به گزارش گروه سیاسی خبرگزاری دانشجو، پا تند کرده بودیم و به سمت محل مصاحبه میرفتیم که یکی از اعضای گروه خبری گفت، اینجا چقدر رئیسجمهور و دستبهدست شدن قدرت به خود دیده! گفتم خیلی زیاد هم نبوده و آقای پزشکیان نهمین آنهاست؛ اما در این دستبهدست شدنها، درسها، عبرتها و نشانههای زیادی است برای صاحبان اندیشه...
عقربههای ساعت حدود ده و نیم صبح را نشان میداد که روبروی رئیسجمهور منتخب نشستیم و مصاحبه شروع شد. بیآلایشی، شاید اولین صفتی باشد که در برخورد با آقای دکتر پزشکیان به چشم میآید. مثل سالهای گذشته و حتی دوران تبلیغات انتخاباتی، اینجا هم لابلای گفتگو، از فرازهای متناسب قرآن و نهجالبلاغه استفاده میکند. به برخی جزئیات حساس بود، مثلاً مصرف برق در همین ساختمان. چیزی که شاید در این سطح از نظر برخی افراد چندان مهم نباشد و بگویند رئیسجمهور کارها و دغدغههای مهمتری دارد؛ اما همین جزئیات است که یک کلیت را تشکیل میدهد. وقتی از فقر و مشکلات اقتصادی مردم حرف میزند، تلخی و ناراحتی را به راحتی میتوان در چهره و کلامش حس کرد.
مصاحبه که تمام شد از رئیسجمهور منتخب خواستیم که سال آینده همین ایام بار دیگر مصاحبهای با ایشان داشته باشیم. آقای پزشکیان قول داد و با خنده و شوخی گفت حرف زدن که کاری ندارد. گفتم البته سال دیگر یک سال از مسئولیت سخت و سنگین ریاست جمهوری گذشته و شاید به این راحتی هم نباشد.
آنچه میخوانید متن کامل گفتوگوی رسانه KHAMENEI.IR با مسعود پزشکیان، رئیس جمهور منتخب است که روز پنجشنبه ۴ مردادماه ۱۴۰۳ و سه روز پیش از تنفیذ حکم ریاستجمهوری و آغاز به کار رسمی ایشان انجام شده است.
پزشکیان: بسم الله الرّحمن الرّحیم. یکی از اصول صراط مستقیم همان وحدت و انسجام مسلمانها است؛ شما به قرآن نگاه کنید: «وَ مَن یَعتَصِم بِاللهِ فَقَد هُدِیَ اِلىٰ صِراطٍ مُستَقیم»؛ (۱) همان چیزی که هر روز در نماز از خدا میخواهیم که به صراط مستقیم هدایت شویم؛ این همان «وَ اعتَصِموا بِحَبلِ اللهِ جَمیعاً وَ لا تَفَرَّقوا» (۲) است. شما آیات را که نگاه میکنید، همیشه توصیه به این است که مسلمانها وحدت داشته باشند و اختلاف «وَ کُنتُم عَلىٰ شَفا حُفرَةٍ مِنَ النَّار» (۳) است؛ یعنی انسان در لبهی پرتگاه و آتش است. الان اگر جایی از کشورمان مشکلات و گرفتاریهایی دارد، به خاطر اختلافاتی است که به آن دامن میزنیم و افزایش میدهیم. باید دست از این اختلافات برداریم. ما نماز را اقامه میکنیم؛ «اقامهی نماز» یعنی رفتن به طرف صراط مستقیم، یعنی «وَ اعتَصِموا بِحَبلِ اللهِ جَمیعاً وَ لا تَفَرَّقوا».
برای اینکه ما بتوانیم در معرّفی افراد کابینه به مجلس یک چنین کاری را بکنیم، قدم اوّل این بود که به تمام جریانات، گروهها و شخصیّتهای سیاسی اعلام کردیم که افراد مورد نظر خودشان را که میتوانند به دولت کمک بکنند معرّفی کنند تا وفاق ملّی شکل بگیرد. توسّط هر کدام از اینها ــ چه جریانات اصلاحطلب، اصولگرا و مستقل، و چه افراد و شخصیّتهای سیاسی ــ یک فهرستهایی ارائه شد و نهایتاً اینها دارد پالایش میشود تا به یک جمعبندی چهارپنجنفره برای هر جایگاه برسد. در آخر، طبیعتاً خدمت مقام معظّم رهبری خواهیم رفت و با هماهنگی و مشورت با ایشان به یک جمعبندی نهایی خواهیم رسید که اینها را بتوانیم معرّفی کنیم.
