هرچی فکر کردم تا جواب قانع کنندهای به ذهنم برسد و از طرف خوشیاری به او بگویم فایدهای نداشت. خوش یاری همان جواب قبلی را تکرار کرد. عبدالقادر وقتی جواب قبلی را شنید، با نوک پوتین ضربه محکمی به پهلوی خوش یاری کوبید.
کد خبر: ۳۹۵۲۹۰ تاریخ انتشار : ۱۳۹۳/۱۲/۱۷
وبلاگ داستان کوتاه
میان یک دسته ویژه شناسایی از نیروی داوطلب که غرق در تجهیزات بودند، یک نفر داوطلب برای انجام آن مأموریت نبود؛ فرمانده که با موفقیت عملیات شناسایی را انجام داده بود، مستأصل فقط وقت را از دست میداد.
کد خبر: ۳۹۱۹۹۸ تاریخ انتشار : ۱۳۹۳/۱۲/۰۵
وبلاگ بیمارستان دریایی
سازمان مجاهدین یک دروغ بزرگ است، «عزت» غیرت و ایمانش قبول نمیکند برود خانه تیمی! توجیه نمیکند، بهانه نمیتراشد، میگوید من پسر پیغمبر که نیستم با زن نامحرم همخونه بشم!
کد خبر: ۳۹۰۲۶۲ تاریخ انتشار : ۱۳۹۳/۱۱/۲۸
وبلاگ رهسپار قدیمی
دشمن بعثی در طول یک هفته نبرد فاو، پاتکهای فراوانی کرد ولی مهمترین آنها که منجر به مأیوس شدن دشمن از باز پسگیری فاو شد، حماسه دفع پاتک ۲۷ بهمن بود.
کد خبر: ۳۹۰۲۵۷ تاریخ انتشار : ۱۳۹۳/۱۱/۲۸
وبلاگ دست نوشتهها
در تاریکی سنگر دیدم که عقربی زرد زنگ از زیر پتویم خارج شد و داشت به سمت سر بهزاد فروغیان که کمی آنطرفتر خوابیده بود میرفت.
کد خبر: ۳۸۴۶۲۵ تاریخ انتشار : ۱۳۹۳/۱۱/۰۸
وبلاگ داستان کوتاه
محمدحسن ابوحمزه از ماجرای شوخی ۳ رفیق رزمنده نوشته است که بعد از شهادت یکی از رفقا به خاطرهای تلخ تبدیل میشود.
کد خبر: ۳۸۴۶۱۹ تاریخ انتشار : ۱۳۹۳/۱۱/۰۷
وبلاگ چمدان آبی
وقتی به خانه رسیدیم خانه به تلی از خاک تبدیل شده بود در حالی که تعدادی از اعضاء خانوادهام زیر آوار مانده بودند، من ناخود آگاه به فکر حبوبات رزمندگان افتادم که برای تمیز کردن در منزل ما بود.
کد خبر: ۳۸۴۶۰۸ تاریخ انتشار : ۱۳۹۳/۱۱/۰۷
وبلاگ روشنای صبح
شهر یکپارچه جولانگاه تانکهای رژیم بود و جلوی هر کس را میگرفتند باید میگفت «جاوید شاه» تا او را آزاد کنند.
کد خبر: ۳۸۴۶۰۴ تاریخ انتشار : ۱۳۹۳/۱۱/۰۷
چهارشنبه و با حضور راویان
آئین رونمایی کتاب «فرماندهان ورود ممنوع» شامل خاطرات ۳۰ تن از فرماندهان پیشکسوت تخریب به قلم رحیم مخدومی چهارشنبه این هفته برگزار میشود.
کد خبر: ۳۸۴۴۹۸ تاریخ انتشار : ۱۳۹۳/۱۱/۰۶
وبلاگ الف دزفول
به عنوان مجری در حال تشکر از دستاندرکاران برگزاری یادواره بودم و یک به یک از افراد و ارگانهایی که در برگزاری مشارکت داشتهاند نام میبردم؛ ناگاه دیدم پدر شهید بهرامی که ردیف جلو نشسته بود با چهرهای ملتهب به من اشاره میکند.
