به گزارش خبرنگار فرهنگی «خبرگزاری دانشجو»، حسن خلج، مداح مطرح کشورمان در شب هفتم محرم که منسوب به باب الحوائج علی اصغر (ع) است شعری زیبا خواند که آن را منتشر می کنیم. البته همان طور که می دانید اوزان شعری در شعرهایی که برای روضه و نوحه سروده می شود قدری با دیگر اشعار معمول متفاوت است و بخشی از وزن ها شکسته می شود. البته طبیعتاً به این معنی نیست که این اشعار بی وزن هستند.
متن شعری که خلج خواند به شرح ذیل است:
کاش این چنین نبود داستان کربلا
کاش از سنان و تیر و نیزه پر نبود آسمان کربلا
می رسید لااقل زمان دیگری، زمان کربلا
کاش این چنین نبود ، ظهر ِ روز واپسین نبود
کاش که کسی به نام حرمله با کمان خویش هیچ وقت در کمین نبود
کاش کربلا نبود
اگر که بود آب آوری نداشت
آب آوری اگر که داشت خوب بود علی اکبری نداشت
آب آور و علی اکبرش به جای خود، کاش که سه ساله دختری نداشت
آب آور و علی اکبر و سه ساله هم که داشت لااقل علی اصغری نداشت
کاش که رقیه جان برای اصغرش هی سراغ آب را نمی گرفت
دامن رباب را نمی گرفت، این قدر سریع و تند از کمان حرمله جواب را نمی گرفت
آخرین جهاد بود، وقت اعتماد بود
دست جمله ی غریب ِ کیست یاری ام کند، توی دست باد بود
جای لشکر یزید، باد هول شد، از این طرف وزید
پس صدای خسته پدر تا حرم رسید
پس صدای غربت پدر به گوش گاهواره هم رسید
گاهواره تاب خورد، گویی یا علی اصغر از صدای تشنه ی پدر، چند قطره آب خورد
ظاهرا علی، ولی تیر را رباب خورد
کاش های من به من اجازه داد
تا مسیر روضه را عوض کنم
توی ذهن من داستان چنین شدش که حرمله در میان قافله خیره شد به روبرو
هی نگاه کرد حرمله به عرض تیر و عرض کوچک گلو
ابن سعد گفت حرمله کدام قسمتش بگو
حرمله به فکر رفت، این گلو کجا و سینه ی عمو؟
گفت تیر ِمن اگر به سمت او رها شود
ابن سعد شک نکن سر از تنش جدا شود
پس سه شعبه را گذاشت تیر دیگری به چله کرد حرمله که شعبه ای نداشت
گفت تیر ساده کافی است،
که برای این گلوی خشک از سه شعبه، لااقل دو شعبه اش اضافی است
تیر را گذاشت در کمان و چله را کشید،چشم چپ که بسته،
چشم راست را که باز کرد و حنجر ظریف طفل را خوب دید
دست زد به روی دست، پرت کرد گوشه ای و خویش هم نشست
هر چه گفت ابن سعد، تیر را به چله کمان نکرد
دیگر امتحان نکرد
پس نفس نفس، قدم قدم، ریخت لشگر از صدای گریه ی علی اصغر عاقبت بهم
یک طرف دوید مشک آب را گرفت روی دوش و تاخت، رفت
پس برای طفل شیر خواره از سه شعبه گاهواره ساخت رفت
لشکر از یمین و از یسار پای طفل شیرخوار مشک ریختند
پس به جای تیر، اشک ریختند
دستهای بیعت کثیف کوفیان دراز شد دومرتبه
راه آب باز شد دومرتبه
کاش های من ادامه داشت در سرم که حرمله،
تیر را گذاشت در کمان و داد زد به سمت قافله
از من افتخار این گلو و از شما صدای هلهله
آه! تیر حرمله سه بخش شد، بین حنجر و دل رباب و سینه حسین پخش شد