گروه اجتماعی «خبرگزاری دانشجو»؛ «الف» فردا امتحان داشت، او یک ترم علافی و جنگولک بازی را در ذهنش مرور می کرد. نتیجه یک ترم درس نخواندن و جزوه ننوشتن و پیامک بازی سر کلاس داشت او و همکلاسی هایش را نقره داغ می کرد...
الف تمام تلاشش را کرد تا جزوه هایی را که جمع آوری کرده بود، بخواند، اما مشکلاتی سر راهش بود که پروسه مطالعه را سخت می کرد. اول اینکه اگر کیلویی هم بخواهیم حساب کنیم حدود نیم کیلو جزوه جمع آوری شده بود، در جزوه ها که غرق می شدی جزوه ها چند دسته می شدند، جزوه هایی که شماره صفحه نداشتند را باید همین طور می خواندی شان، هر مطلبی از هر دری، شمارهدارها را باید ردیف می کردی تا مرتبشان کنی... امان از خرچنگ قورباغه نوشته های برخی از دوستان، الف مانده بود جزوه را کدام وری بگیرد تا بتواند بخواندش... از همه اینها که بگذریم تناقض های علمی موجود در جزوه های مختلف هم برای خودش پدیده ای بود، انگار نه انگار این جزوه ها سر یک کلاس نوشته شده اند...
برخی جزوه ها هم به دفترچه خاطرات و دفتر مشق طراحی چهره استاد بیشتر شباهت داشتند تا جزوه کلاسی... برخی عاشق پیشه های خوش ذوق هم که کمال هنرشان را در نگارگری چهره دلدارشان در جای جای جزوه به نمایش گذاشته بودند...
ای به قربان انتشاراتی دانشگاه بروم که این قدر داغون جزوه ها و کتاب ها را کپی کرده، یا نصف صفحه نیفتاده و یا عدل همان قسمت مهم که از آن قرار است سوال بیاید، آخر الف این وقت شب از کجا بیاورد اصل جزوه و کتاب را...
الف از این حاشیه ها که گذشت، گوشه ای دنج پیدا کرد تا درس بخواند، ساعتی گذشت و او دید هنوز در خم یک پاراگراف مانده. نمی دانست چرا روند مطالعه اش اینقدر کند است، برخی مطالب آنقدر برایش تازه بودند که چشمان نیمه بازش را تا نهایتش باز می کرد و به آنها زل می زد، واقعاً داشت فکر می کرد آیا این مطالب در همان کلاسی گفته شده که الف هم در آن نشسته بوده؟
شب از نیمه گذشته بود و حتی چوب کبریت هم حریف باز نگاه داشتن پلک های الف نبود، ولی او هنوز در همان پاراگراف مانده بود ...
الف تصمیم گرفت برود یک دوری در خوابگاه بزند و ببیند با تجربه تر ها چه میکنند، اتاق سمت چپ هر کسی گوشه ای ولوو شده بود و داشت خودش را با کتاب و جزوه خفه می کرد، بعضی از دانشجوها هم با پارچ قهوه و نسکافه می خوردند تا مگر چرتشان بپرد، ولی زهی خیال باطل!!! هر از گاهی از گوشه ای فحشی، چیزی، نثار استاد می شد!!! یکی از بچه ها که روی تختش سر و ته خوابیده بود و مطالعه میکرد، در انتهای هر پاراگراف آهی از منتهای وجودش میکشید و یک دعای خارق العاده می کرد؛ خدا کنه فردا 4 متر برف بباره امتحان کنسل شه. خدا کنه فردا طوفان و یا سیل بیاد امتحان کنسل شه، دور از جان دور از جان خدا کنه استاد ...
بعضی هم از سر بی خیالی و یا استرس پیامک های مخصوص شب امتحان را برای هم فوروارد می کردند:
در اینجا توجهتان را به چند نمونه از پیامک های شب امتحانی جلب می کنیم:
همه با هم یک صدا بخونیم
ﺗﺎب ﺗﺎب ﻋﺒﺎﺳﯽ، اﺳﺘﺎد ﻣﻨﻮ ﻧﻨﺪازی!
«جمعی از دانشجویان مشروط خُل و چِل»
شما دانشجویین؟ بله تا حدی
درس هم میخونین؟ نه دیگه تا اون حد!
واقعاً آدم وقتی امتحاناش تموم میشه احساس می کنه دوباره متولد شده!
من که همچین احساسی دارم شما رو نمیدونم؟!
و خیلی از پیامک های دیگر ... «لطفا الف را در کامل شدن آرشیو پیامکی شب امتحانش یاری کنید. قربانت سلام برسون...»
