به گزارش خبرنگار دین و اندیشه «خبرگزاری دانشجو»، برنامه «هنگام درنگ» که جمعه شب از شبکه یک سیما پخش شد، با اجرای موسی فقیه حقانی و حضور دکتر موسی نجفی، عضو هیئت علمی موسسه امام خمینی و خسرو معتضد، مورخ معاصر به بررسی انقالاب مشروطه و انحرافات پیش آمده در آن پرداخت.
حقانی: پناهندگی به سفارت به انحراف مشروطه مربوط میشود. آنچه که در این قضیه روشن است نقش اردشیر جی (اردشیر ریپورتر) است؛ او که سر جاسوس انگلستان در ایران بود و به تحریک مردم میپرداخته، این طور عنوان کرده: «علما از تهران به قم رفتهاند و با رفتن آنها ما بیپناه شدهایم؛ پس برویم سفارت انگلستان». با این ترفند مردم را به سفارت انگلستان سوق دادند.
بحث دیگری که مطرح شد این بود که عینالدوله تصمیم دارد مردم را قتلعام کند. در بررسیهایی که ما در این خصوص انجام دادیم، متوجه شدیم که این دروغ محضی بوده که در شهر شایع شده بوده و در تاریخ نگاری ایران هم آورده شده است. این شائبه را انداختند که برای حفظ جانتان برید سفارت انگلیس؛ مگر میشود سیزده هزارنفر را به راحتی کشت!؟
کشتارهایی که در دوره مشروطه داشتیم در دوره قاجار نداشتیم. قصد تطهیر قاجار را نداریم و اگر قاجار مشکل نداشت که مشروطه رخ نمیداد.
معتضد: آیا قتل عام کرمان و چشم درآوردن ها در دوره قاجار نبوده؟
حقانی: بله بوده، اما جزء جنگهایی به شمار میرود که در دوره موسسین و آغاز هر سلسلهای بوده است.
خیانتهای غرب در تاریخ معاصر نشان میدهد که آنها باید اعتماد ما را جلب کنند نه ما
نجفی: در قضیه جنگهای ایران و روس، اتحادی که ما با فرانسویها میکنیم و سپس خیانتی که آنها به ما میکنند قرارداد گلستان را به ما تحمیل میکند. و این نیروهای سومی که زمانی فرانسه یا آلمان و یا آمریکا بودند، به راحتی بر سر منافع خودشان و بر خلاف تعهدات شان، با قدرتها کنار میآمدند.
حتی در مساله هستهایی بحث اعتمادسازی که مطرح میشود، باید گفت که آنها باید اعتماد ما را جلب کنند؛ چراکه تمام تاریخ ما پیمان شکنی آنهاست، حتی آلمان هم به ما خیانت کرد.
معتضد: درسال 1940 و در برلین ایران را به دولت شوروی واگذار میکند که مجله تایمز در سال1952 در مقالهای این موضوع را فاش میکند.
مشروطهخواهان ایران استبداد را خوب درک کردند، اما استعمار را ندیدند
نجفی: حتی اشخاص بزرگی مثل عباس میرزا در قضیه ترکمان چای حضور داشتند، ولی آن مادهای که روس ها باید از ولیعهد ایران حمایت کنند، اصلا قابل توجیه نیست، البته عباس میرزا را میتوان بهترین شخص در سلسه قاجار نام برد، اما این قضیه غیرقابل توجیه است.
در آسیبشناسی مشروطه هم از این نکته غفلت شد و این دقیقا یکی از پایههای سلطنت رضاخان است. مشروطه خواهان ایران استبداد را خوب درک کردند، اما استعمار را ندیدند.
روشنفکران آنقدر که به روسیه حساسیت داشتند، روی انگلستان نداشتند
حداقل میتوان گفت آنقدر که روی روسیه حساسیت داشتند، روی انگلستان نداشتند و انگلستان را دوست خودشان میدانستند و دقیقا از همین جا هم ضربه خوردند و به خاطر همین هم در قرارداد وثوق الدوله گروهی از روشنفکران ایران از خواب بیدار شدند.
