته، ۱۵ میلیون نفر بیکار روی دست اقتصادِ آمریکا بجا گذاشته و هنوز هم میل زیادی به گسترش دارد. پیش بینیها یکی پس از دیگری اشتباه از آب درآمده، در جهانی که "برنامه ریزی ها" همگی بر اساس "پیش بینی ها" طراحی میشوند و سیاستمداران بر اساس "برنامه ریزی ها" حکومت میکنند؛ این دیگر یک اشتباه معمولی و قابل اغماض نیست. شدت آثار پاندمی کرونا از لحاظ سیاسی، اقتصادی و اجتماعی در حدی است که اکثر کارشناسان بین المللی در حوزههای مختلف علوم انسانی، دنیای پساکرونا را دنیای متفاوتی با جهان حاضر میپندارند و روزی نیست که مصاحبه یا مقاله جدیدی در سرتاسر دنیا در این باره منتشر نشود. اینکه دنیای پساکرونا چگونه دنیائی ست و چه خصوصیاتی دارد موضوع این یادداشت نیست، بحث این مقال درخصوص آثار کوتاه مدت ناشی از اشباهات برآوردی و پیش بینیهای خطاست که کشورهای بزرگ و قدرتمندی را با جدیترین بحران قرن اخیر روبرو نموده است. به نظر میرسد بسیاری از سیاستمداران پر ادعای مغرب زمین، در موضوع اخیر به ترتیب زیر عمل کرده اند: مرحله اول: از اینکه بزرگترین رقیب اقتصادی غرب دچار بحرانی شده که اقتصاد آن را فلج کرده و چین را از میدان رقابت عقب انداخته مشعوف شده اند، هرچند بعضی از آنها این خوشحالی را بروز دادند و برخی دیگر ترجیح دادند که لااقل ظاهر قضیه را حفظ کنند، این وسط شاید گروه سومی هم بود که براساس تئوریِ "به ما چه"، حس خاصی به موضوع نداشت! مرحله دوم: با گسترش کرونا در چین و ظاهر شدن ابعاد جدیدِ ویروس ناشناخته از جمله اینکه سرعت انتقال و شیوعِ آن به طرز شگفت انگیزی بالاست، بسیاری از حاکمان و مردم عادی به فکر فرو رفتند که نکند به کشور ما هم کشیده شود؟ نکند ما هم مبتلا شویم؟ شاید هم با استفاده از ماشین حسابِ تلفن همراه خود محاسبات زیر را انجام داده باشند: الف) محاسبه آمار احتمالی مبتلایان ۸۰ هزار مبتلا در چین تقسیم بر ۱.۴۳۰ میلیارد جمعیت چین = ۰.۰۰۰۰۵، ۰.۰۰۰۰۵ ضربدر ۳۳۰ میلیون جمعیتِ آمریکا= ۱۸.۴۰۰ نفر مبتلایان احتمالی در آمریکا ب) محاسبه آمار حتمالی کشته شدگان ۳ هزار کشته شده در چین تقسیم بر ۸۰ هزار مبتلا = ۰.۰۳۷۵، ۰.۰۳۷۵ ضربدر ۱۸.۴۰۰ مبتلا در آمریکا = ۶۹۰ نفر کشته شدگان احتمالی در آمریکا این محاسبه برای تمام کشورها براحتی قابل انجام بود، فقط کافی است ۰.۰۰۰۰۵ را ضربدر جمعیت کشورِ هدف کنیم و سپس نتیجه را در ۰.۰۳۷۵ ضرب کنیم تا آمار نهائی کشته شدگان کرونا در هر کشور را تخمین زده باشیم، همین! هرچند رقم تخمین برای هر کشور بنابر جمعیتش با دیگر کشورها متفاوت است، اما وجه مشترک تمام نتایج این است که اعداد بدست آمده بسیار کوچکتر و بی اهمیتتر از آن هستند که نیاز به نگرانی یا برنامه ریزی یا آماده کردن تجهیزات و ... باشد. نهایتاً یک بیماری است با میزان کشندگی کمتر از بیماریهای دیگر، میآید، تعداد خیلی محدودی که مشکل زمینهای دارند را راحت میکند و میرود، همین! مرحله سوم: در این مرحله کروناویروس دیگر در کل دنیا پخش شده، ویروسی که طی ۳ ماهِ نخست حدود ۸۰ هزار نفر را مبتلا نمود حالا در عرض فقط یکماه، ۱.۶۰۰.