به گزارش گروه فرهنگی خبرگزاری دانشجو، رمان «برای شروع منتظر کسی نباش» نوشته لین ری پرکینز بهتازگی با ترجمه تینا غراب توسط انتشارات پیدایش منتشر و راهی بازار نشر شده است.
لین ری پرکینز نویسنده آمریکایی اینکتاب، متولد سال ۱۹۵۶ است و ۶۶ سال دارد. «برای شروع منتظر کسی نباش» اولینرمان ایننویسنده است که سال ۱۹۹۹ منتشر شد و مخاطبان اصلیاش بچههای بالای ۱۲ سال هستند.
داستان اینکتاب درباره دو نوجوان با نامهیا دبی و مورین است که با هم دوست صمیمی هستند و همهچیز بینشان خوب است تا اینکه نوجوان دیگری بهنام گلنا فیلبر بین آنها قرار میگیرد و دبی میفهمد گلنا همیشه و همهجا حضور دارد. به اینترتیب بهمرور مورین، دبی را نادیده میگیرد. دبی هم سعی میکند گلنا را در برنامههای خودش و مورین راه ندهد تا رابطهشان به حالت پیشین برگردد، اما مورین و گلنا جداییناپذیر به نظر میرسند.
در ادامه قصه دبی به هم میریزد و عصبی و غمگین میشود. او احساس میکند تک و تنهاست و دوستش را از دست داده، اما اتفاق دیگری رخ میدهد که ...
در قسمتی از اینکتاب میخوانیم:
دفترچهام را باز کردم و وقتی وارد کلاس شدند و صدایشان را شنیدم، سرم را بلند نکردم. آمادگی نگاهکردن به کسی را نداشتم. قلب و چشمهایم گرفته و ورم کرده بود. پل نیوویچ جلو من نشسته بود، و من به پشت بلوز بتهجقهایاش خیره شده بودم، بهطور سرسامآوری رنگینکمانی بود. حتما من را هیپنوتیزم کرده بود، چون یکهو لیندا سابوتنیک یادداشتی روی میزم گذاشت که نوشته بود: «از پل خوشت مییاد؟» لحظهای حرفش را سبکسنگین کردم و بعد با نگاهم بهش گفتم که زده به سرش؟ او به دفترچهام اشاره کرد. متوجه شدم که تمام بتهجقههای بلوزش را نقاشی کردهام. روی همان کاغذ نوشتم: «نه، فقط از بلوزش.» و بعد آن را بهش برگرداندم. لیندا یادداشت دیگری برایم فرستاد. «زنگ قبل کجا بودی؟» نوشتم: «دفتر پرستار. تبِ یونجهای بدی گرفتم.» دوباره به دفترچهام نگاه کردم. علاوه بر بلوز و گردن و گوشهای پل نپوویچ، کلمههای تقسیم سلولی و خرافهپرستی را هم نوشته بودم؛ ولی اصلا توی باغ نبودم که آقای زانتی از چه چیزی حرف زده بود. نوشتم: «میتونم یادداشتهات رو کپی کنم؟» و به لیندا دادم.