گروه اجتماعی «خبرگزاری دانشجو»؛ آقای «الف» که خاطرتان هست! یک دانشجوی نمونه و منظم. یک دانشجوی درسخوان و باانضباط. یک دانشجوی درس محور و خلاصه یک الگوی تمام عیار برای دانشجویان ایرانی.
دوران زندگانی آقای «الف» همیشه به سه بخش تقسیم می شود؛ پیش از امتحان، در حین امتحان و پس از امتحان؛ بدانید از لحظات پس از امتحان این دانشجوی نمونه.
ایشان از یک ثانیه پس از پایان امتحانش با خودش عهد می بندد که برای ترم دیگر از همان اول ترم درس بخواند و هیچ درسی را برای شب امتحان نگذارد، اما مگر مشکلات و سختی های زندگی می گذارد؟
آقای «الف» یک دقیقه پس از اتمام امتحانش به مثابه انسان های روان پریش در ذهن خود ورقه امتحانی اش را بالا و پایین می کند و مدام به بارم بندی سوالات فکر کرده و جواب های نصفه و نیمه و من در آوردی خودش را نمره گذاری می کند. آقای «الف» یک ساعت پس از پایان امتحانش در شرایط دیوانه واری بسر می برد و به این نتیجه می رسد که به جای نقشه کشیدن برای درس خواندن ترم بعد، اول برود یک نمره ای برای این ترم دست و پا کند که بتواند به ترم بعد ورود پیدا کند! به همین منظور ایشان با همان ظاهر روان پریش به سراغ استاد رفته و پس از دیدن استاد و بوسیدن قسمت های مختلف کت و شلوار استاد فخیمه از ایشان تقاضا می کند که کمی به ایشان نمره ارفاق کنند تا درس مربوطه را پاس نموده و ترم بعد از خجالت استاد دربیایند. استاد که دلش برای حال پریشان آقای «الف» می سوزد از او می پرسد که حدوداً چه نمره ای از ورقه خواهد گرفت؟ آقای «الف» که چشم هایش از فرط خجالت و التماس به استاد اندازه عدس شده است، در کمال شرمساری به استاد می گوید که حدوداً از ورقه اش 75/0 کسب خواهد کرد! استاد مربوطه به تعجب و قیافه ای شبیه علامت سوال به آقای «الف» می گوید: یعنی به اندازه 25/9 نمره ارفاق کنم؟!
اینجاست که آقای «الف» باز هم قربان کت و شلوار و قد و قامت و اجداد و نیاکان استاد رفته و با عز و جز و التماس از وی می خواهد که این بار این منت را بر ورقه امتحانی «الف» بگذارد تا این واحد نازنین مرحوم نشود و در عوض ترم بعد حسابی جبران مافات کند.
استاد که دانشجوهای شبیه «الف» را زیاد دیده است با آرامش به او می گوید: خیالت راحت من حدود 9 نمره به تو ارفاق می کنم که وقتی نمرات را در سایت دانشکده زدند آبرویش در حد یک بطری آب هویج ولو شده کف خیابان، زمین را نارنجی نکند!
آقای «الف» که از شنیدن 9 نمره ارفاق در پوست خود که چه عرض کنم در بلوز و شلوار یک ماه نشسته شده خود به جهت بی وقتی برای امتحانات نمی گنجد، دست استاد را بوسیده و خوش خوشان به سمت خانه حرکت می کند تا از تعطیلات میان ترم لذت ببرد!
بالاخره روز موعود می رسد و آقای «الف» با صدای زنگ ساعت در ساعت 7 صبح از جا پریده و قبل از هر کاری دکمه لپ تاپ را فشار می دهد تا با همان موهای سیخ سیخ و پریشان و همان صورت کج و کوله از خواب برخاسته و نشسته شده برود در سایت دانشگاه و نمره اش را ببیند.
آقای «الف» خیلی احساس زرنگی می کند؛ چون با خودش می اندیشد که این موقع صبح قطعاً سایر دانشجوها خوابند و سرعت سایت بالاست و راحت می توانم نمره ام را ببینم! زهی خیال باطل!
