از کربلا که آمد به ایران، گفت که من میخواهم بروم نجف و درس طلبگی بخوانم. اینجا هم درس طلبگی میخواند، اما تصمیم گرفته بود برای ادامه اش برود به نجف. گفتیم چرا نجف؟ برو قم. همه آیات عظام، قم هستند.
خرجی خانهمان را هم به سختی درمیآوردیم. من در همان دستکشبافی کار میکردم و یک صاحبکار دیگر هم داشتم به نام آقاسید یحیی علوی رضوی از نوه نتیجههای امام رضا (ع). من خیلی دوستش داشتم. روحش شاد...
خرجی خانهمان را هم به سختی درمیآوردیم. من در همان دستکشبافی کار میکردم و یک صاحبکار دیگر هم داشتم به نام آقاسید یحیی علوی رضوی از نوه نتیجههای امام رضا (ع). من خیلی دوستش داشتم. روحش شاد...
حدود سه ساعت یک جفت گوش دیگر هم قرض کردیم برای شنیدن درددلهای بابا رجبعلی که محمدهادیاش در سامرا شهید شد. حرفهایش را شنیدیم به امید این که شاید گرههای زندگیاش به دست کسی باز شود.
کد خبر: ۱۰۱۶۸۹۸ تاریخ انتشار : ۱۴۰۱/۰۳/۳۰
گفتگو با خواهر شهید سیدهادی حسینی / قسمت ششم و پایانی
زهرا هم گفته بود ما اینجا یک شهید داریم به نام شهید سید هادی؛ من همیشه میروم سر مزارش و حاجت میگیرم. گفت بهش گفتم یک نذر برایش بکن، نیت کن ببین چه میشود.
یک بار که خیلی حالم بد بود و هادی شهید شده بود، همین طور نماز ظهرم را نصفه خوانده بودم که یکهویی یادم آمد و فکر کردم روی دلم یک آتیشی گذاشتهاند. کلا دلم میسوخت. به دخترم گفتم یک پارچه خیس کن و...
رئیس انجمن چشم پزشکی ایران، با عنوان این مطلب که گروه چشم پزشکی همواره با تعرفههای مصوب به مردم خدمت میکنند، گفت: جامعه چشم پزشکی، از بیمهها انتظار دارد که به تعهدات خود عمل کنند.
کد خبر: ۱۰۱۶۳۸۹ تاریخ انتشار : ۱۴۰۱/۰۳/۲۷
«چخ چخی ها»با حضور خانواده شهدای مدافع حرم رونمایی شد؛
کتاب «چخ چخیها»؛ نگاهی به نشاط و شوخ طبعی در زندگی و جهاد شهدای مدافع حرم ، با حضور خانواده شهدای مدافع حرم و ناصر جوادی، نویسنده کتاب در مشهد مقدس رونمایی شد.
دیدم فامیلهای شوهرم که نزدیکتر بودند، هی دارند میآیند؛ خانوادگی همه شان به خانه ما آمدند. گفتم چرا اینها همه شان دریک شب، نه دعوتی نه چیزی به خانه ما آمدهاند؟!
الان روی کارتهای شناساییمان تاریخ تولدمان را ۱/۱ زدهاند، ولی خب همچین تاریخی درست نیست؛ چون افغانستان تاریخ تولد را یادداشت نمیکردند و کارت واکسن و اینها نداشتند.
شب جنازهها روی کوه مانده بود. ما فردا صبحش رسیدیم آنجا؛ اینها دوازده تا ۲ ظهر شهید شده بودند؛ گروه دموکرات تا ۵، ۶ عصر روی سر جنازهها نشسته بودند و ناهار خورده بودند و استراحت کرده بودند که...
ما یک هفته و خردهای بود که خانه مامان اینهایم بودیم. گفتم الان یک هفته و خردهای است اینجا هستم؛ خسته شدم؛ لباس مناسب نیاوردهایم؛ نمیدانستم اینقدر ماموریتت طول میکشد؛ خسته شدم؛ برگرد...
در این یک سال خدا یک دختر هم به ما هدیه داد، اما متاسفانه قبل از اینکه دوره آقا جواد تمام شود، دختر ما هفت ماهه به دنیا آمد و متاسفانه زنده نماند؛ که همیشه خودش را مسئول میدانست و میگفت...
کد خبر: ۱۰۱۳۳۵۷ تاریخ انتشار : ۱۴۰۱/۰۳/۰۹
گفتگو با یکی از سرداران سپاه پاسداران انقلاب اسلامی / قسمت پنجم و پایانی
اصلا ما رسانه نداریم؛ میزان پرتاب بوق صوتش کم است؛ داریم، اما پرتابش کم است. همین الان چقدر شیعه را دارند میکوبند در همه دنیا؟ ما نمیگوییم شیعه، چون ابزار ما وحدت است.
کد خبر: ۱۰۱۳۱۲۶ تاریخ انتشار : ۱۴۰۱/۰۳/۰۸
گفتگو با یکی از سرداران سپاه پاسداران انقلاب اسلامی / قسمت چهارم
عبدالله المحیسنی وقتی میآید صحبت میکند، آدم بی خاصیت را با خاصیت میکند. میگوید که تو دو دقیقه دیگر کشته میشوی و در کنار پیغمبر مینشینی. نه اینکه بگوید با قاشق برو تا آنجا غذا بخوری... نه...