به گزارش خبرنگار دانشگاه خبرگزاری دانشجو، محمد فدایی، معاون اسبق علمی اقتصادی سازمان بسیج دانشجویی و قائم مقام مدیر شبکه کانونهای تفکر ایران(ایتان) در گفتوگو با دانشجو درباره انتخابات ریاست جمهوری اظهار کرد: گاهی وقتی یک پدیده یا یک نهاد از زمان پیدایش خود فاصله میگیرد، فلسفه آن فراموش میشود. بازگشت به لحظه پیدایش و تاسیس، کمک میکند که آن فلسفه یادآوری شود.
باید به این پرسشها پاسخ داد که چرا در جریان انقلاب سال ۵۷ یکی از تغییرات کلیدی و رُکنی، موضوع انتخابات میباشد؟ چرا همه ارکان کشور، حتی خود نطام سیاسی مستقر و پس از آن قانون اساسی، سپس اصلاحات قانون اساسی و... به رأی گذاشته میشود؟ اصلا چرا انتخابات به این میزان اهمیت دارد؟ اصل انتخابات، چه فلسفه سیاسی را نمایندگی میکند؟
میتوان گفت ناموس کل جریان انقلاب و فلسفه سیاسی جمهوری اسلامی، مسئله حضور، مشارکت، مداخله و میدانداری مردم است. در قانون اساسی، به الفاظ مختلف، مرتب تصریح شده و این حضور و مشارکت و مداخله، بسیار فراتر از امر انتخابات است. انتخابات کمک میکند و در واقع یادآوری میکند که ما هر چهارسال یکبار به ارکان نظام و آن عهدی که بستیم، پایبند باشیم و آن را فراموش نکنیم.
بطور کلی به دو طریق میتوان جامعهداری و جامعهسازی یا به عبارتی حکومت داری و کشورداری کرد؛ یا باید به سمت مدلهای نزدیک به دیکتاتوری رفت که در این صورت، جامعه بازیگر است و مشارکت فعال ندارد ولو اینکه در چنین نظامی انتخابات برگزار شود و یا حتی پرشورتر و با مشارکت بالا انجام شود که لزوما به معنای مداخله حداکثری مردم جامعه نیست.
صورت دوم، حرکت به سمت مدلهای فراگیر میباشد که در این مدل، جامعه موضوعیت پیدا کرده و همانطور که در قانون اساسی به آن اشاره شده، جامعه باید در رهبری کشور مشارکت کند و رهبری کشور، بسیار بالاتر از ایفای نقش بعنوان یک نفر میباشد.
آن چیزی که امام خمینی (ره) به ما هدیه داده یعنی ولایت فقیه، با، ولی فقیه متفاوت است. مفهوم رهبری یک مفهوم شخصی نیست و ما یک رهبر نداریم بلکه یک نظام رهبری داریم. ولایت فقیه، یک نظام در هم تنیده و به هم پیوسته از مردم و جامعه میباشد و حول رکنی به نام، ولی فقیه و در نسبت و تعامل با آن میباشد. پس این نطام میباشد که جامعه را رهبری میکند و کل جامعه را درگیر جامعهسازی و پیشرفت و ایفای نقش جمهوری اسلامی در جهان میکند؛ لذا از منظر فلسفه سیاسی جمهوری اسلامی، نفس مداخله و مشارکت مردم، حائز اهمیت و واجد اصالت میباشد و این همان چیزی است که از آن بعنوان "سیاسیبودن" یاد میشود. جامعه سیاسی، جامعهای است که بیش از زندگی روزمره میاندیشد و انسان سیاسی فردی است که نسبت به تحولات و روندهای کلی حساسیت دارد.
وظیفه جریان دانشجویی در انتخابات پیشرو و قرار گرفتن در دوراهی هواداری و آرمانخواهی
جنبش دانشجویی متعلق به هستهی سخت جمهوری اسلامی است که این هسته سخت، فرادولتی و فراجناحی میباشد. هسته سخت در جمهوری اسلامی، نظام ولایت و نظام اجتماعی که جامعهای از مردم و خواص و عوام در هم تنیده هستند، میباشد که حول محوریت، ولی فقیه قرار دارند. کنشگری سیاسی برای این نظام ولایی، به منزله واجب شرعی و واجب رکنی میباشد.
در این دوگانه، جنبش دانشجویی و جریانهای فعال سیاسی در مقام آرمانخواهی و صیانت از کنشگری سیاسی فعالانه قرار دارند. افرادی که از شورای نگهبان برای حضور و رقابت در انتخابات مجوز میگیرند، به معنای این است که همگی در قدم اول، صلاحیت رئیس جمهور شدن را دارند. کنشگری ما باید به معطوف به این باشد که اولا سیاست، ترویج شود و جلب مشارکت برای همراهی صورت گیرد که این خود یک محور فعالیت است.
