امروز روز قرار است، قرار بي‌قراري‌هاي شلمچه

گروه فرهنگي «خبرگزاري دانشجو» – معصومه شهابي فر؛ حاج حسين يكتا، يادگار دوران دفاع مقدس در اردوي راهيان نور ميهمان دانشجويان دانشگاههاي شاهرود شد و با حس و حال روزهاي جنگ، از جنگ نرم گفت؛ از دانشگاه و رسالت دانشجو در اين جبهه حرفها داشت.

 

حاج حسین می گفت: اردوي راهيان نور فرصت عجيبي است كه شايد تكرار نشود و اگر هم توفيق حاصل شده و اين سفر مكرر شود، هر بار توشه اي ديگر و دروازه اي ديگر از نور و معرفت به رويت گشوده مي شود.
 

حال كه توفيق حاصل شد تا بار ديگر به عنوان خادم الشهدا در راهيان حضور داشته باشم، شاهد رويش جوانه هاي عشق و معرفت در دل دوستان دانشگاهي ام هستم.
 

حاج حسين يكتا شبي در اين محفل ميهمان شد و جمع دانشجويي را با ذكر ياد و خاطره شهدا، كربلايي كرد.
 

او گفت: شما در اردوي راهيان نور مهمان شهدا هستيد و شهدا سفره بزرگي براي شما تدارك ديده اند كه بايد از آن استفاده كنيد.

سردار روزهاي آتش و خون تعريف مي كرد: شهدا اهل خبر بودند؛ شهيدي در حين رفتن به جبهه به مادرش مي گويد شب عروسي دخترخاله برمي گردم و 25 سال بعد درست شب عروسي دختر خاله اش استخوانهايش به دست مادر مي رسد.
 

 

اينها نشان مي دهد كه شهدا در عرصه نبرد و جهاد راه سلوك را پيمودند و يك تكه نور شدند براي خدا و لباس تقوا پوشيدند و تكه تكه شدند.
 

حاجي با بغضي در  گلو مانده و چشماني پر از اشك از غربت امام عصر (عج) و انتظار آقا براي ظهور گفت: امروز امام زمان (عج) ما غريب است و رسالت دانشجويان اين است كه با رعايت تقوا  و حيا شيطان و  دشمن را نا اميد كند و امام عصر(عج) را از غربت در آورند.

بچه ها! شهدا قبل از اينكه شما به دنيا بياييد، براي شما شهيد شدند، شهدا عاشق و خاطر خواه شما شدند، شما هم عاشق شهدا بشويد و نگذاريد اين عشق يك طرفه باقي بماند.

خدا به شهدا نگاه كرد و آن وقت شهدا نظر كردند به وجه الله، اگر مي خواهيد مثل شهدا باشيد، براي خدا و امام زمانتان باشيد.
 

او با ذكر خاطره ديگري گفت: شهيد ديگري به مادرش گفته بود اولين زائري كه به كربلا برود، من باز مي گردم و دقيقاً موقع باز شدن مرز مهران و ورود اولين زائران ايراني به خاك عراق، پيكر اين شهيد پيدا مي شود.
 

شهدا 25 -30 سال پيش، از عمليات كربلاي 5 توي شلمچه تا الان منتظرند تا امروز شما به ديدنشان برويد، امروز روز قرار است، قرار بي قراري هاي شلمچه.
 

كاري كنيد كه امام زمانتان خط سبز زير اسمتان بكشد، همانطور كه شب عمليات يكي از رزمنده ها خواب ديد ليست بچه هاي گردان توي دستش است و زير بعضي از اسمها خط قرمز كشيده شده؛ فردا همه آنهايي كه در ليست مشخص شده بودند به شهادت رسيدند.

شهدا بدي هاي شما را نديدند و شما را به اينجا آوردند كه عاشق خوشگل خوشگلا، يوسف زهرا بشويد، فردا لب اروند عريضه بنويسيد براي امامتون كه هر كي براي امام زمان(عج) و خدا شد، ماندني مي شود.
 

حاج حسین باز ياد روزهاي جنگ افتاد و آهي از ته دل كشيد و ادامه داد: من با احمد ميانجي به زيارت شهدا رفته بودم. رديف قبرهاي خالي نظرمان را جلب كرد. به شوخي گفتم: گور تو كدوم يكي از اينهاست؟ رفت توي يكي از قبرها خوابيد و گفت: همينجاست؛ ظهر نيمه شعبان يك سال و نيم بعد كنارش بودم كه به شهادت رسيد و مدفن او همان قبري شد كه به من نشان داد و در آن خوابيد.
 

حاج حسين دل پري از جبهه نبرد نرم و دانشگاه داشت؛ انگار بچه ها را مثل روزهاي جنگ در صف رزم مي ديدو فرمان مي داد: مهمترين وظيفه شما حفظ حيا و حجاب است، شما وظيفه داريد دست دوستان هم دانشگاهي كه در دام شيطان افتاده اند و دارند پرپر مي شوند را، بگيريد، برايشان گريه كنيد و دعا كنيد خدا نجاتشان دهد.

مي گفت: عرصه سختي در پيش است و بايد مثل عمليات هاي دفاع مقدس دل را داد دست صاحبش و دل به دريا زد؛ به ياد آنروزها گفت: در عمليات والفجر 8 رزمنده ها براي عبور از اروند وحشي از طناب استفاده مي كردند آنها براي پيدا كردن مسير درست سر طناب را رها مي كردند تا امام زمان(عج)  راه را نشان دهد، شما هم دل به آقا بدهيد او خودش راه را نشان مي دهد.