گروه اندیشه «خبرگزاری دانشجو»؛ آیت الله مجتبی شهیدی کلهری مشهور به مجتبی تهرانی استاد مشهور اخلاق و مرجع تقلید و مدرس حوزه های علمیه تهران(مانند مدرسه مروی) بود؛ وی از محضر اساتید بزرگی همچون ادیب نیشابوری، آیت الله بروجردی، آیت الله حکیم، آیت الله گلپایگانی، علامه طباطبایی و...بهره برد.
این مرجع بزرگوار تقلید و استاد بزرگ اخلاق، پس از 40سال خدمت صادقانه در نشر معارف اسلامی و ترویج مکتب حقّۀ اهلبیت عصمت و طهارت، در دیماه سال 1391هـش؛ دار فانی را وداع گفت؛ در این مجال سعی داریم تا جرعه ای از بیانات ناب اخلاقی ایشان را در اختیار علاقمندان قرار دهیم.
بسم الله الرحمن الرحیم
رُوِیَ عَن رسولِ الله صلّی الله علیه و آله و سلّم: الدُّنْیَا دُوَلٌ فَمَا کَانَ لَکَ أَتَاکَ عَلَى ضَعْفِکَ وَ مَا کَانَ مِنْهَا عَلَیْکَ لَمْ تَدْفَعْهُ بِقُوَّتِکَ وَ مَنِ انْقَطَعَ رَجَاؤُهُ مِمَّا فَاتَ اسْتَرَاحَ بَدَنُهُ وَ مَنْ رَضِیَ بِمَا قَسَمَهُ اللَّهُ قَرَّتْ عَیْنُهُ؛[1]
از رسول خدا (ص) منقول است که فرمود: دنیا متحول است و ثبات و قرار ندارد؛ آنچه که براى تو مقرّر شده است به تو خواهد رسید، گرچه در نهایت ضعف و ناتوانى باشى؛ و آنچه که به ضرر و زیان تو باشد باز هم به تو خواهد رسید، گرچه در کمال قدرت و نیرومندى باشى و هرگز جلوی آن را نتوانى گرفت؛ و هر کس که امید خود را از آنچه که از دست رفته قطع کند، بدنش آسایش خواهد داشت و آن کس که راضى باشد به آنچه که خدا روزى او نموده دل و چشمش روشن خواهد شد.
آنچه که خدا تقدیر کرده به تو خواهد رسید گرچه در نهایت ضعف و ناتوانى باشى
«الدُّنْیَا دُوَلٌ»؛ حضرت در ابتدا وضع دنیا را بیان می فرمایند؛ دنیا در گردش است؛ یعنی دنیا هیچ گاه برای هیچکس ثابت نیست؛ دنیا هیچ ثبوت و قراری برای هیچکس ندارد؛ این وضع دنیا است. «فَمَا کَانَ لَکَ أَتَاکَ عَلَى ضَعْفِکَ»؛ آنچه که خدا تقدیر کرده به تو خواهد رسید گرچه در نهایت ضعف و ناتوانى باشى؛ چه بسا انسان فکر می کند که از نظر امور دنیایی توان به دست آوردن فلان منفعت را ندارد، ولی چون مقدّر شده است به او خواهد رسید.
تو نه میتوانی برای خودت جلب منفعت کنی و نه می توانی از خودت دفع ضرر کنی
«وَ مَا کَانَ مِنْهَا عَلَیْکَ لَمْ تَدْفَعْهُ بِقُوَّتِکَ» در جایی هم که مواردی به ضرر و زیان تو باشد باز به تو خواهد رسید هر چند تو در کمال قدرت و نیرومندى باشى؛ هرگز نمی توانی آنها را از خودت دفع کنی؛ بنابر این، تو نه میتوانی برای خودت جلب منفعت کنی و نه می توانی از خودت دفع ضرر کنی.
«وَ مَنِ انْقَطَعَ رَجَاؤُهُ مِمَّا فَاتَ اسْتَرَاحَ بَدَنُهُ»؛ اگر انسان از چیزهایی که دلش می خواسته به دست بیاورد امّا به دست نیاورده قطع امید کند، بدنش راحت می شود؛ به عبارت ساده ضعف اعصاب نمیگیرد! یعنی در فکر این نباش که ای کاش به دست می آوردم! ای وای که فلان چیز از دستم رفت... این افکار و خیالات، باعث فشار عصبی و روحی برای تو میشود؛ این به نفع تو است که به چیزهایی که به آن دست پیدا نکردی امید نبندی؛ به دست نیامده که نیامده؛ نشد که نشد!
اگر به آن چه خدا داده است خشنود باشی، چشمت روشن می شود
«وَ مَنْ رَضِیَ بِمَا قَسَمَهُ اللَّهُ قَرَّتْ عَیْنُهُ»؛ اگر کسی به آنچه که خدا داده است خشنود باشد، چشمش روشن میشود؛ چون خدا داده است خوشحال هم می شود.
هسته مرکزی این جملات چیست؟ این است که خیال نکن که تو میتوانی کاری انجام بدهی؛ نافع خدا است، ضارّ هم خدا است؛ او است که امور را برای تو تقدیر می کند؛ بی جهت خودت نقشه نکش؛ اگر نقشه بکشی، خدا به نقشه ات ضربه می زند؛ بنابر این، تو برو به وظیفهات عمل کن؛ این چیزها را به او واگذار کن؛ برو سراغ خودش که سرنخ منافع و مضارّ به دست او است؛ این را بدان که تو هیچ کارهای؛ او گفته در محدوده شرع بلند شو و به دنبال روزی برو، تو هم بگو چشم! بقیهاش را به او واگذار کن؛ نفع مال او است، دفع ضرر هم از او است؛ منافع را از او بخواه، از او این را هم بخواه که ضررها را از تو دفع کند.
آنچه را هم که به تو نداده صلاحت نبوده است
روی خودت، توانت و فکرت هیچوقت تکیه نکن؛ هنگامی هم که او برای تو تدبیر کرد و به دستت رسید، آن را که به تو داده قبول کن، خوشحال شو و راضی شو؛ اگر این رضایت باشد، آنوقت یک زندگی شیرین پیدا میکنی؛ نه ضعف اعصاب می گیری، نه بی جهت دنبال دنیا می دوی، بی جهت خودت را، فکرت را و بدنت را هم ناراحت نمی کنی؛ هم روحت راحت است هم بدنت؛ در آخر هم خوشحال و راضی هستی و چشمت روشن می شود.
اینها همه در صورتی است که به او اتکا کرده باشی؛ از او خواستی، او هم به تو عطا کرده است؛ و آنچه را هم که به تو نداده صلاحت نبوده است؛ اگر این حالت در تو باشد زندگی تو در همین نشئه دنیایت، همراه با خوشی درونی و حتی خوشی بیرونی خواهد بود و ناخوشی بیرونی هم به سراغ تو نمی آید.[2]
[1].بحارالانوار، جلد 74، صفحه 145
[2]. چهارشنبه 29 دی1389 – 14 صفر 1432؛ مسجد جامع بازار تهران