بههرحال، این جمعبندیای که دارد اتّفاق میافتد حاصل مجموعهی نظراتی است که از کلّ جریانها و مدیران سیاسی کشور توانستهایم به دست بیاوریم. حالا اینکه چقدر موفّق بشویم، دیگر باید صبر کنیم ببینیم کار به کجا خواهد رسید؛ چون این یک تجربهی جدیدی است.
آن جمعبندیهایی که گفتم، اگر انجام بشود، هرچه سریعتر تلاش خواهیم کرد خدمت رهبر انقلاب برویم و مشورت و هماهنگی نهایی را هم آنجا انجام بدهیم تا نهایتاً فهرستی را که از جمعبندی افراد معرّفیشده توسّط جریانات مختلف به دست آمده، انشاءالله با تفاهم و رضایت کامل بتوانیم معرّفی کنیم.
ما سیاستهای کلّی مقام معظّم رهبری را داریم؛ حتّی در این مناظرات و انتخابات هم میگفتم این سیاستها چراغ راهنمای مسیر است و هدف ما را مشخّص میکند. بعد از این، برنامهای است که کارشناسان و عُقلا و مدیران و مسئولان ما در جهت آن سیاستها باید بنویسند. طبیعتاً اگر ما این را بپذیریم و قانونی بنویسیم که در جهت سیاستهای نظام باشد و خودمان را مسئول اجرای آن بدانیم و بعد بخواهیم در جهت آن حرکت بکنیم، اختلاف و دعوا بیمعنی است؛ امّا اگر من از خودم یک قانونی یا یک جهتگیری دیگری را تعریف کنم که در جهت آن سیاستها نباشد ــ حتّی اگر این حرف یا جهتگیریای که من میخواهم ارائه بدهم خوب هم باشد ــ هرجومرج میشود.
تا زمانی که به یک تصمیم و یک هدفگیری نهایی نرسیده باشیم، میتوانیم سلایق خودمان و افکار خودمان و جهتگیریهای خودمان را داشته باشیم؛ امّا وقتی تبدیل به سیاست و قانون شد، اختلاف کردن و زیر میز زدن و نپذیرفتن، چیزی جز هرجومرج ایجاد نمیکند. من و دولتم و همهی قوایی که وجود دارند اگر پایبند به آن سیاستها بودیم و برنامههایی که مینویسیم در جهت آن سیاستها باشد، اختلاف یا تفرقه و دعوا کردن بیمعنی است. اگر هم کسی بگوید یک مسیری بهتر از آن مسیر قانونی هست، آن را هم میشود با روشهای علمی بررسی کرد؛ اگر مشاهدات علمی و مستندات مکتوب دانشگاهی و تجربهی مشخّص منطقهای در مورد آن پیشنهاد وجود داشته باشد که نشان دهد بهتر و تجربهی موفّقتری است، باید ارائه بشود تا بپذیریم؛ حرف حق را باید پذیرفت.
جهتگیری کشور باید به سمت هدفی باشد که قرار بود در مملکت موفّق بشویم. قرار بود جهل و تبعیض و خلاف را در این مملکت حذف کنیم و یک جامعهی انسانی درست بکنیم. در اقتصاد، قرار بود بهترین باشیم. قرار بود دانشگاههای ما الهامبخش، نوآور و خلّاق باشند. چیزهایی که در سیاستهای کلّی هست، اهداف بسیار باارزشی است. در نتیجه، هم مجلس، هم دولت، هم قوّهی قضائیّه و نهادهای دیگر و سازمانهای امنیّتی، همه باید دست به دستِ هم بدهیم تا به آن اهداف سیاستهای کلّی برسیم. اگر به آن اهداف برسیم، دیگر فقر و بیکاری، جهل و خلاف و دزدی بیمعنی خواهد شد.
