
ماجرای آقازادهای که برای ترخیص ماشینش از پارکینگ، شش ماه دوید!

به گزارش گروه استانها خبرگزاری دانشجو، امین عباس رشید آقا زادهای بی ادعا که قبل از شهادتش حتی شهر خودش هم او را نمیشناختند. از جایگاه و موقعیت پدرش به عنوان فرمانده قرارگاه مرکزی خاتمالانبیا، فقط یکبار بهره میبرد. کجا؟ برای عروج پدر و پسریشان، آن هم به دست شقیترین اشقیای زمانه. این ویژگی آقازاده یا به قول خودش همان شیخ عباس، در صحبتهای دوستش با سه روایت دقیق در سه موقعیت متفاوت کاملا مشهود میشود.
رفیق شهید در خاطره خود میگوید: «شیخ عباس اصلا و حتی در حد معمول هم از موقعیت پدرشان استفاده نمیکردند. مثلا ما میدیدیم وضعیت مالیشان همان وضعیت مالی عادی طلاب بود. حتی بعضا با شرایط مالی سختی دست و پنجه نرم میکردند. مثلا یکبار که ماشینشان (L۹۰) خراب شده بود و حدود چهل میلیون خرج داشت، این مبلغ را نداشت و بالاخره با طی کردن یک فرایند طولانی توانست چهل میلیون وام بگیرد تا ماشینش را تعمیر کند.
شهید عباس رشید یک بار تصادفی کرده بود و، چون تصادف جرحی بود، پلیس وسیله هر دو طرف را برده بود پارکینگ. این فرآیند آزاد کردن ماشینش از پارکینگ خیلی اذیتشان کرده بود وحدود شش ماه دوندگی و پیگیری کرده بود تا ماشینش را ترخیص کند و تمام این مدت شش ماهه را هم وسیله نقلیه نداشت. در صورتی که یک تماس از طرف نه حتی خود پدرش، بلکه خیلی خیلی پایینتر از پدرش هم میتوانست این فرایند ترخیص ماشین را به چشم بر هم زدنی حل و فصل کند.
مورد دیگری که در همین زمینه هست این بود که ایشان اخیرا میخواستند برای ادامه تحصیل به قم بروند، ظاهراً کمی دیر اقدام کرده بود و حجرههای طلبههای قم پر شده بود. شیخ عباس با کلی پیگیری جایی دور از حرم و در یک جای خلوت و به قول خودش خوفناک برای اسکان پیدا میکند؛ و مدتی که از اسکانش در آن جای نامطلوب میگذرد یکی از اساتید جویای حال ایشان میشود و وقتی میفهمد شیخ عباس آنجاست تعجب میکندو میگوید من میتوانم در فلان جا حجره برایت بگیرم و بالاخره شهید رشید به آنجا میروند. در صورتی که باز هم اگر شهید رشید میخواست از جایگاه اسم و فامیلی و پدر مایه بگذارد بهترین جا را میتوانست در حجرههای قم به راحتی جور کند.»