روشنفکران فکر نمیکردند انگلیسیها به این راحتی به ما خیانت کنند و این یک نکته مهم تاریخی است که اگر ما در قضیهای نیروی ملت را به حساب نیاوریم و بخواهیم از یک قدرت خارجی علیه یک قدرت خارجی دیگر استفاده کنیم، ضربه خواهیم خورد و تاریخ نشان می دهد که قدرتهای خارجی منافع خود را رها نمیکنند و در جایی که پای منافع شان در میان است به ما توجهی نمیکنند.
حقانی: در بحث قرارداد 1919 رجال وطن دوستی که نیم نگاهی دارند به منافع ملی، نامههای متعددی به سفیر آمریکا، گالبرت، مینویسند و از او کمک میخواهند که بعد از آن دچار یاس و نا امیدی میشوند ولی پشت دعواهای 1919 غیر از مرحوم مدرس و جناح ملت ما شاهد دعوای دو جناح آنگلوفیل هم هستیم. طرفداران قرارداد 1919در حاکمیت انگلستان با طرفداران کودتا در حاکمیت انگلستان با هم رودررو میشوند. اردشیرجی نماینده جریان طرفدار کودتا و وثوق الدوله نماینده جریان قرارداد 1919 است که حتی وثوق الدوله، اردشیرجی را دستگیر کرده و از ایران تبعید میکند و بعضیها این را سند یک افتخار در پرونده اردشیرجی میدانند در حالیکه اردشیرجی به دنبال کودتا در ایران بود و در حال پیشبرد طرح خودش بود.
با تحصن در سفارت، شاهد دو نوع مشروطه در کشور هستیم؛ مشروطه قلهک و مشروطه قم. این دو تفاوت بسیاری با هم دارند. مشروطه قم شکست میخورد و نمیتواند به اهداف خودش دست پیدا کند، با مشروطه قلهک وارد دوره رضاخان میشویم و در حدود60 نفر از چهرههای برجسته منورالفکری زمینهساز کودتای رضاخان میشوند و همراه با او وارد دوره جدید میشوند که از جمله آنها میتوان تیمورتاش و فروغی را نام برد که اساساً همگی از اعضای لُژ فراماسونری بیداری ایران بودند و همان لژ فراماسونری بود که کار را به دست گرفته بود.
چرا رضاخان باید از آسیب مشروطه بیرون میآمد؟
در همان دورهای هم که مشروطه خواهان تهران را میگیرند، لژ بیداری ایران است که همه کاره بوده است. سوال من این است که چرا رضاخان باید از آسیب مشروطه بیرون میآمد؟
رضاخان عنصر اصل کاری نبود
معتضد: رضاخان اصل کاری نبود و سید ضیاء فرد اصلی بود که دلال سفارت انگلیس هم بود ولی در وسط راه او را رد کردند. من با سیدضیاء دیداری هم داشته ام.
سوال شما این است که فرد دیگری نبود؟ اما چرا شما یک دفعه از مشروطه به کودتا میرسید و یک فاصله 15 ساله را نادیده میگیرید رضاخان در زمان مشروطه یک ستوان یکم نایب اول بوده اما در سال 1299 یک سرتیپ بوده. چرا به عوامل خارجی دقت نمیکنیم؟
از سال 1289 که مشروطه روی داد، روسها به بهانه رساندن آذوقه به مردم آذربایجان به تبریز آمدند و حتی تا قزوین هم پیشروی کردند که البته مدتی از ایران رفتند ولی دوباره برگشتند. روسها در این مدت حضور، مرحوم ثقه الاسلام و رئیس شهربانی رشت را اعدام کردند؛ مسجد گوهرشاد را به توپ بستند؛ جنبش طالب الحق که یک جنبش قلابی و روسی بود را برای بازگرداندن محمدعلی شاه به راه انداختند؛ همچنین میتوان کاری را که کاپیتان روسی دوقله زایف در دشت مغان کرد و 50 خانواده را قتل عام کرد را برشمرد.
یا عثمانیها که در زمان محمدعلی شاه از قسمت غربی کشور پیشروی کردند.
کشور سراسر غرق در نا امنی بود.
بُناپارتیسم (1) در این زمان به وجود میآید. یک ستوان یکم که سرهنگ شده و به زحمت ناپلئون میشود چطورکودتا میکند و شهر را آرام کرده و بعد کنسول اول شده و در شرایطی که مردم از آقای روبسپیر و آقای مارا و دیگران خسته شدهاند و خواهان اعدام آنها هستند، این مسائل باید بازگو میشود.