وقتی هدفمان روشن است، این دیگر معنی ندارد که ما با هم دعوا کنیم؛ مگر اینکه شما نظرتان این باشد و بگویید این راه را نرویم و راه دیگری را برویم، که خب مستند دلیلتان را باید بیاورید که چرا این راه بهتر است؛ آنوقت ما هم میپذیریم. اگر بر اساس حرف درست علمی با هم بنشینیم و بحث بکنیم، دیگر اختلاف کردن معنی ندارد.
ما در پزشکی یک بحثی داریم با عنوان «Evidence-based medicine»؛ یعنی «طبابت بر اساس شواهد». فرض کنید من یک استادتمام دانشگاه هستم با چهل سال سابقه و موفّق هم باشم؛ در این صورت، روشهایی را برای معاینه، عمل یا درمان دارم و اجرا میکنم. اگر مستندات و تحقیقاتی که امروز شکل گرفته نشان بدهد یک روشهایی بهتر از روش من وجود دارد، آنوقت دیگر من نمیتوانم بیایم بگویم «نه، من خودم تجربه کردهام، این راه بهتر است». سند و دلایل و تحقیقات نشان میدهد این راهی که الان تازه به وجود آمده بهتر از راهی است که من میگویم؛ آنوقت دیگر من حق ندارم بگویم «نه، من خودم مثلاً استادم، جرّاحم، تجربه دارم، چهل سال است که دارم این کار را میکنم و نتیجه گرفتهام»؛ دلایل و مستندات جهانی نشان میدهد این یکی روش تأثیرگذارتر است، کمهزینهتر است، باکیّفیتتر است؛ خب باید بپذیرم.
تصمیمگیری، سیاستگذاری و هدفگذاری در مسائل کشور، فقط مبنا و ابزار علمی دارد. دلیلی ندارد وقتی حرف حقّی آمد، ما نپذیریم. در قرآن آیهای هست که میگوید: «بَل کَذَّبوا بِما لَم یُحیطوا بِعِلمِهِ وَ لَمّا یَأتِهِم تَأویلُهُ کَذٰلِکَ کَذَّبَ الَّذینَ مِن قَبلِهِم فَانظُر کَیفَ کانَ عَاقِبَةُ الظّالِمین»؛ (۴) آیات خدا را تکذیب کردند، چون علمش را نداشتند، چون تأویل و تفسیرش را نمیدانستند. در گذشته هم آنهایی که آیات خدا را تکذیب کردند، همینگونه تکذیب کردند؛ و بعد، جالب است که در این آیه میگوید نگاه کن عاقبت ظالمان را که چگونه است؛ در حقیقت، یعنی ببین عاقبت نپذیرفتن راه درست و حرف حق را. اینکه یک روش و یک مسیر حق را که مستندات نشان میدهد این راه درست است، من نپذیرم، ظلم است؛ ظلم به جامعهای است که مسئولیّتش را به عهده گرفتهام. «اَ لَم یُؤخَذ عَلَیهِم مِیثاقُ الکِتابِ اَن لا یَقولوا عَلَى اللهِ اِلَّا الحَق»؛ از همهی انسانها پیمان گرفتهاند که جز حق، کار دیگری نکنند، «وَ الدّارُ الآخِرَةُ خَیرٌ لِلَّذینَ یَتَّقون». (۵)
مشکل ما الان در کشور این است که بر اساس ارتباطات دوستی و رفاقت و یا شاخصهای ذهنی خودمان افراد را انتخاب میکنیم، ولی از نظر علمی شاخصهایی وجود دارد که شاید در ذهن ما نگنجد. ما گفتیم اساتید مدیریّت دانشگاهی یک سری شاخصهایی را برای اینکه بتوانیم این آدمها را انتخاب بکنیم دربیاورند؛ یک سری شاخص را درآوردند که حتّی ما این شاخصها را اعلام کردیم. بعد، به همه هم گفتیم هر کس نسبت به این شاخصها مشکل دارد، اعلام کند تا اگر کم است، زیاد کند و اگر شاخصی اشکال دارد، حذف شود. بالاخره، یک شاخصهایی را درآوردهایم.