۰۰۰ نفر در سراسر دنیا را آلوده کرده، وحشت و مرگ را بر دنیا مستولی نموده، درب مراکز آموزشی و اقتصادی را قفل زده، میلیاردها نفر را ناچار به قرنطینه خانگی کرده و گذر زمان را به نوعی متوقف نموده که گویی فقط تعداد مبتلایان و کشته شدگان در حال حرکتند و هرچه جز این است متوقف و فریز شده! انگار کروناویروس از ساده لوحگیِ مکتوم در محاسبات مرحله قبل خنده اش گرفته باشد و شاید هم بخاطر حقیر پنداشته شدنش لج کرده و بنایِ انتقام دارد! مرحله چهارم: از تناقض موجود بین مرحله دوم و سوم، لاجرم مرحله چهارم ایجاد شده است. در این مرحله افکار عمومی ملتها با تعجب و خشم از سیاستمداران و دولتمردان میپرسند "پس چه شد؟ ". مگر نه اینکه چیز مهمی نبود؟ مگر نه اینکه از بیماریهای دیگر بارها کم خطرتر بود؟ مگر نه اینکه همه چیز تحت کنترل بود؟ مگر نه اینکه تجهیزات و امکانات به میزان کافی آماده شده بود؟ پس چه شد؟! حالا سیاستمداران و دولتمردان که از طرفی با فشارهای شدید بحرانهای سلامت و اقتصاد در کشورشان دست و پنجه نرم میکنند، از طرف دیگر باید پاسخ افکار عمومی را بدهند و اگر نتوانند، شاید بهای سنگینی مثل رأی نیاوردن در انتخاباتِ پیش رو را در جبران اشتباهات مرگبارشان بپردازند. درطول تاریخ همیشه یکی از کوتاهترین راههای پیش رو برای مقصرین، "فرافکنی" بوده و هنوز هم هست. انگشت اتهام به سوی دیگران دراز کردن میتواند بخشی از افکار عمومی را از واقعیت منحرف کند. دونالد ترامپ این بار گفت: «سازمان بهداشت جهانی واقعاً اشتباه بزرگی کرد. این سازمان که بودجهاش عموماً توسط ایالات متحده تامین میشود، به دلایلی بسیار چینمحور است. ما با دقت بسیار این موضوع و تعلیق کمک مالی به WHO را بررسی خواهیم کرد، سازمان بهداشت جهانی از آمریکا پول هنگفتی دریافت کرده است، اما آنها از چین جانبداری کردند. این نهاد بین المللی میتوانست زودتر درباره خطر شیوع ویروس کرونا اطلاعرسانی کند». همزمان با این اظهارات، موج رسانهای سنگینی در جهان به راه افتاد که چین را متهم به پنهان کاری و ارائه آمار و اطلاعات کذب مینمود. حتی در ایران سخنگوی وزارت بهداشت این آمار را "شوخی تلخ چین با دنیا" خواند که مسبّب وضع موجود شده است. برای اثبات این اتهام، بار دیگر ماشین حساب تلفنهای همراه به کمک آمدند: ۴۷۵ هزار مبتلا در آمریکا تقسیم بر ۳۳۰ میلیون جمعیت آمریکا= ۰.۰۰۱۴، ۰.۰۰۱۴ ضربدر جمعیت ۱.۴۳۰ میلیاردی چین= حدود ۲.۰۶۰.۰۰۰ نفر مبتلای واقعی در چین ۱۷ هزار کشته شده در آمریکا تقسیم بر ۴۷۵ هزار مبتلا= ۰.۰۳۵۹، ۰.۰۳۵۹ ضربدر ۲.۰۶۰.۰۰۰ مبتلای چین= حدود ۷۳.۹۰۰ نفر کشته در چین تا کنون پس تا اینجای کار با استناد به بازی آماری؛ مبتلایان واقعی چین حداقل ۲۵ برابر آماری بوده که به دروغ اعلام کرده و یک دنیا را به دردسر انداخته است! این نوع محاسبه هرچند به سهولت و با یک حساب سرانگشتی انجام میشود و کار راه انداز است و حتی میتوان با آن موج سواری سیاسی هم ایجاد کرد، اما لااقل ۲ اشکال اساسی دارد: نخست اینکه درصدِ مبتلایان و کشته شدگانِ کدام کشور را به جمعیت چین تعمیم دهیم تا آمار واقعی چین بدست آید؟! بطور مثال جدول زیر از اطلاعات رسمی که توسط WHO منتشر شده استخراج گردیده است:
