گروه فرهنگ و هنر خبرگزاری دانشجو- مریم سواری؛ دیریندیرین را دیگر امروز همهمان میشناسیم؛ حتی اگر جزو کسانی نباشید که به طور مستمر این مجموعه انیمیشن را دنبال میکنند، قطعاً گهگداری در شبکههای اجتماعی گذرتان به برخی از قسمتهایش خورده و حتی با خواندن واژه دیریندیرین، آن لحن آشنا و خاص مقدمهاش ناخودآگاه در ذهنتان تداعی میشود.
دیریندیرین مجموعه انیمیشن کوتاهی است که به شکل روزانه، از شبکههای اجتماعی منتشر میشود و عمدتاً به معضلات اجتماعی و فرهنگی روز میپردازد. این مجموعه حدود یک سال است که وارد فضای VOD شده و به شکلی جدیتر و با قسمتهای بلندتر در فضای نمایش خانگی از طریق فیلیمو به نمایش درآمد. به بهانه ورود انیمیشن دیریندیرین به شبکههای نمایش خانگی در کنار کارهای رئال، با کارگردان این مجموعه، علی درخشی گفتگویی داشتیم که میخوانید؛
راستش سه سال قبل من با مرحوم ابوالحسنی صحبت کردم و گفتم وقتش است که یک کار جدیتر انجام بدهیم. وقتی که ما پخش دیریندیرین را در سال 93 شروع کردیم، تقریباً اولین انیمیشنی بودیم که روزانه پخش میشد و پروژه مشابه ما وجود نداشت. بعد از گذشت تقریباً 5 سال از فعالیتمان، کمکم بههرحال کارهای بیشتری وارد میدان شدند، چه حرفهای، چه آماتور؛ و در واقع محتواهای خیلی زیادی در فضای مجازی تولید شد. بعضی از آنها انیمیشن بودند، بعضیها رئال و بعضیها پادکست. کارها تنوع زیادی پیدا کرد. جنس رقابت در این فضا یک مقدار متفاوت است؛ مخصوصاً که به نظر من فضای مجازی، فضای کار حرفهای نیست، لااقل برای ارائه کار حرفهای ساخته نشده. من با آقای ابوالحسنی مشورت کردم و گفتم که ما باید وارد فضاهای جدیتری بشویم، چون واقعاً در این فضا ماندن آن هم درحالیکه یک تیم حرفهای و بزرگ هستیم، در چهارچوب کار میکنیم و درعینحال هم باید با محتواهای دیگری رقابت بکنیم - که هیچ خط قرمزی را رعایت نمیکنند، نظارت کمتری روی آنهاست، به شکل روزانه پخش نمیشوند و ممکن است بعضیها ماهی فقط یکی، دوتا آیتم پخش کنند - و این شرایط اصلاً زمین بازی منصفانهای برایمان فراهم نمیکرد. ما باید وارد فضای جدیتری میشدیم که VOD گزینه خوبی بود. آقای ابوالحسنی هم پیگیری کردند و یک سال بعد از آن با فیلیمو توافق کردند. تولید و پخش فصل اول دیریندیرین حدود دو سال طول کشید.
چرا اتفاقاً، ما در ابتدا همزمان هم از تلویزیون پخش شدیم هم از شبکههای اجتماعی که اصلیترینشان فیسبوک بود. کمی که جلو رفتیم متأسفانه این توهم برای تلویزیون به وجود آمد که ما باید فقط از آنجا پخش شویم. در واقع ما زاییده شبکههای اجتماعی هستیم ولی عرض کردم، زمانی این اتفاق افتاد که هنوز محتواها به این شکل تولید نمیشد و فضای مجازی بستر مناسبتری برای ارائه کار حرفهای بود. آن موقع ما خوب شروع کردیم و این از هوشمندی مرحوم ابوالحسنی ناشی میشد که زمانه خودش را میشناخت و همیشه دوست داشت که فکرها و ایدههای تازهای داشته باشد و در هر عرصهای اولین باشد. شبکههای اجتماعی به ما کمک کرد؛ مردم ما را از جنس خودشان دانستند، همانطور که همیشه سعی کردیم باشیم؛ و این باعث شد که خوب دیده بشویم، پخش بشویم و مردم کارهایمان را به اشتراک بگذارند.