رحقیقت وضعیتی پیش میآید که رضاخانی که آرزو میکند فقط قزاق خانه پا بر جا بماند، شاه مملکت میشود.
نجفی: بُناپارتیسم در فرانسه یک پدیده طبیعی است اما از خارج از ایران وارد ایران شده است.
معتضد: اگر رضاخان توسط انگلیس آورده نمیشد، احسان الله خان توسط روسها بر سر کار میآمد.
رضاخان در شهریور 20 به پیشوای انگلیس تلگرافی میزند و از او کسب تکلیف میکند و به او جواب داده میشود تا سال آینده که به خاور میانه برسیم نمیتوانم کمکی کنم.
شرایط طوری است که انگلیس درگیر جنگ جهانی اول است و تصمیم دارد هرچه سریع تر شخص وابستهای را بر زمام امور قرار داده و نیروهایش را هرچه سریعتر از ایران خارج کند.
حقانی: چرا انگلیسیها در بین رجال ایرانی رضاخان را برای سلطنت انتخاب میکنند؟
معتضد: طبق اسنادی که ترجمه شده انگلستان، از دُورمَن که در ایران سفیر بوده، پرسیده میشود که تو در ایران چه میکنی؟
از طرف دیگر ارتش انگلستان طرفدار اقدام فوری است و تصمیم دارد سریعاً پشتوانهای ایجاد کند. رضاخان را به عنوان یک عامل نظامی بر سرکار آوردند. او کسی بوده که با آقای آیرونساید ملاقات داشته و آقای اردشیر ریپورتر او را معرفی کرده بوده و رفت و آمدی هم با برخی بزرگان داشته است. در آن زمان ظاهر شخص هم خیلی مهم بود؛ قد رضاخان 180سانتی متر بود و یک اندام ورزیده هم داشت.
حقانی: یعنی ما نظامی که قد 180سانتی متری داشته باشد، نداشتیم؟ و در ایران مشروطه خواهانی نظیر تقی زاده، فروغی و تیمورتاش و از این قبیل افراد که من به آنها مشروطه خواهان قلهکی میگویم و به دنبال یک قلدر میگشتند تا اهداف شان را پیاده کند و اتفاقا خودشان قربانی شدند، فرد دیگری را نداشتند؟
نجفی: در قضیه سفارت خارجی، وقتی که تهران فتح شد به مرحوم شیخ فضل الله گفتند اجازه دهید پرچم روس را به سر در خانه بزنیم. ایشان جواب میدهند: من هفتاد سال ریش خودم را برای اسلام سفید کردم و الان زیر پرچم کفر نمیروم. دوباره به ایشان گفتند پس اجازه دهید پرچم عثمانی را نصب کنیم که ایشان پاسخ گفتند من از علی بدی ندیدم.
از این طرف وقتی محمدعلی شاه مجلس را به توپ بست، چه کسانی بودند که به سفارت انگلیس پناه بردند؟
با مقایسه این دو میبینیم که مرحوم شیخ فضل الله که ظاهراً ضد مشروطه هم هستند، جان خود را در این راه میدهند اما کسانی که ادعای بسیاری هم داشتند با چندتا توپ و تشر به انگلیس پناهنده میشوند.
در فاصله مشروطه تا کودتا غلبه با جریان سکولاریسم مشروطه است
در فاصله 15 ساله بین مشروطه تا کودتای رضاخان، غلبه جریان سکولاریسم مشروطه در ایران باعث خالی شدن صحنه از متدینین و در نتیجه ظهور رضاخان شد.
حقانی: خب مردم متدین و رهبران حقیقی مردم چه شدند؟
در آن زمان تعداد زیادی احزاب مثل قارچ به وجود آمد که با افکار افراطی خودشان و یا با وابستگی به خارج، رشد کردند که البته واقعی هم نیستند. وجود داشتن تعداد زیاد مطبوعات خوب است، اما مطبوعات واقعی. به نظر من شعارهای که در مشروطه داده شد از کنترل خارج هم شد.