البتّه ما باید دقیقتر شاخصها را دربیاوریم که هر کسی نمره داد، تکرارپذیر باشد؛ یعنی اینجور نباشد که من یک نمرهی صد بدهم، یکی بیاید نمرهی صفر بدهد. وقتی یکی صد میدهد، یکی صفر میدهد، یکی پنجاه میدهد، معلوم است هنوز آن اندازهگیریها درست نیست که اگر درست باشد، همه باید یک جور نمره بدهند. مثلاً سالهای خدمت، مثلاً اثرگذاری در کاری که انجام داده، مثلاً پاکدستی و نداشتن سابقهی سوء؛ اینجا دیگر نمیشود کسی را که سابقه نداشته، یکی بگوید دارد، یکی بگوید ندارد؛ باید دلیل بیاورد که هست یا نه. در نتیجه، قدم اوّل این بود که شاخص دربیاوریم.
بحث دوّم این بود که به تمام کنشگران جامعه این شاخصها را اعلام بکنیم و بگوییم شما افرادی را که میشناسید، طبق این شاخص به ما معرّفی کنید. قدم سوّم این بود که این افرادِ معرّفیشده را بر اساس شاخصها پالایش کنیم و برایشان نمره بگذاریم؛ و بعد هم وقتی پالایش شد، نهایتاً مشورت و هماهنگی لازم را ما خدمت مقام معظّم رهبری انجام بدهیم تا بتوانیم به آن نهایتِ چیزی که دنبالش هستیم برسیم. اینکه به آن معیارها خواهیم رسید یا نه، هنوز کاملاً مطمئن نیستم؛ ولی ما تلاشمان را کردیم تا بتوانیم همهی نظرات و جریانها را بر اساس این شاخصها بسنجیم و افراد مورد نظر را انتخاب کنیم تا بتوانیم کار را انجام بدهیم.
پایبندی به قانون، صداقت، پاکدستی، راستگویی، حُسن شهرت، باور به سیاستهای کلّی، باور به قانون برنامه و اعتقاد به نظام جمهوری اسلامی. بالاخره فرد اگر پاکدست و صادق نباشد ــ که البتّه این موارد باز هم نسبی است ــ نمیتوان او را انتخاب کرد. امیرالمؤمنین (علیه السّلام) به مالک میفرمایند: «وَلیَکُن اَحَبَّ الاُمورِ اِلَیکَ اَوسَطُها فِی الحَقِّ وَ اَعَمُّها فِی العَدلِ وَ اَجمَعُها لِرِضَى الرَّعِیَّة»؛ (۶) میگویندای مالک! وسط حق را در نظر بگیر، چون اگر خیلی بخواهی در آن دقیق و ریزبین بشوی، مصداقش را پیدا نخواهی کرد؛ اگر بخواهی عدل را مثل علی اجرا کنی، نمیتوانی؛ لذا توصیه میکنند که شما بروید دنبال «اَعَمُّها فِی العَدلِ وَ اَجمَعُها لِرِضَى الرَّعِیَّة»؛ یعنی کاری که رضایت اکثریّت در آن باشد. اگر بخواهید حسّاسیّت به خرج بدهید، آدم معصوم پیدا نمیکنید.
ببینید! من نسخهی فوری برای یک چنین چیزی ندارم. حالا باید بنشینیم با کارشناسها صحبت کنیم. آنچه فوری و ضروری است، اوّل رفع اختلافات، دست به دستِ هم دادن و با هم پیش رفتن است. در هر حرکتی که داریم، اگر آدمهای قدرتمندی مقابل هم قرار بگیرند، یعنی هیچ حرکتی نمیکنیم. اگر شما بخواهید حرکت کنید و من جلوی شما را بگیرم، من بخواهم حرکت کنم و شما جلوی من را بگیرید، هر چقدر این اختلافات بیشتر باشد، نابسامانی و هرجومرج خیلی بیشتر خواهد بود. در نتیجه، برای اینکه بتوانیم راهحلهای علمیِ حلّ مشکلاتِ اجرائی را پیدا کنیم، اوّل باید در درون خودمان وحدت و انسجام ایجاد کنیم؛ باید زبان و نگاه مشترکی برای حلّ معضلات، بین کارشناسان، متخصّصین، سیاستگذاران، قانوننویسان، فرهنگیان و عالمان کشور داشته باشیم. کافی است با هم هماهنگ نباشید؛ در این صورت، هر روشی را بخواهید اجرا کنید دیگران ممکن است برایتان مشکل ایجاد کنند.
