کد خبر:۹۱۰۱۴۴
همراه با فحر ۳۹| بررسی فیلم‌های جشنواره فجر؛

«شیشلیک» سقوط آزاد مهدویان

می‌توان گفت شیشلیک خالی از کمدی است و برای آنکه به زور از مخاطب خنده بگیرد راهی جز رفتن به سمت شوخی‌های رکیک پیدا نکرده است یا اینکه در این سکانس‌ها مهدویان دقایقی سکان کارگردانی را به عطاران پر سابقه در این جنس کمدی سپرده و رفته تا شیشلیکی بخورد و برگردد.

گروه فرهنگ و هنر خبرگزاری دانشجو- فاطمه قربانی رضوان؛ محمد حسین مهدویان که پیش از این مخاطبان زیادی را با فیلم‌های ایستاده در غبار، رد خون و درخت گردو متحیر کرده است این بار با شیشلیک خود را به سی و نهمین جشنواره فیلم فجر رسانده. مهدویان این بار نه در ژانری جنایی بلکه با زبان کمدی سیاست را هدف می‌گیرد.

داستان فیلم درباره یک شهرک کارگری است که ساکنان آن همه از کارگران کارخانه پشم ایران هستند و تحت سرپرستی یک مدیر به کار کردن و قناعت به آنچه دارند تشویق می‌شوند. زندگی در این شهرک فاصله‌ای با یک زندگی فلاکت بار ندارد، اما کسی از این موضوع گله‌ای ندارند و همه به شرایط موجود عادت داده شده اند.

همه چیز در طرب آباد (شهرک) مثل همیشه برمحور دستور از کارفرما و اطاعت و قناعت از کارگر پیش می‌رود تا اینکه پای شیشلیک به سفره‌ای طرب آبادی‌ها باز می‌شود. مارال دختر هاشم که یکی از کارگران کارخانه پشم است برخلاف آداب و رسوم طرب آبادی‌ها آرزو می‌کند و آن را به زبان می‌آورد و شیشلیک آغاز می‌شود.

شیشلیک طعم تناقض می‌دهد و بوی دو رویی. در همان سکانس ابتدائی خبرنگار برای تهیه گزارش به شهرک می‌آید. هاشم داوطلبانه سمت خبرنگار می‌رود و مصاحبه می‌کند. گوش چیز دیگری می‌شنود و چشم چیز دیگری می‌بیند. او از اوضاع خوب شهرک می‌گوید. از مردمانی که دیگر برای گرفتن آب صف نمی‌کشند و نیمه شب برای صرفه جویی در مصرف برق مجبور نیستند خاموشی‌ها را تحمل کنند. گزارشی خلاف واقع از مردمانی عادت زده به بیان خوبی‌ها و نادیده گرفتن سختی‌ها تهیه و از رسانه ملی هم پخش می‌شود و هاشم و خانواده اش از دیدن گزارش در قاب تلویزیون ذوق هم می‌کنند. رسانه‌ای که برای مصاحبه به سراغ مردم بی زبان و راضی به شرایط بد می‌رود و با افتخار از زمانی می‌گوید که دیگر مثل قدیم نیست و همه چیز به لطف مسئولان آرام است.
 
«شیشلیک» سقوط آزاد مهدویان

حضور رضا عطاران (هاشم) و پژمان جمشیدی (احمد) در کنار ژاله صامتی (همسر هاشم) این نوید را به مخاطب می‌دهد که باید منتظر فیلمی کمدی از جنس نمادپردازی‌های مهدوبان بود، اما این نوید در حد ادعا باقی می‌ماند و کل صحنه‌های کمیک فیلم تنها به چند سکانس با شوخی‌های رکیک و جنسی از جنس شوخی‌های خاص فیلم‌های رضا عطاران محدود می‌شود. شوخی‌هایی که به جای خنده سبب تعجب مخاطب می‌شوند که مهدویان و این سکانس ها. مخاطب پیش از این نیز توسل به این دست شوخی‌های جنسی را در اغلب فیلم‌های عطاران تماشا کرده است، اما پذیرش این صحنه‌ها در فیلمی که نام مهدویان در آن است شوکه کننده است.

می‌توان گفت شیشلیک خالی از کمدی است و برای آنکه به زور از مخاطب خنده بگیرد راهی جز رفتن به سمت شوخی‌های رکیک پیدا نکرده است یا اینکه در این سکانس‌ها مهدویان دقایقی سکان کارگردانی را به عطاران پر سابقه در این جنس کمدی سپرده و رفته تا شیشلیکی بخورد و برگردد.

