به گزارش گروه بینالملل خبرگزاری دانشجو، سنت محافظهکاری آمریکایی همواره در قالب حزب جمهوریخواه تبلور یافته است. حزب جمهوریخواه یکی از دو حزب اصلی ایالات متحده آمریکا است. این حزب را حزب بزرگ قدیمی (Grand Old Party) مینامند که در سال ۱۸۵۴ در مخالفت با گسترش بردهداری در ایالتهای جنوبی شکل گرفت. بطور کلی در تاریخ آمریکا ۱۹ رئیس جمهور، جمهوریخواه بوده اند که اولین آنها آبراهام لینکن و آخرین آنان تا به امروز دونالد ترامپ بوده است.
حزب جمهوریخواه حزبی محافظکار و مذهبی است که عمدتاً پایگاه رأی آن در بین افراد مذهبی جامعه آمریکا قرار دارد. این حزب مخالف سقط جنین، ازدواج هم جنسگرایان، مهاجرت گسترده و غیرقانونی و دخالت دولت در اقتصاد است. بر هویت و ارزشهای آمریکایی تاکید میکند و نگران از هم گسیختگی هویت آمریکایی و افول ارزشهای ملی و مذهبی است. جمهوری خواهان/ محافظهکاران همواره نگران هستند تاروپود شکل دهنده فرهنگ آمریکایی بواسطه مهاجرتهای گسترده به آمریکا، سست و در نهایت منجر به افول آمریکا شود. ذکر این نکته ضروری مینماید که جریان محافظهکاری آمریکا جریانی یکدست نبوده و در طول زمان دستخوش تغییرات شده است. بطور کلی در ۶ دهه اخیر، این جریان تحولات چشمگیری را پشت سر نهاده و آن چیزی که امروزه شاکله حزب جمهوریخواه را شکل میدهد، چه در حوزه سیاستهای اجتماعی و چه در حوزه سیاستهای اقتصادی، ریشه در دوران ریاست جمهوری ریگان به طور عام و خصوصیات شخص ریگان به طور خاص دارد.
روند تحولات محافظهکاری در ۶ دهه گذشته گویای آن است که محافظهکاری نوین آمریکایی در واکنش به سیاستهای حزب دموکرات در مقاطع مختلف، شکل گرفته است. نقطه شروع این تحولات را باید در بحران اقتصادی ۱۹۲۹ جستجو کرد. بحران بزرگ را میتوان عمیق ترین، طولانیترین و گستردهترین بحران اقتصادی سده بیستم دانست. این دوران در ایالات متحده آمریکا با کاهش ارزش سهام در سپتامبر ۱۹۲۹ شروع و منجر به سقوط بورس آمریکا گردید. بلافاصله جریان رکود اقتصادی در سطح جهان گسترش یافت و در سال ۱۹۳۳ نرخ بیکاری در آمریکا به حدود ۲۵ درصد افزایش یافت. این شرایط روزولت را مجبور ساخت به منظور بهبود اوضاع اقتصادی و گذار از بحران، طرح نیودیل را تصویب کند. نیودیل، دخالت دولت در اقتصاد برای خروج از بحران وخیم سرمایهداری و دمیدن جان تازه به زیرساختهای این نظام بود. در ادامه نیز جنگ جهانی دوم عملاً باعث افزایش نقش دولت در حوزههای مختلف شد. این موضوع در تضاد با سنت محافظهکاری آمریکا که شالوده آن مبتنی بر بازار آزاد و کوچکسازی دولت بود قرار داشت. حال آنکه دخالت دولت در جامعه تنها به طرح نیودیل ختم نشد، چرا که پس از ۳ دوره پیاپی ریاست جمهوری روزولت، ترومن با تصویب طرح مارشال که هدف آن جلوگیری از گسترش کمونیسم و ارائه کمک به اقتصاد کشورهای اروپای غربی بعد از جنگ بود، منجر به دخالت بیش از پیش دولت در اقتصاد گردید؛ بنابراین دولت لیبرالی که قائل به دخالت حداقلی در اقتصاد بود، وارد حوزههای مختلف جامعه شد و عملکردی سوسیالیستی به نمایش گذاشت. این مداخله دولت تبعاتی را به همراه داشت که باعث شد فردی مانند بریگلدواتر بعنوان یک محافظهکار سنتی نسبت به ادامه طرح نیودیل و آثار آن و سیاستهای مداخلهگرایانه دموکراتها معترض شود. امری که موجب پیوستن ریگان سابقاً دموکرات به جرگه محافظهکاران گردید.
گلدواتر بیش از همه به دلیل کلید زدن تجدید حیات جنبش سیاسی محافظهکاری آمریکا در دهه ۱۹۶۰ شناخته میشود. در انتخابات ریاست جمهوری ۱۹۶۴، ریگان به حمایت از بری گلدواتر پرداخت و سخنرانی مشهوری تحت عنوان زمان انتخاب ("Time For A Choosing") را ایراد نمود. در این سخنرانی او علیه برنامههای دولتی و مالیات بالا سخن گفت و به دفاع از اصول اصلی محافظهکاری مدرن آمریکا (بازار آزاد، ضدیت با کمونیسم، کاهش مالیات و دولت حداقلی) پرداخت. اگرچه این سخنرانی برای برگشتن ورق مبارزات انتخاباتی متزلزل گلدواتر کافی نبود و گلدواتر نهایتاً از جانسون دموکرات شکست خورد و جانسون با تصویب طرح جامعه بزرگ به ادامه سیاستهای سوسیالیستی رؤسای جمهور قبل پرداخت، اما رویداد مهمی بود که منجر به دیده شدن سیاسی ریگان در سطح ملی گردید. جریان محافظهکاری آمریکا بواسطه ریگان توانست طیف وسیعی از محافظه¬کاران جوان و حتی لیبرالها را در مخالفت با چنین طرحهایی با خود همراه سازد.