الف از اتاق بیرون آمد و درب اتاق روبرو را زد، کسی جواب نداد و او درب نیمه باز را گشود و رفت توی اتاق، اتاق به چیزی مانند لابراتوار تولید تکنولوژی تقلب تبدیل شده بود... از تقلب های کاغذی و پارچه ای قدیمی، تا تقلب های جدید سمعی-بصری موبایلی و ...
الف ناگهان چشمش به یکی از بچه ها افتاد، نمی دانست او همکلاسی اش است یا جزوه متحرک، همه دست و پایش فرمول نویسی شده بود، و از اینجا بود که فهمید فقط مغز نیست که می تواند مطالب را حفظ کند، دست و پاها هم می توانند نقش شایانی در محفوظات آدمی داشته باشند...
الف داشت راه های موثر جبران کم کاری های یک ترم را در اولین شب دهشتناک امتحانی اش یاد میگرفت ...
از آن اتاق هم آمد بیرون، در مسیرش از جلوی اتاق تلویزیون رد شد و دید برخی دارند از وقت استفاده بهینه میکنند، در کمال تعجب دانشجوها هم فوتبال می دیدند و هم درس می خواندند، حالا چه علم بهینه سازی شده ای از این مغز ها تراویده میشد روی برگه امتحان، خدا رحم کند ...
الف مغزش داغ کرده بود، همین طور که داشت از خوابگاه خارج می شد یاد تعریف های دختر خاله اش از شب امتحان دخترها افتاد. دختر خاله اش در وصف شب امتحان خوابگاه دختران می گفت:
از دعاها و نماز و توسل ها برای کنسل شدن امتحان و نزول یکباره تمام علم به مغز بچه ها و قهوه و نسکافه های لیتری که بگذریم، بعضی ها خودشان را لعنت می کردند و قول می دادند از ترم آینده درس ها را برای شب امتحان انباشته نکنند و برخی دیگر برای 20امین بار جزوه را خوانده بودند، ولی هنوز به خاطر استرس داشتند اشک میریختند، جالب توجه بودند ...
شکست های عشقی، غش و ضعف ها، افسردگی های حاد و مزمن و به حداقل رسیدن استفاده از اینترنت و موبایل در شب امتحان از جمله موارد قابل توجه خوابگاه دختران است...
ولی خداییش جا دارد از عوامل اورژانس و آمبولانس دانشگاه کمال تشکر را داشته باشیم؛ چون واقعاً شب امتحان شب پر کاری است برای آنها، مخصوصاً در خوابگاه دختران... «هی دختره به هوش می آد می پرسه فردا امتحان چی داریم دوباره غش میکنه...»
لازم به ذکر است، «خبرگزاری دانشجو» بر آن شد تا برخی از خاطرات الف از این شب پر حادثه و استرس را سانسور کند؛ چون بعضی ترفندهای گذراندن این شب و به ثمر رساندن امتحان فردا واقعاً دیگر عجیب و غریب است و احتمالاً پیگرد قانونی دارد!
شير يا خط دانشجويي :
اگه شير اومد ميخوابم !
اگر خط اومد فيلم ميبينم !
اگه راست ايستاد درس ميخونم !!
توي خوابگاه ما يارو از مواد مخدر استفاده ميکرد برا اينکه بيشتر بيدار بمونه تازه ميگفت ذهنم باز ميشه
البته مشروط شدا
شب ها کابوس امتحانو مي بينم و از خواب مي پرم و . . . !
دفتر خاطرات من
سارا خانم يکي از سانسورياشو نوشته
آقا وضع خيلي خرابه توي خوابگاه ها
مسئولين مرگ من يه کاري بکنيد
توي خوابگاه هاي خصوصي که ديگه نگو
فقط واقعا ما توي خوابگاه مشکل داريم برا درس خوندن، آخه اتاقا شلوغه و بعضيا اصلا رعايت نميکنن
هر وقت خواستيم حرکتي بزنيم امتحان اون درس افتاد تو سالن!!!!!!!!
20
پسرم به قران
آقا من الان از امتحان اومدم واقعا به قول شما انگار تازه متولد شده ام
يه خبر خوش ما يکي از امتحانامون از 15 افتاد به 3 بهمن
دانشجويان عزيز، هم اکنون وارد لحظات ملکوتي غلط کردم از ترم بعد مي خونم، شده ايم!
کمکککککککککککککککککککککککککککککککککککککککککککککککککککککککککککککککککککککککککککککککککککککککککککککککککککککککککککککککککککککککککککککککککککککککککککککککککککککککککککککککککککککککککککککککککککککککککککک...................
قسمتاي قبلي رانميشه پيداکرد
خودشم فقط تو امتحانات ميچسبه!
موسسه آموزش تقلب دانشجو
اتفاقا نبايد دعا کرد که امتحان عقب بيفته. چون داده هاي وارده به مخ فقط 12 ساعت پايستگي داره!