بازی رضا عطاران بدون هیچ خلاقیتی تکراری است از آنچه که پیش از این از او دیده شده بود. پژمان جمشیدی و ژاله صامتی هم بازی خود در سریال زیر خاکی را فراموش نکرده اند و این بار در جایگاه خواهر و برادر به ایفای نقش پرداخته اند.
 
«شیشلیک» سقوط آزاد مهدویان

آرزو نداشتن در شیشلیک تنها ارثی است که از پدر به پسر و از او به فرزندش می‌رسد. شاید بتوان تنها دلیل حضور جمشید هاشم پور در فیلم را همین دانست. شخصیتی که دلیل بودن اش توجیه نمی‌شود تا آنجا که فرزندش را صدا بزند و نصیحت اش بکند و بعد از دنیا برود. به راحتی می‌ود گفت که بود و نبود این کاراکتر هیچ تغییری در روند داستان ایجاد نمی‌کند.

مشخص نیست که مهدویان در شیشلیک از نمادپردازی بازمانده با به عمد دست به بیان صریح مسائل زده است. آنجا که رئیس کارخانه از بالا‌ترین نقطه کارخانه با نگاهی از بالا به پایین کارگران را موعظه می‌کند و از فواید کم خوری می‌گوید و خوردن گوشت را سبب ضعف و سستی در انجام کار‌ها می‌داند دوربین روی شعار نوشته‌های دیوار کارخانه و معابر و کوچه‌های شهرک زوم می‌کند و به مخاطبی که می‌داند تمام حرف‌های رئیس کارخانه شعار است شعار نوشته نشان می‌دهد.
پس از آنکه مشخص می‌شود احمد برادر خانم هاشم که در کارخانه پشم هم کارگر است کسی است که جرقه آرزو کردن و خوردن شیشلیک را زده است مسئول کارخانه او را از کارخانه و مدیر مدرسه دخترش را از مدرسه اخراج می‌کنند. اما امان از خاصیت پشم که اگر جرقه‌ای آن را بگیرد در یک چشم بهم زدن کل بار را می‌سوزاند.

طراحی صحنه و لباس در شیشلیک تمام تلاش خود را می‌کند که به مخاطب شیرفهم کند جایی که می‌بینند خیلی با شهر فرق دارد و مردمانش با آن کت و شلوار‌های قدیمی و مقنعه‌های چانه دار و مانتو‌های بلند در دهه پنجاه گیر کرده اند. گریم کلیشه‌ای و بازی تکراری مه لقا باقری مخاطب را در همان نگاه اول به یاد ویشکا آسایش در ورود آقان ممنوع می‌اندازد و خوب نشان می‌دهد که فیلم از تمامی جنبه‌ها همت کرده است که تکراری باشد و عاری از خلاقیت.

درست در رستورانی که هاشم می‌خواهد دخترش را با آرزویش روبه رو کند کاخ آرزو‌های خودش فرو می‌ریزد. واعظی که خود موعظه به ترک دنیا می‌داد به خلوت آمده و کار دیگری می‌کند. مواجه هاشم با رئیس کارخانه در حال خوردن شیشلیک دلیلی می‌شود که او از خواب چند ساله اش با بوی شیشلیک بیدار شود، چمدان ببندد، رد بو را بگیرد و برای همیشه به شهر برود.

اگر این فیلم را فرد دیگری جز مهدویان با پیشینه‌ای که دارد می‌ساخت می‌شد به این جمله اکتفا کرد که شیشلیک دست و پا زدن کارگردانی تازه کار است که می‌خواهد بگوید من هم زبان انتقاد را بلدم هرچند الکن و ناقص. اما آنجا که نام مهدویان در پایان کار به عنوان کارگردان خود را دربرابر چشمان حیران مخاطب بالا می‌کشد تنها چیزی که به ذهن می‌رسد این است که مهدویان به دنبال کدام آینده است که اینگونه پشت پا به تمام گذشته خود می‌زند.
ارسال نظر
captcha
*شرایط و مقررات*
خبرگزاری دانشجو نظراتی را که حاوی توهین است منتشر نمی کند.
لطفا از نوشتن نظرات خود به صورت حروف لاتین (فینگیلیش) خودداری نمايید.
توصیه می شود به جای ارسال نظرات مشابه با نظرات منتشر شده، از مثبت یا منفی استفاده فرمایید.
با توجه به آن که امکان موافقت یا مخالفت با محتوای نظرات وجود دارد، معمولا نظراتی که محتوای مشابهی دارند، انتشار نمی یابد.
پربازدیدترین آخرین اخبار