سطح دوم، اما کیفیت تصمیم میباشد و جریان دانشجویی از جمله بسیج دانشجویی نباید هواداری کند چرا که به منزله نقص غرض و نفی فلسفه خود میباشد. این جریان با طرح مسئله میتواند در کیفیت آرا اثر بگذارد و تعیین جهتگیری کند.
برای نمونه، امروز مهمترین مسئله در نظام ما کماکان نسبت با غرب میباشد. آیا جریان دانشجویی درباره نسبت دولت با غرب و نظام سلطه فاقد موضع میباشد و این موضع قابل بیان است؟ آیا بیان مواضع، منجر به رد یا تایید گزینهها میشود و مخاطب تصور میکند که منظور ما یک نفر خاص است؟
اینها مواردی است که باید شفاف و بیتعارف توسط جریان دانشجویی بیان گردد؛ هرچند تلقی از جهتگیری و یا حمایت از شخص یا جریان خاصی در اذهان به وجود آید؛ لذا اصالت مسئله، مهم میباشد.
فرصت طلایی برای همه
انتخابات، یک فرصت میباشد و به منزله هواخوری است؛ مانند فردی که شنا میکند و وقتی زیرآبی میرود، برای هوا گرفتن از زیر آب خارج میشود. انتخابات نیز یک هواگیری برای یادآوری این اصل میباشد و دعوت مجدد یا یادآوری جامعه نسبت به این امر مهم که: باید سیاسی بود و موضع داشت و در یک کلام "کنشگر" بود. جامعه ایرانی نسبت به پدیدهها باید توجه داشته باشد.
اگر ما نگاه بلندمدت و ۵۰ ساله و ۱۰۰ ساله به آینده نظام و نیز اصل مقوله انتخابات داشته باشیم، مشارکت را مهمتر از این میدانیم که چه کسی انتخاب شود ولو آن کسی رای بیاورد که مورد پسند ما نیست؛ همانطور که در گذشته نیز بارها رخ داده و بعضاً کاندیدای مورد نظر و دلخواه ما رای نیاورده است؛ لذا موضوع ثابت کنشگری، دعوت جامعه به سیاسی بودن و سیاسی اندیشیدن یعنی حساسیت نسبت به تحولات، حوادث و روندها میباشد. در قدم بعدی نیز کمک به حرکت جامعه در سمت و سوی درست است.
یک نعمتی که به ما ارزانی شد، تحریم بود! تحریم، یک تهدید بسیار بزرگ بود که به تنهایی میتوانست اقتصاد ما را تا مرز فروپاشی ببرد، اما به لطف خدا و با استعانت از آیه "و مکروا مکرالله والله خیر ماکرین" این اتفاق رخ نداد. شهید سلیمانی تعبیری دارند: فرصتی که در دل تهدیدها است، در خود فرصتها نیست. این تهدید، فرصتنمایی کرد و باعث شد که در کلان کشور پذیرفته شود که هر دولتی که سرکار بیاید و دارای منابع گسترده باشد، به سمت اصلاحات اساسی نمیرود و این مقوله، طبیعی است؛ لذا در جریان دانشجویی نیز وقتی بحران به مرز میرسد، کنشگری تازه شروع میشود! امروز ما با تحولات بزرگ جهانی روبرو هستیم. برای مثال، داعش، فرصت بود یا تهدید؟ داعش در ابتدا تهدید بود، اما سپس به عنوان یک فرصت شناخته شد. یعنی از دل تهدیدها، فرصتها به وجود میآید؛ بنابراین در دنیای جدید و در نظم جدید که هژمونی وجود ندارد و بلوکها موضوعیت پیدا میکنند، ابزار تحریم یک ابزار کارآمد نیست. جنبش دانشجویی باید مواضع را بگوید و از نامزدهای انتخاباتی سوال بپرسد تا آنان مواضع خود را تصریح کنند که این میتواند منجر به تایید یا رد گزینهها گردد که هیچ اشکالی ندارد.
انتظار واقعی از جریان دانشجویی
جریان دانشجویی باید کنشگری کند. تبیین، مهمترین اصل هسته سخت جریان دانشجویی میباشد که باید به وسیله آن به کنشگری پرداخت. اگر جریان دانشجویی قصد کنشگری دارد، باید به مخاطبی دست پیدا کند که چیزی برای عوض کردن او در ذهن خود دارد.
کنشگری این نیست که در میان جماعت همفکر، تبیین کرد که اسرائیل یک غده سرطانی میباشد چرا که کنشی نیست. باید در کنشگری، تغییری رقم زد و با ارائه حرف و گفتمان، ذهن را تغییر داد. پس کنشگری به معنای واقعی، معطوف به تغییر میباشد و زمانی میتوان اسم کنشگری را روی فعالیت خود گذاشت که به افراد مخالف، موضع خود را بتوان بیان کرد.