واقعیتش را بخواهید، در شروع خیلی چنین قصدی نداشتیم، درست است که بنا بود مخاطب آزاد باشد ولی بههرحال ما به سمت موضوعاتی رفتیم که برای بزرگسال جذاب است؛ جذاب است چون از ابتدا خودمان را بهعنوان انیمیشنی جا انداختیم که از مسائل انتقاد میکند و درعینحال با اطلاعرسانی سعی بر فرهنگسازی دارد.
ما با این سبک و سیاق شروع کردیم، منتهی از آنجاییکه ذهنیت خودم با کارهایی مثل باب اسفنجی و پلنگ صورتی شکلگرفته و من با دیدن این آثار، کار را یاد گرفتم و رشد کردم، خب فضای این کارها فضایی بود که برای بچهها نیز جذاب بود، ضمن اینکه همیشه سعی کردم فانتزی را در کارم داشته باشم. فکر میکنم همین فانتزیای که در کار بوده و روی کانسپت کار تأثیر گذاشته، باعث شده که بچهها هم با ما ارتباط بگیرند. مشکل حالا اینجاست که بعضی از موضوعاتی که میسازیم مناسب کودکان نیست؛ بعضی شوخیها مناسب بچهها نیست ولی بههرحال فضای کلی کار برای آن ها جذاب است.
هرچه که جلوتر رفتیم تمام تلاشمان بر این بود که بتوانیم این قضیه را تفکیک بکنیم و برای بچهها هم کارهای مجزا بسازیم. ضمن اینکه وقتی از کار سریالیای که از فیلیمو پخش میشد بازخورد گرفتیم و کامنتها را خواندیم، متوجه شدیم که تعداد زیادی از بچهها کارمان را تماشا میکنند؛ بنابراین کمکم قصهها را به سمتوسویی بردیم که برای بچهها مناسبتر شود، منتهی متأسفانه زمان را از دست دادیم، یعنی وقتی ما پخش را شروع کردیم که بیش از نیمی از کار ساخته شده بود، بنابراین این اصلاحات را توانستیم در ادامه کار به وجود بیاوریم. بههرحال تجربهای بود که در آن متوجه شدیم مخاطبان کودک زیادی هم داریم.
در مورد فرهنگسازی، ببینید این مسئله خیلی قضیه بزرگی است و من نمیتوانم ادعا کنم که دیریندیرین توانسته مثلاً در فرهنگسازی خیلی مؤثر واقع شود. من اسمش را میگذارم اطلاعرسانی. فرهنگسازی بههرحال بحث بسیار کلان و پیچیدهتری است. ما سعی کردیم رفتارهای درست را به مردم معرفی بکنیم، مثلاً در حوزه ترافیک و در حوزه مصرف انرژی سعی کردیم چیزهایی که قبلاً هم گفته شده را یادآوری کنیم. آماری نداریم که بدانیم چقدر این کارها تأثیرگذار بوده، ولی بههرحال کامنتها و نظراتی که مردم برای ما فرستادند نشان میداد که برایشان جالب بوده و در ذهنشان ماندگار شده. فکر میکنم همین حد کافی باشد، یعنی وظیفه انیمیشنهایی از ایندست این است که این مسائل را پررنگ و به مردم یادآوری کند. ما سعی کردیم یادآوری کنیم و با زبان جذاب بازگو کنیم که مردم به این مسائل حساس بشنوند.
