ناظران سياسي معتقدند استراتژي آمريكا براي حفظ هژموني خود در صحنه بين المللي ناشي از ظهور قدرت هاي جديد است كه اين خود نتيجه عدم تعادل واشنگتن در اولويت بندي در استراتژي هاست.
به گزارش خبرنگار حوزه بين الملل «خبرگزاري دانشجو» به نقل از الجزيره، ايالات متحده اكنون در سياست گذاري هاي بين المللي خود در صحنه بين المللي بر مهار كشورهاي اقيانوس آرام و در رأس آنها چين تكيه كرده كه ريشه ها و پيامدهاي آن قابل تأمل است.
پس از فروپاشي شوروي و انحلال پيمان ورشو آمريكا به عنوان تنها قدرت بزرگ و داراي هژموني در جهان مطرح شد و ديگر نه تنها روسيه بلكه حتي چين و كشورهاي اروپايي نيز به عنوان رقيب اين قدرت در نظر نبودند.
اما زماني كه آمريكا بعد از حادثه يازده سپتامبر به دنبال حمله به افغانستان و عراق و مبارزه با تروريسم و همچنين به دنبال تحقق طرح خاورميانه بزرگ بود، روسيه و دولت پوتين در حال اعاده وضعيت اقتصادي و قدرت نظامي خود بود و بايد در نظر داشت كه اگر چه شوروي فروپاشيده بود اما روسيه وارث قدرت نظامي آن بود كه زماني با آمريكا برابري مي كرد.
پوتين بر اساس استراتژي و منافع روسيه در مقابل اقدامات آمريكا در خاورميانه سكوت پيشه مي كرد يا به تاييد اين اقدامات مي پرداخت.
در همين زمان در حالي كه بوش پدر و پسر به دنبال خيالات خاورميانه اي خود بودند،چين با شدت و حدت به دنبال پيشرفت هاي روزافزون اقتصادي و تجاري و نظامي خود بوده و درحال گسترش نفوذ خود در سراسر جهان بود.
چين به طور برنامه ريزي شده و دقيقي در صدد مهار قدرت آمريكا برآمده بود زيرا وقايع پس از يازده سپتامبر هشداري براي چين بود كه سياست هاي آمريكا تحت تاثير خواسته هاي اسرائيل در حال تبديل شدن به عاملي مخرب و غير قابل مهار در صحنه بين المللي است.
آمريكا گرفتار عراق و افغانستان شد و چين فارغ از دست اندازي هاي آمريكا به تقويت قدرت خود در ابعاد مختلف نظامي،سياسي،اقتصادي و فني پرداخت تا اينكه اكنون مدعي عنوان دومين قدرت اقتصادي جهان است.
در اين ميان ظهور قدرت هاي ديگر از جمله هند، برزيل، تركيه و ايران را نيز بايد مد نظر داشت و حتي از كشورهايي مانند ونزوئلا، بوليوي و كوبا نبايد غافل شد كه در مقابل فشارهاي آمريكا و اعمال هژموني آن مقاومت مي كنند.
اين ها نشان دهنده عدم تعادل در تعيين اولويت هاي استراتژيك آمريكا در عرصه بين المللي در طول دو دهه گذشته و به ويژه يك دهه قبل است كه علتي جز تاثير لابي صهيونيستي بر سياست هاي كاخ سفيد نمي توان براي آن نام برد.
تمام توان آمريكا در طول اين دو دهه در خدمت تامين امنيت و پيشبرد اهداف صهيونيست ها در خاورميانه قرار گرفته و باعث ضربه به منافع آمريكا و البته خود اسرائيل شده است.
و البته شكست آمريكا در عراق و افغانستان و همچنين شكست اسرائيل در جنگ هاي 33 و 22 روزه با مقاومت نيز در اين امر بي تاثير نبوده اند.
اوباما طي سال هاي اخير بارها و بارها بر اولويت هاي استراتژيك جديد آمريكا در صحنه بين المللي سخن گفته و بر تمركز آمريكا بر مهار كشورهاي اقيانوس آرام از جمله چين تاكيد كرده است.
اين نشان مي دهد كه آمريكا به خسارت وارده بر خود كه ناشي از پيروي سران كاخ سفيد از لابي هاي صهيونيستي است، پي برده اند.
اما در اين ميان اين سوال پيش مي آيد كه جاي روسيه در اين اولويت بندي جديد كجاست؟ آيا روسيه در اولويت دوم آمريكا براي مهار قدرت هاي رقيب است؟
آنچه روشن است اين است كه آمريكا در حال حاضر در شرايطي نيست كه بتواند عليه چين با روسيه متحد شود بنابراين ناچار است كه همراه با مقابله با چين براي مقابله با روسيه نيز همواره به فكر چاره باشد.
و سؤال ديگر اينكه تاثير اين سياست گذاري كلان كاخ سفيد بر سياست هاي خاورميانه اي واشنگتن و ارتباط آن با جهان عرب و اسلام چيست؟
در نگاه اول به نظر مي رسد آمريكا در صدد برآيد با كشورهاي عرب هم پيمان شود تا زمينه براي مهار چين مناسب تر شود و اين براي پاسخگويي مقامات آمريكايي به صهيونيست ها نيز راه مناسب تري است.
به نظر مي رسد اولين قدم دولت اوباما در اين مسير ايجاد يك جنگ رواني براي مقابل هم قرار دادن اعراب و ايران است كه از مهم ترين متحدان و شركاي چين در منطقه به شمار مي رود.