معتضد: آیا این عکسالعمل 50 سال خفقان و اختناق ناصرالدین شاه نبود؟ همانطور ما یک دفعه بعد از 22 بهمن 57 صاحب 500مجله و روزنامه شدیم.
نجفی: همه آنها واقعی بودند؟
معتضد: البته که نه. بعضی از آنها خائن بودند و یا مامور سفارت عراق و شوروی بودند؛ اما این موضوع یک عکس العمل است.
نجفی: سوال این جاست که با وجود این همه حزب و روزنامه، چرا مردم از صحنه خارج شدند؟
حقانی: در خاطرات عین السلطنه در روزنامه «خاطر» اش میآورد که صدها حزب یک دفعه همانند قارچ از زمین روییده که کارشان هتاکی است.
معتضد: بله کما اینکه یک طوماری جمع کردند که محمدعلی شاه فرزند نامشروع است.
حقانی: برخی مطبوعات به خاطر فضای به وجود آمده انتشار مییافتند و تعدادی زیادی آن را ابزاری برای ساختار شکنی قرار دادند.
وقتی مرحوم آخوند خراسانی به باند تقی زاده و جریان منورالفکری که از سفارت قلهک بیرون آمد گفتند سرباز واقعی روس و انگلیس شما هستید؛ چراکه در کشور ناامنی ایجاد میکنید و زمینه لشکرکشی به کشور را فراهم کردید. و نا امنی که قبل از کودتای رضاخان به وجود آمده بود، بخشی به خاطر همین رفتارها بود.
معتضد: شاید بد نباشد که راجع به نقش ایرلندی ها در سفارت انگلیس هم صحبت کنیم. اسناد رسمی انگلیس ماژور استوکس را به خاطر باز کردن در سفارت توبیخ میکند؛ که هیچ وقت در ایران مورد توجه واقع نشد. ایرلندی ها قبل از استقلال طرفدار کشورهایی مثل ما بودند. ما شانس آوردیم وابسته نظامی سفارت انگلیس، یعنی ماژور استوکس، ایرلندی بود.
سوق دادن مردم به سفارت انگلیس و باز شدن در یک برنامه بود
حقانی: البته ماجرای تحصن در سفارت فراتر از میل ایرلندی ها برای کمک به ایرانی هاست. چون نامههای سفیر موجود است که مکرراً دولت ایران را تحت فشار گذاشته تا به خواستههای تحصن کنندگان تن دهد. به همین خاطر است که عرض میکنم که سوق دادن مردم به سفارت و باز شدن در یک برنامه بود. سفارت خودش را آماده پذیرایی کرده بود و بعد نامههای تهدید آمیزی که به دولت ایران نوشته میشد.
سفیر انگلیس به پادشاه ایران نامه مینویسد که باید مرحوم آخوند رستم آبادی که از علمای زاهد و بزرگ در آن دوره و از مخالفان حضور انگلیسی ها در منطقه قلهک بود، از منطقه بیرون شود و در خصوص تحصن کنندگان هم مرتباً میگوید 5000 نفر شدند باید خواستههاشان را اجابت کنید؛ 10000نفر شدند؛ 13000نفر شدند و همین طور دولت ایران را تحت فشار قرار میداد و یک برنامه جدی برای انحراف مشروطه بود.
نجفی: در طی جریان 15 ساله دو عامل به نظر من هست که از همه مهمتر است که به ذکر آنها میپردازم.
مطبوعات سالهای اول مشروطه عمیقتر است
یکی بحث روزنامههای آن زمان است. (از مرحوم صدر هاشمی به نیکی یاد کنیم که تاریخ جراید و مجلات را به تحریر درآوردند.) من خط مطبوعات را از ابتدای مشروطه تا کودتا دنبال میکردم، به نظرم رسید که مطبوعات به سمت سطحی شدن حرکت میکردند؛ یعنی مطالب سالهای اول مشروطه عمیقتر است و هر چه به سمت جنگ جهانی اول پیش میرویم، تعداد مطبوعات زیاد میشود اما خیلی عمقی ندارند و به مسائل عمیقتر کمتر پرداخته میشود و نتیجه این شد که جامعه از بصیرت تهی میشود.