ما در کشور ناترازی انرژی داریم و در حال حاضر برای خرید بنزین، ۸ میلیارد دلار پول میدهیم؛ یعنی بنزین را مثلاً حدوداً ۳۰ یا ۴۰ هزار تومان میخریم، بعد ۱۵۰۰ تومان میفروشیم! خب تا کجا میتوانیم این کار را بکنیم؟ مثال دیگر مصرف برق است. ما به اندازهی کلّ اروپا مصرف انرژی، برق و امثال آن را داریم؛ این از نظر علمی کار درستی نیست. من به دوستان خودمان میگویم چرا همهی چراغهای اینجا را روشن میکنید یا چرا کولرها را طوری تنظیم میکنید که محیط را خیلی خنک کنید. از آن طرف نمیتوانیم به کارخانههایمان برق بدهیم و از این طرف هر طوری که دلمان میخواهد، از برق، گاز و سایر منابع انرژی استفاده میکنیم. پس باید اوّل رفتار خودمان را در رابطه با این ناترازیهایی که در کشور ایجاد شده اصلاح کنیم. این با همدلی و هماهنگی امکانپذیر است. باید بپذیریم اگر برق، گاز، نفت، سوخت و سایر منابع انرژی را همینطور بدون حسابوکتاب هدر بدهیم، به ضرر همهی ما است.
اگر ما با هم هماهنگ باشیم و بپذیریم، به همدیگر کمک میکنیم. من اوّل خودمان را گفتم که مقدار برق و گازی که اینجا مصرف میکنیم استاندارد نیست.
بله، برای اینکه محیطِ اینجا نور دارد. گاهی شما میبینید در یک سالن کنفرانس، دو نفر آدم مینشینند، با روشناییِ کاملِ برق و سیستم سرمایش یا گرمایش کار میکنند! آنها باید از خودشان بپرسند چرا این کار را میکنند. این کار از نظر علمی، اقتصادی، مدیریّتی، وضعیّت کشور و مملکت، غلط است. وقتی مشکل انرژی و اقتصادی داریم، نمیشود اینجا با خیال راحت از برق و گاز استفاده کنیم. برای اینکه بتوانیم به مردم خدمت کنیم، اوّل باید دست به دستِ هم بدهیم. شعر سعدی بسیار زیبا است:
بنیآدم اعضای یکدیگرند
که در آفرینش ز یک گوهرند
چو عضوی به درد آورد روزگار
دگر عضوها را نماند قرار
تو کز محنت دیگران بیغمی
نشاید که نامت نهند آدمی
همهی ما در این کشور زندگی میکنیم و خیلیها امروز در سختی هستند. من اینجا باید مراعات بکنم تا حدّاقل یک سهمی هم از منابع به آنها برسد. این چیزی است که باید بپذیریم، دست به دستِ هم بدهیم و نگذاریم کسانی که در کشور ما زندگی میکنند در سختی باشند.
ببینید! اصلاً مشکل فرهنگ، ما هستیم؛ ماها که داریم فرهنگ را تبلیغ میکنیم. «مَن نَصَبَ نَفسَهُ لِلنّاسِ اِماماً فَلیَبدَأ بِتَعلیمِ نَفسِهِ قَبلَ تَعلیمِ غَیرِهِ وَلیَکُن تَأدیبُهُ بِسیرَتِهِ قَبلَ تَأدیبِهِ بِلِسانِهِ وَ مُعَلِّمُ نَفسِهِ وَ مُؤَدِّبُها اَحَقُّ بِالاِجلالِ مِن مُعَلِّمِ النّاسِ وَ مُؤَدِّبِهِم». (۷) من به عنوان مدیر، کارشناس یا مسئول دینی، وقتی میخواهم رفتار، اخلاق و صفتی از انسانیّت را به کسی بیاموزم، اوّل باید انسانیّت و اخلاق در وجود خودم نهادینه شده باشد. یک آدم بداخلاق نمیتواند به یک فرد دیگر بگوید تو چرا اینطور هستی؛ آدمی که رحم در دلش نیست، نمیتواند به دیگری بگوید رحم داشته باش.