20 دقیقه ای طول می کشد تا سایت باز شود و در این 20 دقیقه آقای «الف» نه به دستشویی می رود و نه مسواک می زند و نه صورتش را می شوید که مبادا از دیدن نمره اش عقب بیفتد!
سرانجام سایت باز شده و آقای «الف» با تعجب نمره درس مربوطه را 75/9 می بیند! برق از نوک انگشتان پا تا انتهای تار موی آقای «الف» می پرد! و او با خشم بسیار یاد دست بوسی هایش از استاد می افتد و زیر لب با خود به استاد چیزهایی می گوید که به دلیل بدآموزی بـــــــــــــــــــــــــــوق
آقای «الف» به حافظه اش فشار می آورد و یادش می آید که استاد قول داده بوده به وی حدود 9 نمره ارفاق کند!
او با همان حال از خواب بیدار شده لباس می پوشد و می دود به سمت دانشگاه و اتاق استاد مربوطه. در طول راه با خود فکر می کند که چه حرف هایی به استاد بزند یا نزند ... بالاخره او به اتاق استاد مربوطه می رسد و با یک سلام و علیک خشک و خالی از استاد راجع به نمره ورقه و قول 9 نمره ارفاق و ... می پرسد. استاد با لبخندی سرشار از رضایت اعلام می کند که طبق قولش 9 نمره به آقای «الف» ارفاق کرده است!
«الف» که اصلاً باورش نمی شود، به استاد می گوید که نمره اش 75/9 شده است! استاد به نشانه تایید سری تکان می دهد و می گوید بلی! دقیقاً نمره ورقه شما 75/0 بود و من برای اینکه آبرویتان نرود ... برای اینکه آبروی یک دانشجوی ایرانی حفظ شود 9 نمره به 75/0 شما اضافه کردم تا اگر کسی گذرش به سایت افتاد و نمره شما را دید گمان کند که فقط 25/0 کم داشتید تا قبول شوید نه اینکه 25/9 برای قبولی نیاز داشته باشید!
آقای «الف» که حسابی رکب خورده و جلوی استاد ضایع شده، احساس می کند دیگر علاقه ای به بوسیدن دست و پا و کت و شلوار استاد ندارد و همان طور با حالت آویزان از اتاق استاد خارج می شود ... یک لحظه نزدیک در خروجی استاد یادش می افتد که از استاد یک 25/0 ناقابل را هم درخواست کند! شاید بخیر گذشت و این درس مرحوم نشد ... آقای «الف» سریع بر می گردد و باز قربان صدقه را شروع می کند و به استاد می گوید که اگر جا دارد حالا که 9 نمره ارفاق کرده اید یک 25/ 0 را هم ارفاق کنید تا مسئله این واحد به خیر و خوشی تمام شود و نه سیخ بسوزد و نه کباب! استاد همان طور که با تبسم به آقای الف نگاه می کند، گوشی تلفن را بر می دارد و از آقای انتظامات می خواهد که بیاید و این دانشجونما را به بیرون از اتاق پرتاب کند ...
آقای «الف» با شنیدن این عبارات استادف سریع اتاق مربوطه را ترک کرده و می دود به سمت حیاط دانشکده و در گوشه ای می نشیند و در حالی که هنوز هم امیدوار است تا شاید بتواند برای گرفتن 25/0 استاد را راضی کند، دوباره به خواندن درس لایتچسبک مزبور و امتحان مجدد و ضایع شدن پیش همکلاسی های دختر و پسر و ... فکر می کند ...
مردي نبود مشروطي را پاي زدن
گر دست يه مشروطي بگيري ايول
از اين جور چيزا زياده
فاتحه دانشگاه رو از روزي که دانشگاه ازاد راه افتاد خوندند
دانشگاه ازاد کرج تو کشور فک کنم بيست و سوم باشه
حَتىَّ إِذَا جَاءَ أَحَدَهُمُ الْمَوْتُ قَالَ رَبِّ ارْجِعُون/
لَعَلىِّ أَعْمَلُ صَالِحًا فِيمَا تَرَكْتُ كلاََّ /مومنون100