همانطور که از جدول فوق مشخص است، بازی کردن با آمار و تخمین زدن یک کشور بر اساس درصدهایِ یک کشورِ دیگر میتواند منجر به نتایج بی اعتبار و بی معنائی شود. مثلاً براساس اطلاعات کشور هند باید تعداد واقعی کشته شدگان در چین ۲۴۱ نفر باشد، اما بر اساس اطلاعات کشور ایتالیا به عدد ۴۳۵.۶۵۰ نفر کشتهی واقعی برای چین میرسیم. جالب اینجاست که باهمین فرمول و براساس اطلاعات ایالت نیویورک در آمریکا عدد ۵۶۰.۸۴۶ نفر بدست میآید، اما در ایالت ویرجینیای غربی که از لحاظ موقعیتِ مکانی نزدیک به نیویورک هم هست، به عدد ۳.۷۶۳ نفر میرسیم که به رقم اعلام شده توسط چین بسیار نزدیک است. یا مثلاً چنانچه آمار آلمان را تعمیم دهیم؛ چین باید بیش از ۲ میلیون نفر مبتلا داشته باشد، اما طبق درصدهای اندونزی، آمار واقعی مبتلایان چینی حتی به ۱۹ هزار نفر هم نمیرسد. در واقع اگر به تعمیمِ درصدهای یک کشور به جمعیتِ کشورِ دیگر برای صحت سنجی آمار روی آوریم، بدون استثنا تمام کشورهای جهان در حال دروغگوئی درباره آمار کرونا هستند، زیرا آمار هیچ کشوری با کشور دیگر همخوانی ندارد. حتی آمار ایالتهای ۵۰ گانه آمریکا هم با یکدیگر همگن نیستند! اشکال دوم آن است که اگر این آمار و ارقام و درصدها را قابلِ تعمیم فرض کنیم، دیگر مدیریت کردن چه معنائی دارد؟ مثلاً اگر یک پدیده در یک کشور موجب مرگ ۳ هزار نفر شود، در تمام کشورهای دیگر هم باید همین باشد؛ لذا اینکه حاکمان یک کشور آن را بطور جدی مدیریت کنند و یا دولتمردان کشورِ دیگری آن را شوخی بدانند؛ نباید اثری در نتیجه داشته باشد و در هرصورت تعداد کشته شدگانِ تمام کشورها صرف نظر از مدل مدیریتی، زیرساختها، امکانات، سرعت عمل و ... همان است که باید باشد! اگر تا اینجا متقاعد شده اید که بازی کردن با اعداد هیچ کمکی به وضع موجود و یافتن حقیقت نمیکند، بهتر است چند دقیقه تخمینِ ماشین حسابی را کنار گذاشته و روی واقعیتهای زیر بیشتر فکر کنیم: از لحاظ علم آمار، نتایج نمونهای را که معرّف جامعه نباشد نمیتوان به جامعه تعمیم داد. یعنی اگر قصد داریم اطلاعات یک جامعه را به جامعه دیگر تعمیم دهیم، باید در ابتدا اطمینان حاصل کنیم که این دو جامعه ویژگیهای مشترکی دارند به نحوی که یکی از آنها بتواند معرّف دیگری باشد. در غیر اینصورت نتیجه گیری ما از روائی و پایائی (Validity & Reliability) برخوردار نیست و لذا نه تنها معتبر و قابل اعتماد نیست، بلکه حتی مانند پدیده کرونا میتواند گمراه کننده نیز باشد. چین از لحاظ سیاسی، اقتصادی و جامعه شناسی، حداقل ۲ تفاوت مهم با کشورهای غربی دارد که موجب میشود تعمیم نتایج چین به آن کشورها غیرعلمی قلمداد شود: ۱- ساختار سیاسی حاکمیت چین، سوسیالیستی است. بدیهی است که در این سیستم دستورات از بالا صادر شده و بدون، چون و چرا به اجرا میرسد. از طرف دیگر مردم نیز فرمانبردارِ حکومت هستند و هیچ شکلی از نافرمانی مدنی طی چند دهه اخیر در چین گزارش نشده است. این قدرت و قاطعیتِ حاکمِ سیاسی از یکسو و همراهی و