به ظاهر همه چیز هست مشروطه هست، مجلس هست، روزنامه هست ولی در حقیقت هیچی نیست و مردم صحنه را ترک کردهاند و واقعیت این است که مشروطه از مغز خالی شده و خبری از آن نیروهای پرشور نبوده است.
طرح استبداد منور حلقه برلین و ظهور رضاخان
عامل دوم هم که میخواهم به آن اشاره کنم و مستقیماً به رضاخان مربوط میشود، طرح استبداد منور حلقه برلین است؛ یعنی مجله فرهنگستان، مجله کاوه و آقایان تقی زاده و کاظم زاده و پورداوود. مصداق این استبداد منور، رضاخان میشود.
محیط سطحی شده و صحنه از افراد ارزشمند خالی شده، انگیزهها از بین رفته و فقط پوستهای به جا مانده و از این طرف استبداد منور تحت تاثیر برلنی ها مهم میشوند.
معتضد: ولی برلنی ها خدماتی هم داشته اند؛ برای مثال در قرارداد «برست لیتوفسک» اگر برلنی ها نبودند تخلیه ایران از روس ها انجام نمیشد.
نجفی: همین طور است؛ هر جریانی که خیانت مطلق نیستند، ولی همین برلنی ها بودند که تز احیای ایران باستان را به رضاخان دادند.
حقانی: در پشت این ماجرا تفکری بود که ایران و ایرانی نمیتواند روی پای خودش بایستد و باید به جایی تکیه کند. که نمیدانم اشتباه در ارزیابی بوده و یا خیانت. محمدعلی فروغی در مدرسه علوم سیاسی به کسانی که قرار بوده زمام امور سیاسی را به دست بگیرند اینگونه آموزش میدهد؛که همان طور که حتما باید دستی در یک آستین حرکت کند، مَثَل ایران هم مَثَل آن آستینی است که باید دست انگلستان در آن باشد تا حرکت کند. ولی الله نصر هم که از اساتید مدرسه علوم سیاسی است، میگوید مَثَل ایران مَثَل آن خزهای است که باید به دیوار انگلستان تکیه دهد و بالا بیاید و این تفکر است که رضاخان را بر سرکار مینشاند.
دانش جدید و استعمار؛ دو روی یک سکه
نجفی: بحث دانش جدید و استعمار که دو روی یک سکه بود و تشخیص این که از دانش و پیشرفت های اروپا چه طور استفاده کنند باعث ایجاد یک حس مهر و دوستی نسبت به غرب شد و از طرفی یک حس کینه و عداوت نسبت استعمار هم وجود داشت که باعث دوگانگی در آنها میشد و نمیتوانستند این دو حس را با هم جمع کنند و معمولا در این مورد افراط و تفریط میکردند.
اما مثلا امیرکبیر کسی بود که دانش را میخواست، اما متوجه خطر استعمار هم بود و در دارالفنون از مدرسین کشورهای درجه اول استفاده نمیکرد یا در مورد اعزام محصل به خارج از کشور؛ اعزام محصل لازم بوده اما در خیلی از نکات آن مثل بیرویه فرستادن و .. شبهاتی هست.
معتضد: چون واله غرب شده بودند.
همین حاج میرزاحسین سپه سالار که به نظر من آدم خیلی خوش خیالی است، در حالی که گفته میشود آدم باهوشی بوده است، فکر میکرد اگر ایران دست در دست انگلستان قرار دهد، کشور آباد میشود
نجفی: وقتی که خاطرات مرحوم شیرازی که اولین روزنامه ایرانی را منتشر میکند میخوانیم، میبینیم وی برای این که به طرز مرکب سازی درغرب پی ببرد چقدر تحقیر شده بود. اما رفتن به لـُژ فراماسونری چه لزومی داشته است؟
باید تاریخ را تفکیک کرد برخی کارها لازم بوده و برخی هم لازم نبوده و تفکیک این ها از یکدیگر بسیار مهم است.