امروز جریان دانشجویی به انزوا و اکتفا کردن به درون، مبتلاست. آیا بسیج دانشجویی بیانیه بدهد یا ندهد؟ این سوال، سوال خوبی نیست. سوال خوب سوالی است که دربردارنده این باشد که چطور میتوان به مخاطبی که با او اختلاف نظر داریم، دسترسی پیدا کنیم. حالا اگر بیانیه کار درستی هست، باید بیانیه داد یا ارتباط حضوری موثر است و یا باید نامزد دعوت کرد و... هرکدام از این کارها که صحیح و اثرگذارتر است، باید انجام داد.
حرف از سیاسی بودن به معنای مشارکت و مداخله را باید به کسی زد که نمیخواهد رای بدهد. خلق لحظه کنشگری، زمانی است که گفتمان ما در برابر کسی باشد که قبولمان ندارد. کار اصلی جریان دانشجویی، رسیدن به چنین مخاطبانی است و تشکل بهتر، تشکلی میباشد که بیشتر و بهتر به این مقوله میپردازد و میتواند با این قشر به گفتگو و ارتباط بپردازد.
اینجا سوالی مطرح میشود که آیا فعالین دانشجویی نباید در ستاد نامزدهای انتخاباتی کار کنند؟ باید پاسخ داد که جریان دانشجویی یک هویت رسمی دارد و هرکدام از مسئولین تشکلها باید از این هویت رسمی صیانت کنند. این هویت رسمی حتما نباید در ستاد، فعالیت کند و بی معنی است. اما اگر بدنه جریانهای دانشجویی در ستادهای مختلف، تقسیم شوند و برای گزینه مدنظر خود تلاش کنند، کار غلطی نیست.
گفتمانی که امروز جریان دانشجویی باید اتخاذ کند
اصلیترین دوگانهای که ما در هر انتخابات نیز با آن روبرو میشویم و این را از تعیین مواضع نامزدها در رقابتهای انتخاباتی میتوان نشان داد، "نسبت ما با جهان" میباشد. آنکه میگوید باید مذاکره کرد تا تحریمها برداشته شود تا بتوانیم پیشرفت کنیم، معتقد است ما بدون کمک نمیتوانیم و به جایی نمیرسیم.
اما باید در نظر گرفت که دنیا عوض شده است. تحریم زمانی راهگشا بود که جهان، رئیس داشت! رئیسی که همه به حرف او گوش میدادند. تحریم در جهان تکقطبی یک ابزار واقعی میباشد. در جهان بلوکی و پس از هژمونی، تحریم نه تنها یک ابزار آزاردهنده نیست بلکه فرصت بزرگی میباشد.
دشمنی با غرب، نه تنها تهدید و نقطه ضعفی برای ما محسوب نمیشود بلکه خلق فرصت میکند و این فرصت را کسی میتواند تحلیل و بررسی کند که اعتماد به نفس داشته باشد. کسی که قائل است ما در یک امپراطوری بزرگ در ایران زندگی میکنیم و قائل به این است که نظم جهانی یک اتفاق نیست و محصول وجود جمهوری اسلامی ایران میباشد.
مهمترین دوگانه ما امروز این است: افرادی که قائل هستند به ایننقش، با یک اطمینان خاطر و دلگرمی زیاد به آینده ایران فکر میکنند یا آنهایی که خود را موجودات ضعیف میدانند و تنها به دنبال تعامل برای زنده ماندناند! این مقوله در سیاست خارجی به شکل گفتمان میباشد.
شاید مشهورترین شعار این مرز و بوم، "ما میتوانیم" باشد. داشتههای ما بسیار بیشتر از مسائل ما میباشد، مسئله اینجاست که کسی این داشتهها را ببیند. در مواجهه با شبه علمی که در دانشگاهها وجود دارد و بخش زیادی از تخلیه اعتماد به نفس ما از آنجا نشأت میگیرد، تصوراتی به وجود میاید که باعث زمینگیر شدن ما میگردد.
محصول بی اعتماد به نفسی و فقر بحران هویتی، برتری دادن تئوریها و نظریات بر مسائل واقعی میباشد که احساس شود دست ما خالی بوده و ته دل ما نیز خالی است. آن کسی که قلب خالی دارد، کمکی به پیشرفت کشور نمیتواند بکند.
هویت جریان دانشجویی به کنشگری اوست و حتما باید کنشگر باشد. کنش وقتی خلق میشود که وارد گفتگو و اقداماتی با مخاطبانی شویم که از ما فاصله دارند؛ زیرا جهتی در ذهنشان وجود دارد که آن را غلط میدانیم و آرمانشهرشان مخالف آرمانشهر ماست.