پنج ـ شش ساله بودم. خوب یادم هست هر وقت مرا میدید، با محبت بغلم میکرد و میگفت: «عموجان! دختر خوب باید حجابش رو حفظ کنه». جلوی پام مینشست و روسریام را مرتب میکرد.
اون موقعها، بابای مسعود برای اینکه راضیش کنه جبهه نره، یه موتور «یاماها ۱۰۰» براش خریده بود؛ مسعود که ظاهراً تا اون روزها دوچرخه هم سوار نشده بود، یک دفعه شد موتورسوار!
ما آخرین ماشین بودیم؛ دلم نمیآمد سوار بشوم؛ آخر ۳ ماه از عمرمان را در این منطقه و در خط دفاع کرده بودیم؛ مجید سوزوکی و مصطفی اینجا شهید شده بودند، حالا مصلحت داشت کار خودش را میکرد.
حمید داوود آبادی از عدم حضور هنرمندان و سینماگران در مراسم تشییع پیکر «سید ابراهیم بحرالعلومی» نویسنده و استاد هنر که روز گذشته در تالار وحدت برگزار شده است، انتقاد کرد.
در سفر اخیرمان به مشهد مقدس توفیق حاصل شد که در شب وفات حضرتام البنینعلیهاالسلام همزمان با ایام تکریم مادران وهمسران شهدا به دیدار چند خانوادهٔ شهید برویم. خانوادههای شهیدان برونسی، غفاری دوست و رحمانی که داستان این دیدارها را شاید جداگانه در پستهای آینده بیاورم.