فرمانبرداری مردم از حکومت در سوی دیگر، موجب شد چین بتواند بدون فوت وقت قانون Lockdown (منع آمد و شد یا نوعی حکومت نظامی) را برای شهر ووهان که منشاء اولیه کروناویروس بود اجرا نماید. بدین ترتیب ۱۲ میلیون نفر با سخت گیرانهترین نوع قرنطینه در جهان مواجه شدند و ۱۱ هفته نه در شهر، بلکه در منازل خود محبوس ماندند، فیلمهای منتشر شده از ووهان نشان میدهد که دولت حتی درب بسیاری از آپارتمانها را از بیرون جوش داده بود تا هیچکس امکان خروج از خانه را نداشته باشد! لذا با این اقدام به موقع و قبل از انتشار در سراسر چین، عملاً در شهر ووهانِ ۱۲ میلیونی ۸۰ هزار نفر مبتلا شدند نه در چینِ ۱.۵ میلیاردی. به عبارت دیگر چین با قفل کردن کلیهی کانالهای انتقال ویروس، محدوده یک کشورِ در معرض خطر را به یک شهر تقلیل داد و سایر مناطق کشور پهناورش را از خطر رهاند. سوال اینجاست که کدام یک از کشورهای دیگر به خصوص آمریکا و اروپائیها توان اجرای چنین پدیدهای را به لحاظ سیاسی و اجتماعی داشتند؟ در آمریکا طبق گزارش FBI، تنها طی ماه اول شیوع کرونا رکورد ۲۰ ساله فروش اسلحه شکسته شد و حدود ۲.۴۰۰.۰۰۰ مجوز برای خرید اسلحه گرم در یکماه صادر گردید. آیا دولت فدرال آمریکا توان سیاسی برای اجرای حکومت نظامی را داشت؟ آیا مردمی که برای خرید دستمال توالت و اسلحه صف کشیده بودند و حتی یکدیگر را کتک میزدند، حاضر بودند از دستور دولت درخصوص حبس خانگی تمکین کنند؟! ۲- ساختار اقتصادی چین مبتنی بر مالکیت بخش عمومی است. در چنین سیستمی دولت بطور روزانه در حال رتق و فتق امور اقتصادی، تولید، تامین و توزیع نیازهای جامعه است؛ لذا زیرساختهایِ دولتیِ ارائه اقلام و ارزاق عمومی به مردم از قبل فراهم بوده و دولت در این خصوص مهارت کافی دارد. به همین دلیل چنانچه دولت چین ناچار به حبس ۱۲ میلیون نفر در منازلشان شود، از پسِ تامین نیازهای ایشان و تحویل غذا و مایحتاج درب منازل به مدت ۱۱ هفته متوالی یا ساخت بیمارستانِ هزار تختخوابی در کمتر از ۱۰ روز هم برمی آید. سوال اینجاست که کدام یک از کشورهای دیگر توان اجرای چنین پدیدهای را به لحاظ اقتصادی داشتند؟ باید توجه کرد که صرفِ داشتن ذخایر انبوه مالی، نمیتواند به معنای توانائیِ اجرای چنین کاری باشد، داشتنِ پول با توانائی ارائه گسترده خدمات عمومی تفاوت قابل توجهی دارد. مثلاً با وجود آنکه اقتصاد آمریکا از چین بزرگتر است، اما جهان شاهد است که دولت آمریکا حتی در تأمین ارزاق عمومی در فروشگاهها هم دچار اختلال جدی شده، چه رسد به آنکه بتواند آنها را بطور رایگان درب منازل به مردم تحویل دهد. برای درک بهتر این تفاوت فرض کنید بطور متوسط هرساعت هزار خودرو از یک اتوبان عبور میکنند و عوارض میپردازند، حال اگر به هر دلیلی شرایط اضطراری به شکلی حاکم شود که لازم باشد ۳ هزار خودرو در ساعت عبور کنند، دولت میتواند دریافت عوارض را بطور موقت کنسل کرده و با گسیل داشتن نیروهای خدماتی و امدادی به آن اتوبان شرایط ترددِ رایگان را فراهم نماید، لذا هرچند بار ترافیکی موقتاً افزایش یافته و حرکت به کندی صورت میپذیرد، اما در کل، هدف برآورده میشود. حالا فرض کنید در بیابان یا کوهستانی که هیچ اتوبانی از قبل وجود نداشته، یکباره شرایط اضطراری حکم کند که در هر ساعت ۳ هزار خودرو تردد کنند. اگر حتی خزانه دولت سرشار از طلا و دلار باشد چه کاری در کوتاه مدت میتواند انجام دهد؟ بدیهی است که ابتدا باید اتوبان احداث شود و این کار زمان بر است، حالا اگر شرایط فوقِ اضطراری باشد و هر یک ساعت تأخیر، جان چندهزار نفر را به خطر بیاندازد چه؟ وجود خزانهی غنی عملاً چه فرقی با نبودنش دارد؟! ساختار اقتصادی آمریکا و اروپا مبتنی بر مالکیت بخش خصوصی است. در این سیستم دولت دخالت مستقیمی در تولید، تأمین و توزیع کالاها و خدمات نداشته و به دلیل فقدان تجربه کافی و خصوصاً نبودِ زیرساختهای لازم (در مثال ما همان اتوبان) که در اختیار دولت باشند؛ عملاً در این قبیل مواردِ اضطراری، فشل و ناکارآمد میشود. بد نیست بدانیم در چین کل مردم توسط دولت بیمه درمانی دارند، اما در آمریکا فقدان وجود یک سیستم بیمه درمانیِ کارا به اندازهای حس میشود که به برگ برنده باراک اوباما در انتخابات سال ۲۰۰۹ تبدیل شد، هرچند ترامپ حتی همان طرح نه چندان کافی موسوم به اوباما کر (لایحه مراقبت بهداشتی مقرون به صرفه) را هم لغو نمود. میتوان در حاشیهی دلایل مهمی که منجر به مدیریت مؤثرکرونا ویروس در کشورهای شرق آسیا مانند چین، تایوان و هنگ کنگ گردید، تجربه ارزشمند مقابله با سارس را هم اضافه نمود. به عنوان مثال تایوان پس از شیوع سارس در سال ۲۰۰۳، پروتکلی شامل ۱۲۴ بند از بستن مرزها گرفته تا تأمین دارو و ذخایر غذا و ... جهت مقابله با اپیدمیها تدوین و اجرا نمود. بدین ترتیب با شیوع کروناویروس دیگر تایوان نیازی به برگزاری جلسات متعدد، بالا و پایین رفتن از نمودارهای آماری و بدست گرفتن کاسهی چه کنم نداشت، لذا بدون اتلاف وقت پروتکلِ از پیش تهیه شده را اجرا نمود و نتیجه آنکه تایوان با وجود گستردگی روابط اقتصادی و اجتماعی با چین و همچنین نزدیکی جغرافیائی، تا امروز تنها ۳۸۲ مبتلا و ۶ کشته داشته است. گفته میشود قبل از شیوع کروناویروس، طبق پروتکل مذکور ۴۰ میلیون ماسک ۳ لایه جراحی در انبارهای مقابله با اپیدمیِ تایوانِ ۲۴ میلیون نفری موجود بوده است. همچنین از دیگر عوامل مؤثر بر بالا بودن نسبت مرگ به مبتلایان، میتوان به اهمیت ترکیب سنی و سلامت جسمی هرجامعه اشاره نمود. بطورمثال ایتالیا از پیرترین کشورهای جهان بوده و ۲۲.۶ درصد جمعیت بالای ۶۵ سال سن دارند. شمار سالمندان ۸۰ سال به بالا نیز به ۷ درصد میرسد، لذا از لحاظ متوسط سن و همچنین میزان بیماریهای زمینهای با کشوری مثل چین قابل مقایسه نیست. مَخلَص کلام آنکه میتوانیم به ضرب و تقسیمهای عددی مشغول شده و آگاهانه یا بدون آگاهی اجازه دهیم موج جنگ رسانهای ما را به وادی جهلِ مرکّب برساند –آنچنان که ندانیم و ندانیم که ندانیم-، یا اینکه به هنگام مشاهدهی تفاوتِ خروجیها بجای متهم کردنِ سایرین به خروجیِ دروغین؛ به دقت تفاوت ورودیها و پردازشها را بررسی کنیم، باشد که رستگار شویم!
(آمار مندرج در این یادداشت تا روز جمعه ۲۲/۱/۱۳۹۹ منظور شده است)