در همین برهه، ورود آمریکا به جنگ ویتنام و سربازگیری اجباری، منجر به شکلگیری جنبش بزرگ ضد جنگ به ویژه در سطح دانشگاهها شد. این جنبش به تدریج از حوزه سیاسی وارد حوزه اجتماعی شد و جامعه آمریکا را دچار تنش فزاینده نمود. سربازگیری اجباری از یک سو و افزایش مالیاتها به منظور تأمین هزینههای سرسام آور جنگ ویتنام از سوی دیگر، باعث واکنش محافظهکاران شد. چرا که این اقدامات در نهایت، بزرگ شدن دولت را در پی داشت. ترس محافظهکاران از ادامه چنین طرحها و تبعات این جنبشها، منجر به تقویت پیوند میان جمهوریخواهان محافظهکار و مذهبیون شد. از این مقطع به بعد، به تدریج شکاف-های جامعه آمریکا در دو سر طیف دموکراتها و جمهوریخواهان آغاز شد. ناگفته پیداست که شرایط ایدئولوؤیک حاکم بر دهه ۶۰ نیز در بدبینی بیشتر نسبت به دخالتهای دولت مؤثر بود، چرا که در این مقطع، جهان دوقطبی درگیر جنگ تمام عیار دو ایدئولوژی لیبرالیسم و کمونیسم بود؛ بنابراین طرحهایی از قبیل نیودیل که در دهه ۱۹۳۰ محبوب به نظر میرسیدند، در دهه ۱۹۶۰ طرح¬های کمونیستی تلقی میشدند.
در طی چنین روندی، انتخاب نیکسون در سال ۱۹۶۹ را باید واکنش جریان محافظهکاری آمریکا نسبت به دموکراتها و سیاستهای آنها دانست. نیکسون در سال ۱۹۷۳ به مداخله آمریکا در جنگ ویتنام و سربازگیری اجباری خاتمه داد؛ بنابراین جنگی که در دوران دموکراتها آغاز شد، جمهوریخواهانی، چون نیکسون آن را به پایان رساندند. پس از استعفای نیکسون در پی رسوایی واترگیت و ریاست جمهوری کوتاه جرالد فورد، جیمی کارتر دموکرات به قدرت رسید. در دو سال اول ریاست جمهوری کارتر، ادامه بهبود رکود اقتصادی و بیکاری که در پایینترین سطح قرار داشت، در دستور کار بود. کارتر به دلیل نرمش در حوزه سیاستخارجی و موضوع گروگانگیری کارمندان سفارت آمریکا در ایران، متهم به تضعیف آمریکا در وجه بینالمللی گردید. در نهایت، ادامه گروگانگیری و تورم مستمر در آمریکا منجر به شکست کارتر در انتخابات ریاست جمهوری سال ۱۹۸۰ در مقابل ریگان گردید. انتخاب ریگان را باید واکنش محافظه¬کاری آمریکا در مقابل سیاستهای دموکراتها دانست. ریگان در دوران ریاست جمهوریاش به اصلاحات داخلی از جمله کوچکسازی دولت از طریق کاهش هزینههای آن، تقویت بازار آزاد و افزایش آزادیهای اجتماعی پرداخت. ریگان با مجموعهای از اقدامات و مواضع که منجر به ایجاد رنسانس ایدئولوژیک در راستِ سیاسی گردید، شهرت یافت.
پس از ریاست جمهوری ریگان و در دههی پایانی قرن بیستم با فروپاشی شوروی و اردوگاه چپ، شاهد برجستهتر شدن ارزش¬های جهانی لیبرالیسم از سویی و گسترش گلوبالیسم از سوی دیگر بودیم. امری که همزمان با حضور کلینتون دموکرات در کاخ سفید رخ داد. بسیاری به قدرت رسیدن بوش پسر در پایان این دهه و ابتدای هزاره جدید را واکنشی از سوی طیف محافظهکار جامعه آمریکا به این روند میدانند. پس از این دوران مجدداً سیاستهای فرهنگی، اجتماعی و اقتصادی با تم سوسیالیستی همچون طرح اوباماکر که دولت دموکرات اوباما در پیش گرفت، منجر به واکنش طیف محافظهکار گردید. سیاستهای لیبرالیستی--سوسیالیستی از یک سو و رئیس جمهور شدن یک سیاهپوست با ریشههای مهاجر، نوعی سنت شکنی بود که واکنش شدید محافظه¬کاران آمریکایی را در پی داشت. امری که منجر به قدرتگیری دونالد ترامپ به عنوان رئیس جمهوری محافظه¬کار گردید.
جمع بندی:
سنت محافظهکاری آمریکایی یک سنت ریشه دار در درون جامعه آمریکاست. این سنت خود را حافظ ارزش-هایی می¬داند که جامعه آمریکا بر اساس آنها قوام و دوام یافته است. ارزشهایی، چون استقلال فرد از دولت، آزادیهای طبیعی و مدنی، بازار آزاد، دولت حداقلی و.. حزب جمهوریخواه به عنوان محمل سیاسی این سنت، در نیمه دوم قرن بیستم شاهد تحولاتی بوده است که عمده آن تحولات در واکنش به سیاستهای لیبرالی-سوسیالیستی دموکراتها در وجه داخلی و خارجی که در تضاد با سنت محافظهکاری آمریکایی بوده¬اند شکل گرفته است. انتخاب ریگان، انتخاب بوش پسر و بارزتر از همه انتخاب دونالد ترامپ را میتوان محصول این روند دانست.
ساحل عبداللهی منش، پژوهشگر دکتری مطالعات منطقهای دانشگاه تهران