جثههای نحیف ۶۰ یا ۷۰ کیلویی؛ تجهیزات کامل؛ مهمات اضافی و حالا رملهایی که به صورت گِل میهمان پوتینهایمان شده است. با سختی پا را از زمین بلند میکنیم. نگاهی به آسمان کردم و گفتم: «خدایا قربون وجود نازنینت برم! این چه وقت باریدن باران بود؟!»
به گزارش گروه فرهنگی خبرگزاری دانشجو، علیرضا زمانیراد از رزمندگان دزفول است. او به روایت خاطراتی از عملیاتطریقالقدس پرداخته است. این رزمنده میگوید: ماموریت «گردان بلال» عبور از موانع و میدان مین و شکستن خط مقدم دشمن است. پس شانس ما برای ربودن گوی سبقت بیش از دیگران است و تلاشمان برای مهیا شدن هم، بیشتر.
هفتم آذرماه سال ۶۰، دومین روزی بود که درمحوطه خارج شهر سوسنگرد بدون هیچ سرپناهی مستقر شده بودیم. دشمن با هواپیماهای «توپولف» روسی، مرتب منطقه را بمباران میکرد. حتما تحرکات ما به دشمن گزارش شده بود. اگرچه دیر تجهیز شدیم، ولی چیزی کم و کسر نداشتیم حتی کوله پشتی هم تحویل گرفتیم. همه چیز جدید و کرهای بود. شاید هم بخاطر عملیات طریقالقدس خریداری شده بودند.
آخرین توصیهها و سفارشات انجام شده بود. به قدر تحملم نارنجک دستی برداشته بودم. دفتر یادداشتم را که حاصل وقایع نگاریام از ابتدای این مأموریت بود در کنار نارنجکها در کوله پشتیام جاسازی کرده بودم. قبل از تاریکی با خودرو «تویوتا» به نزدیکی خط خودی منتقل شدیم. به ستون یک در حاشیه خاکریزی که مرتب شاهد انفجار خمپاره بود و نزدیکی به دشمن را گوشزد میکند حرکت کردیم. باران نرم و آرام باریدن گرفت.
جثههای نحیف ۶۰ یا ۷۰ کیلویی؛ تجهیزات کامل؛ مهمات اضافی و حالا رملهایی که به صورت گِل میهمان پوتینهایمان شده است. با سختی پا را از زمین بلند میکنیم. نگاهی به آسمان کردم و گفتم: «خدایا قربون وجود نازنینت برم! این چه وقت باریدن باران بود؟!» وما چه میدانستیم نیروهای دشمن سومین شبی است که آماده باش کامل را پشت سر میگذارند و با شروع باران آماده باش لغو و با خیالی آسوده به استراحت پرداختهاند.
کم کم صدای فرماندههان بلند شد. میگفتند: «برادران حرکت کنید. کسی جا نمونه، صدایی نباید بالا بیاد. پاها رو روی زمین نکشید. قوی باشید خدا با ماست. ذکر خدا رو لحظهای فراموش نکنید.» من معاون و اولین نفر دسته خودمان بودم. دسته اول کلا جلوی ما حرکت میکردند؛ یعنی بیشتر از ۲۰ نفر تا اولین نفر ستون فاصله دارم. بارش نم نم باران همچنان ادامه دارد. خاکهای نرم منطقه به گِل تبدیل و میهمان پوتینهای ما شدهاند.
پیشاپیش و قبل از حرکت ما نیروهای اطلاعات و تخریبچی دست به کار شده و زودتراز ما به میدان مین رسیده بودند. همه نیروها به ستون یک زمینگیر شده بودند. منتظر باز شدن معبر و نفوذ و حمله به دشمن مانده بودیم. ناگهان همه چیز بهم ریخت. مین تله شده دشمن منفجر، تخریبچی، شهید و معبر لو رفت. لوله تیربارها محل انفجار را هدف قرار میدهند، تیربارچیهای بیهدف دشمن، این بار با شلیک هدفمند، تخریبچی دوم را هم شهید میکنند.
هدف تیر بارها شده بودیم. گلولههای رسام پرحجم مستقیما به سمت ما میآمدند. ولی قبل از برخورد به ما با زاویهای ۹۰ درجه به آسمان کمانه میکردند. گویی سپری فولادین میان ما و تیرها حائل شده بود. حضور ما لو رفته بود. آقای غنمی بیسیم چی گروهان کنار من بود. از آن طرف صدای آقای کلولی فرمانده گردان به گوش میرسید که نباید متوقف شوید هرطور شده باید از خط عبور کنید.