بله، من سالها کاریکاتور کار میکردم؛ از سال ۷۰ و زمانی که 15-16 سالم بود کاریکاتور را شروع کردم. خیلی زود این کار برایم جدی شد و فکر میکنم تا اوایل دهة ۹۰ هم بهطورجدی کاریکاتور کار میکردم و آن علاقهمندی را با خودم به انیمیشن آوردم. یکجاهایی به من کمک کرده و یکجاهایی مانعم بوده، چون تنوعی که در کاریکاتور وجود دارد و در واقع وابسته نبودن به یک کاراکتر یا مجموعه کاراکترهای خاص در کاریکاتور، به آدم اجازه میدهد که موضوعات متنوعی را کار بکند و اینکه بههرحال کاریکاتور هنر یک فرد است، مستقیماً از ذهنش نشانت میگیرد، روی کاغذ پیاده میشود و نزدیک به ذهن هنرمند است. ولی در انیمیشن یک تیم باید بتواند آن ایده را اجرا کند و این موضوع، خیلی کار را سخت و پیچیده میکند. کاریکاتور توانسته در انتخاب موضوعات به من کمک کند ولی در تولید نه.
این علاقهمندی و وسواسی که نسبت به نتیجه کار دارم و اینکه دوست دارم بسیار به ایده ذهنی من نزدیک باشد، مشکل ایجاد میکند؛ برای اینکه خیلی وقتها این ایدهها قابلیت اجرا ندارند و باید صرفاً یک فریم کاریکاتور باشند. گاهی وقتها هم نیروی انسانی برای ایده نیست؛ یعنی ممکن است کار، انیماتورهایی بطلبد که همه کمدین یا مثلاً کاریکاتوریست باشند که خب در تعداد لازم در ایران یافت نشوند. بههرحال شناخت طنز و کمدی یک تخصص است و همه لزوماً اینطور نیستند که بتوانند کار کمدی را درک و پیادهسازی کنند. این است که فکر میکنم این شمشیر دو لبه بعضی جاها خیلی به من کمک کرده و بعضی جاها هم متأسفانه مانعم بوده که بتوانم یکروند تولید خوب را برای یک پروژه پیاده کنم.
این را من نباید بگویم، واقعیتش را بخواهید ممکن است بعضی جاها، برتریهایی داشته باشد که ما اصلاً به آنها فکر نکرده بودیم، یا چنین برنامهریزیای برایش نکرده باشیم؛ یا برعکس، نقاطی از نظر ما برتر باشد که از نظر مخاطب اصلاً اینطور نیست؛ بنابراین فکر میکنم که این موضوع نباید از جانب ما گفته شود؛ این را باید منتقدین ببینند و بگویند، که متأسفانه ندیدند و نگفتند. ما متأسفانه کمتوجهی عجیبوغریبی به انیمیشن داریم که به جامعه منتقدین، مطبوعات و در واقع نویسندهها نیز رسیده. شاید به بعضی دوستان بربخورد، ولی فکر میکنم آنها نیز حتی تفاوت چندانی با مخاطب و تهیهکنندهها ندارند. آن ها شاید متوجه نباشند که انیمیشن چه گنجی است! کسی ذهنشان را آشنا نکرده، ولی از آنهایی که اهلقلم، فرهنگ و نقد هستند، انتظار میرود که ارزش انیمیشن را بدانند، وقتی آن ها نیز ندانند، نتیجه گرفته میشود که فاصله زیادی بین جامعه مخاطب و جامعه منتقد وجود ندارد. وقتی چنین سریالی در این سطح پخش میشود و نقد جدیای برایش دیده نشده - آن هم درحالیکه برای هر سریالی که در پلتفرمها و تلویزیون پخش میشود، نقد پشت نقد منتشر میشود - نشان میدهد که منتقدهای این جامعه سلبریتی زده - که دنبال سریالهایی است که سلبریتیها در آن بازی میکنند - نیز خودشان سلبریتی زدهاند و اگر در کاری، سلبریتی، بازیگر و چهره معروف نباشد، آن ها نیز دنبالش نمیروند.