ما نماز که میخوانیم، میگوییم: «بِسمِ اللهِ الرَّحمٰنِ الرَّحیمِ * اَلحَمدُ لِلّهِ رَبِّ العالَمینَ * اَلرَّحمٰنِ الرَّحیم»؛ (۸) این عبارات را هر روز در نماز تکرار میکنیم، ولی رحم و مروّت در وجود ما نهادینه نیست، برخورد ما با طرف مقابل بر اساس نگاه صحیح نیست. در نتیجه، اگر قرار است فرهنگ درست شود، باید از خودمان شروع کنیم. خداوند در قرآن به رسولالله (صلّی الله علیه و آله و سّلم) میفرماید: «فَبِما رَحمَةٍ مِنَ اللهِ لِنتَ لَهُم وَ لَو کُنتَ فَظًّا غَلیظَ القَلبِ لَانفَضّوا مِن حَولِک»؛ (۹) این حرف امثال من نیست، کلام خداوند است و شک و شبههای در آن نیست؛ وحی است. خداوند به رسولش میفرماید اگر بداخلاق بودی، کسی اطراف تو جمع نمیشد. دیگر حرف ما که جایگاهش مشخّص است؛ آنوقت دستور میدهیم و با بداخلاقی آن را ارائه میدهیم! خب مردم این را از ما نمیپذیرند.
اوّلاً معلوم نیست حرفی که من میزنم درست است یا غلط؛ ثانیاً وقتی قرآن میفرماید «اُدعُ اِلىٰ سَبیلِ رَبِّکَ بِالحِکمَةِ وَ المَوعِظَةِ الحَسَنَةِ وَ جادِلهُم بِالَّتی هِیَ اَحسَنُ»، (۱۰) پس چرا روش ما به گونهای است که طرف مقابل از رفتارمان متنفّر میشود؟ «وَ لا تَستَوِی الحَسَنَةُ وَ لَا السَّیِّئَةُ ادفَع بِالَّتی هِیَ اَحسَنُ فَاِذَا الَّذی بَینَکَ وَ بَینَهُ عَداوَةٌ کَأَنَّهُ وَلِیٌّ حَمیم»؛ (۱۱) خوبی و بدی مثل هم نیست؛ پاسخ بدی را با بدی نمیدهند؛ میگوید بدیها را با خوبی جواب بدهید؛ با آدمی که با شما دشمن است، «وَلِیٌّ حَمیم» باشید، انگار که او دوست نزدیک و صمیمىِ شما است.
پس در مسئلهی فرهنگ، اوّل باید خودمان را درست کنیم. لازم نیست به دیگران خرده بگیریم؛ اوّل به خودمان خرده بگیریم. اگر من آدم درستی باشم و اخلاق درستی داشته باشم، اگر دلسوز مردم باشم و مردم این را بفهمند که من دلسوز آنها هستم، دیگر امکان ندارد مردم من را دوست نداشته باشند و از اخلاق و رفتار من الگو نگیرند؛ ولی رفتار و برخورد ما به گونهای است که وقتی مردم آن را نگاه میکنند، بدشان میآید. آنوقت چرا باید مثل ما بشوند؟ چرا خودشان را شبیه ما بکنند؟ در نتیجه، در رابطه با فرهنگ، بیشتر باید به خودمان برسیم تا اینکه به دیگران خرده بگیریم. «دَواؤُکَ فیکَ وَ ما تَشعُرُ وَ داؤُکَ مِنکَ وَ ما تُبصِر»؛ (۱۲) درد خودمانیم، درمان هم خودمانیم.
ایران.
وفاق.
افتخار، آزادگی و غیرت ایرانی.
موفق باشید.
۱) سورهی آلعمران، بخشی از آیهی ۱۰۱،
۲) همان، بخشی از آیهی ۱۰۳،
۳) همان
۴) سورهی یونس، آیهی ۳۹،
۵) سورهی اعراف، بخشی از آیهی ۱۶۹،
۶) نهجالبلاغه، نامهی ۵۳ (عهدنامهی مالک اشتر)
۷) نهجالبلاغه، حکمت ۷۳،
۸) سورهی فاتحه، آیات ۱ تا ۳،
۹) سورهی آلعمران، بخشی از آیهی ۱۵۹،
۱۰) سورهی نحل، بخشی از آیهی ۱۲۵،
۱۱) سوره فصّلت، آیهی ۳۴،
۱۲) وافی، ج ۲، ص ۳۱۹