منورهای رنگی در دوردست یک به یک بالا میرفتند و آرام پایین میآمدند، نور قرمز، سبز و زردشان آدم را به یاد چهارشنبه سوری میانداخت؛ یاد پریدن از روی آتش، ولی ما این بار میرفتیم آتشی را که دشمن روی سر مردم میریخت، خاموش کنیم.
فریدون عباسیان زیر بارش خمپاره و کاتیوشا میخواند: یار دبستانی من، با من و همراه منی، که خود رفیق نیمه راه شد و در پایگاه موشکی، جلوی هلی کوپتر عراقی مردانه برخاست؛ آر. پی. جی به دست گرفت و... یار دبستانی پرید!
همسر شهید برونسی میگوید: به خاطر جبهه رفتن زیاد او ناراحت بودم؛ رو کرد به مادرم گفت: «من حاضرم که این خونه و اثاث و حتی کت تنم رو بگذارم، برای دختر شما. ولی فقط به یک شرط، که دختر شما باید قولش رو به من بده.»
سردار احمدلو گفت: با اخویمان ناصر که شهید شد قرار گذاشتیم هرکداممان شهید شدیم، موقعی که مادرمان سراغمان را میگیرد بگوییم جایی که هست، بخور و بخواب است یعنی وقتی تیر میخوری میافتی و میخوابی.
فاطمه ۳ ساله؛ یک دختر شیعه اهل سوریه است؛ پدر و مادرش میدانند تروریستهای آدمخوار، قسم خوردهاند شیعیان را بکشند، به ناموسشان تجاوز کنند و خانههایشان را ویران.
پاسگاه چیلات در مقابل پاسگاه «چلات عراق» و شهر «علی غربی» واقع شده است که ارتش بعثی چند ماه قبل از شروع رسمی جنگ به سمت این پاسگاه تیراندازی و قصد اشغال آن را دارد که با مقاومت مدافعین اسلام و نیروهای مردمی تجاوز انها دفع میشود.
- اگر دارابی باشید و از خیابان سید جمال الدین اسدآبادی داراب عبور کرده باشید فروشگاه لوازم صوتی رمضانپور را دیدهاید. حاج احمد را میتوان در اکثر برنامههای فرهنگی، هنری و مذهبی شهرستان پای سیستم صوتی پیدا کرد.