گروه فرهنگی «خبرگزاری دانشجو»؛ کردستان، مرکز توطئهگران ضد انقلاب بود که سرنوشت انقلاب را به محک امتحان گذاشته بودند؛ اگر امپریالیسم و طاغوت و عمال داخلی آنها در کردستان پیروز میشدند، مسلماً نظیر همان برنامه شوم را در خوزستان، گنبد، آذربایجان و بلوچستان و... پیاده میکردند تا انقلاب اسلامی ما را به طور کلی نابود کنند.
خبر می رسد اشرار مسلح به پاوه حمله کرده و شهر را به محاصره کامل خود درآورده اند. سپاه پاسداران شهر پاوه مکرر از سپاه پاسداران کرمانشاه تقاضای ارسال کمک و مهمات می نماید. درگیری بین مهاجمان و پاسداران انقلاب پاوه شدت گرفته و از کشته شدگان و زخمی ها اطلاع دقیقی در دست نیست.
آیت شعبانی از فرماندهان کرمانشاهی بود که به ندای امام خود لبیک می گوید و در حصر پاوه دلاورانه جنگیده و آخر کار به شهادت رسید. چمران بزرگ که در عصر حاضر کمتر کسی در شجاعت به پای او رسیده است در وصف این مرد گفته است: « به خدا قسم به همراه این شیرمرد کوچک می توانم تمامی کردستان را فتح کنم.»
آیت در روستای گودین، در خانواده ای مذهبی به دنیا آمد. خانواده اش در دین داری سرآمد بودند تا جایی که نقل می شود حتی نماز صبح را هم به جماعت می خواندند. آیت از اول علاقه مند به علما بار آمد، طوری که به آیت الله اشرفی اصفهانی شهید چهارم محراب علاقه خاصی داشت.
در دوران جوانی علاوه بر توزیع رساله علمیه امام خمینی، به طور مسلحانه علیه عوامل رژیم وارد عمل شد و دو نفر آنها، از جمله رئیس ساواک کرمانشاه را اعدام انقلابی کرد. در یکی از تظاهرات های شهر کرمانشاه هم به اتفاق عده ای از جوانان انقلابی به کاخ استانداری کرمانشاه حمله کرده و با خلع سلاح نگهبان، آنجا را به تصرف خود در آوردند.
حالا دیگر انقلاب پیروز شده بود. آیت هم با کمک مردم بومی به سازماندهی هسته های اولیه گروه ضربت پرداخت. بعد از آن هم سپاه پاسداران انقلاب اسلامی کرمانشاه را تشکیل دادند.
آرام و قرار نداشت. طوری که هرجا عملیات خطرناکی در پیش بود،آنرا به عهده شهید آیت می گذاشتند. وی علاوه بر شرکت فعال در آزادسازی کامیاران در سنندج و دیگر شهرهای استان کردستان، علیه ضد انقلاب فعالیت می کرد، آنقدر حضور فعال داشت که حتی نام او باعث ترس در بدنه ضد انقلاب انداخته بود.
آتش شیعه کشی و جنگ در لبنان زبانه می کشید. آیت هم با هم رزمانش سر از لبنان درآورد. مردم محروم لبنان نیاز فوری به کمک و آموزش نظامی داشتند، او هم شش ماه در این کشور فعالیت کرد و بعد هم به کرمانشاه برگشت.
با آمدن به ایران به سمت فرماندهی سپاه کرمانشاه انتخاب شد. اما از قبول مسئولیت سرباز زد و تنها سمت فرماندهی عملیات سپاه را پذیرفت. در تهاجم ضدانقلاب به پاوه هم به همراه تعدادی دیگر از پاسداران کرمانشاه به کمک شهید چمران رفت.
عاقبت این سردار شجاع در یکی از مأموریتها توسط اشرار و ضد انقلاب شهید و به آرزوی دیرینهی خود رسید. در غسالخانه یک یادداشت از جیب او پیدا شد که آغشته به خون وی بود و روی آن سه بار نوشته بود:
« پذیرفتن مسئولیت با عدم لیاقت خیانت است. »
خوشبحال کساني که جوري زندگي کردند که شهادت حقشون باشه
ما چي ؟ ما واقعا مسيرمون و انتخاب کرديم؟ هدفمون و تعيين کرديم؟شهدا از ما چي خواستن؟ عمل به وصيتشون ؟ دفاع از ولايت؟ واقعا تاحالا سعي کرديم مثل شهدا زندگي کنيم؟ اصلا تا حالا دنباله جواب اين سوال ها رفتيم؟