کد خبر: ۳۷۸۹۴۹ تاریخ انتشار : ۱۳۹۳/۱۰/۱۴
روایتی تلخ از عملیات کربلای ۴
با شروع عملیات سید جمشید که جلودار نیروهای غواص بود و از طریق بیسیم با او در ارتباط بودیم ناگهان جایش را به حاجی محمد سعادت فرمانده غواصها داد و خبر دار شدیم که سید شهید شده است.
کد خبر: ۳۷۸۹۴۲ تاریخ انتشار : ۱۳۹۳/۱۰/۱۴
تصویری که پیش رو دارید در اواسط دهه ۶۰ شمسی برداشته شده که در آن، سه تن از مؤثرترین فرماندهان یگانهای توپخانهای سپاه، طی سالهای دفاع مقدس، در یک قاب دیده میشوند.
کد خبر: ۳۷۵۲۹۹ تاریخ انتشار : ۱۳۹۳/۰۹/۲۵
وبلاگ الف دزفول
همیشه بیشتر از وزنهای که توی کفه ترازو گذاشته است، گوشت میداد دست مشتری و کفه گوشت به کفه آن طرفی میچربید؛ هیچکس کفههای ترازوی مش عبدالحسین را مساوی ندیده بود.
کد خبر: ۳۷۴۹۱۱ تاریخ انتشار : ۱۳۹۳/۰۹/۲۴
وبلاگ شخصی مسعود ده نمکی
این آخریهای جنگ شایعه شده بود آقای رفیق دوست کلی آمبولانس بنز وارد کشور کرده که به جای تویوتاهای داغون استفاده شود؛ همین شایعه دست مایه کلی جوک و لطیفه در جبههها شده بود.
کد خبر: ۳۷۴۱۹۳ تاریخ انتشار : ۱۳۹۳/۰۹/۱۹
وبلاگ داستان کوتاه
معاون فرمانده شمرده توی دهنی بیسیم با قرارگاه حرف میزد، از فرمانده شکایت میکرد و با دلخوری گفت: حرف حرفِ خودشه، وِل کرد رفت. ما به فرمانده فکر کردیم که درست پای کار غیبش زده بود؛ همان که پشت پیراهنش نوشته بود «عاشق شهادت».
کد خبر: ۳۷۴۱۰۶ تاریخ انتشار : ۱۳۹۳/۰۹/۱۸
روایت شهید حسین معتمدینیا از عملیات طریقالقدس
لحظه وداع؛ همگی به خط ایستادیم موقع حرکت فرمانده گردان گفت کلاهخود نمیخواهد این کلاهها دست و پا گیر هستند!
کد خبر: ۳۷۲۵۷۴ تاریخ انتشار : ۱۳۹۳/۰۹/۱۲
سردار شهید کحالی بعد از رشادتها و ایثارگریهای فراوان در ۲۳/۷/۷۳ در ایام شهادت حضرت زهرا (س) در محور عملیاتی مهاباد توسط افراد ناشناسی به فیض شهادت نایل آمد.
کد خبر: ۳۶۳۲۰۶ تاریخ انتشار : ۱۳۹۳/۰۷/۲۶
سنگ مزار زیبای او، نمونهای بینظیر است که روی آن نوشته شده: متولد میشویم تا بمیریم. پس وقتی خبر کوچ مرا شنیدید، عکس العملتان آن چنان باشد که خبر تولدم را سالها پیش برایتان گفتند.
کد خبر: ۳۶۲۴۲۵ تاریخ انتشار : ۱۳۹۳/۰۷/۲۲
کد خبر: ۳۶۱۹۰۶ تاریخ انتشار : ۱۳۹۳/۰۷/۲۰
وبلاگ گل آفتابگردان
بلند گفتم: «عبدالرضا!» از گوشهایش خون بیرون آمده بود، برگشت و نگاهم کرد، هنوز هم تانکهای عراق در چشمانش بودند و صدای آر پی جی در گوشش، گفتم: «حبیبی کجاست؟» جیپش را نشانم داد.
کد خبر: ۳۶۱۷۴۲ تاریخ انتشار : ۱۳۹۳/۰۷/۱۹