غرب در دانش و پیشرفت جلوتر از ما بود و استعمارگر حریصی هم بوده ولی چرا اسپانیایی ها، پرتقالی ها و هلندی ها با این که آنها هم استعمارگر بودند نتوانستند استعمار خودشان را در کشور ما پیاده کنند ولی انگلیسی ها، فرانسوی ها و روس ها توانستند؟
نظام سیاسی ما در دوره صفویه قدرتمند بود و می دانست از غرب چه چیزی را میخواهد
پاسخ این سوال برمیگردد به صحبت جلسه قبل ما که نظام سیاسی ما در دوره صفویه قدرتمند بود و می دانست از غرب چه چیزی را میخواهد و چه چیزی را نمی خواهد ؛ در صورتی که در دوره قاجار و پهلوی این نظام اول ضربه سیاسی و بعد ضربه فرهنگی و فکری خورد و ما خودمان را گم کردیم و این باعث شد که ما ندانیم از غرب چه چیزی را طلب کنیم و چه چیزی را نپذیریم. ما خودمان را گم کردیم و طبیعی است که بیگانه نمیتواند هویت گم شده ما را به ما برگرداند.
اولین هدیهای که از غرب به ایران آمد میز بیلیارد بود
معتضد: ما در غرب دو نوع تمدن داشتیم؛ تمدن لابراتوار و تمدن بلییارد. تمدن بلییارد که بیجا بوده ولی متاسفانه عدهای از رجال ما به دنبال آن بودند؛ اولین هدیهای که از غرب به ایران آمد میز بیلیارد بود.
وقتی ما بچه بودیم بیشتر کتاب هایی که چاپ می شد از شاگردان میرزاملکم خان بود.او برای ما چهره عجیبی بود. اما وقتی بیشتر با او آشنا شدم، فهمیدم یک آدم فرصت طلبی بوده که عاشق زندگی در لندن بوده و او را به عنوان آزادی خواه به ما جا زده بودند.
حقانی: در آخر هم بیاعتقاد شده بود و ادیان ثلاثه را بدترین مکتب ها در تاریخ بشریت میدانست و به همین خاطر جسدش را سوزاندند.
طبیعی بود که برخی از مردم به جای انقلاب مشروطه، فتنه مشروطه گفته میشد
نجفی: میرزاملکم خان از یکسری واژه های مقدس هم استفاده میکردند، مثل قانون و یا آزادی.
درصورتی که این چه آزادی است که ظل السلطان ،که خشن ترین و مستبدترین شاهزاده قاجار بوده، ملکَم را استاد خودش میداند. انها هم آزادی و هم قانون را وسیلهای برای سوءاستفاده قرار میدادند.
ما باید به مردم حق بدهیم که تا یک مدتی نسبت به این واژه ها موضع میگرفتند یا حتی با بیرون امدن رضاخان از دل مشروطیت، طبیعی است که در لسان برخی از مردم به جای انقلاب مشروطه، فتنه مشروطه گفته میشد.
پینوشت:
1- به طور مرسوم بناپارتیسم Bonapartism به معنی نوعی حاکمیت است که از دیدگاههای سیاسی ناپلئون بناپارت اول (1815-1800)، و برادر زاده او، ناپلئون سوم (70-1852 ) الهام میگیرد.
به اعتقاد ناپلئون بناپارت اول، حاکمیت میباید بر پایه موازین دیکتاتوری نظامی بنا شود، در حالی که ناپلئون سوم به حاکمیت مطلقگرا، توتالیته و شاید از همه مهمتر ایجاد توازن قوا یا به عبارتی تعادل قدرت بین طبقات و اقشار مختلف اجتماعی اعتقاد داشت. بعدها این دیدگاه و نوع حاکمیت مورد توجه خاص کارل مارکس قرار گرفت و توانست نظریه خاصی به نام نظریه بناپارتیسم را تبیین کند.
یکی از ویژگیهای بارز این نظریه این است که دستگاههای دولتی زمانی به یک نوع استقلال مدنی و سیاسی خواهند رسید که بتوانند بین طبقات و اقشار مختلف جامعه نوعی موازنه قدرت به وجود بیاورند، یا به عبارتی پیش شرط استقلال دستگاه دولت در گرو این است که دولت بتواند شرایطی به وجود آورد که اقشار مختلف جامعه یکدیگر را در حالت کیش و مات نگه دارند. به عنوان مثال، نظریه پردازان مارکسیستی سعی کردند که موقعیت قدرت و نقش هیتلر را در سالهای 1930 در آلمان، با کمک نظریه بناپارتیسم توضیح و تشریح کنند.