از قبل برای انیمیشن مخاطبسازی نشده و پروژههای انیمیشن در مقایسه با سریالهای جدی، بازدهی مالی کمتری برای VODها یا پلتفرم پخشکننده دارد؛ بنابراین آنها ترجیح میدهند که محصولاتی را تبلیغ بکنند که آورده مالی بیشتری برایشان به همراه داشته باشد. طبیعی است، بحث تجارت است و هرچقدر کاری بیشتر دیده شود، بیشتر هم تبلیغش را میکنند، ولی در مورد فیلیمو از ابتدا بحث این بود که ما مخاطبسازی بکنیم؛ یعنی مردم را عادت بدهیم، بنابراین حتماً نیاز بود که تبلیغات بیشتری برای دیریندیرین انجام شود. متأسفانه این اتفاق نیفتاد و این دلخوری را من دارم که چرا برای چنین مجموعهای که برایش اینهمه زحمت کشیده شد، تبلیغات کمی صورت گرفت. به نظرم اتفاق خیلی خوب و بیسابقهای در تاریخ انیمیشن ایران بود که یک پروژه انیمیشن وارد رقابت با سریالهای رئال شود؛ تا کنون چنین چیزی را نداشتیم. ما این جرئت را به خرج دادیم و وارد این عرصه شدیم. در بازه زمانی دوساله این کار را کردیم که نیاز به تبلیغات داشت. تنها اتفاقی که در حوزه تبلیغات برای ما افتاد این بود که به مدت دوهفته فقط تعدادی بنر در سطح شهر داشتیم و در خصوص آن هم با چه چالشی با وزارت ارشاد مواجه شدیم! بعد از آن میتوانم به معنی مطلق کلمه بگویم که هیچ تبلیغی صورت نگرفت! حتی در صفحههای فضای مجازی فیلیمو نیز هر بار که قسمتی از دیریندیرین آپلود میشد، تبلیغی نمیکردند. درحالیکه من الان میبینم بارها و بارها بهازای هر قسمت جدید از سریالهای مختلف، پوسترشان تبلیغ میشود، که در مورد ما این اتفاق نیفتاد. ما در مرحله مخاطبسازی بودیم و این مورد به ما لطمه زد. بههرحال من توقع نداشتم که فصل اول دیریندیرین از نظر کمی بهاندازه آن سریالها دیده شود، ولی بسیار افتخار میکنم که از نظر کیفی جزو پنج سریال برتر سال شد و اگر به آمار نگاهی بکنید، میبینید که از مخاطب نمره کیفی بسیار خوبی گرفته؛ که برای من و تیم باعث افتخار است.
شیوه تبلیغات برای انیمیشن با کار رئال تفاوت زیادی ندارد؛ یعنی ما نمیتوانیم فرمولی برایش قائل شویم. تبلیغات هم باتوجهبه مخاطبی که دارد، هرچقدر خلاقانهتر باشد، میتواند بیشتر دیده شود. حالا کار میتواند رئال باشد، انیمیشن باشد، محصول تجاری باشد یا مواد خوراکی. به نظر من تبلیغات فرمول خاصی ندارد و فقط باید اتفاق بیفتد. موضوع دیگر این است که باید در این قضیه کمک شود و جدیتر گرفته بشود. من مطمئن هستم که انیمیشن پولساز است، دیریندیرین این را ثابت کرده و توانسته روی پای خودش بایستد. VODها باید بدانند که اگر رو به تولید انیمیشن بیاورند و تداوم داشته باشند میتوانند به پول برسند و مخاطب جذب کنند؛ بهشرط اینکه اراده وجود داشته باشد. ما به روزمرگی و زودبازده بودن عادت کردیم و سراغ چیزهایی میرویم که بتواند بهسرعت پول را برگرداند. متأسفانه بخشی از این قضیه از شرایط سیاسی و اجتماعیمان ناشی میشود. جامعه گرفتار روزمرگی شده و نمیتوانیم خیلی برنامهریزیهای میانمدت و بلندمدت داشته باشیم.