گروه فرهنگی «خبرگزاری دانشجو»؛ تاریخ تشیع پر از وقایع و حوادثی است که در توسعه و تحول تفکر شیعی نقش بسزایی داشت. در این میان، مواضعی که توسط امامان معصوم علیهم السلام با توجه به شرایط و فشارهای سیاسی خلفای اموی و عباسی اتخاذ گردید، بسیار حائز اهمیت است.
در عهد امامت امام عسگری(ع) به واسطه هراس خلفای عباسی از قیام آن حضرت و با توجه به تولد فرزند ایشان به عنوان مهدی موعود(عج) که نابودکننده ظلم و جور بود، فشار، اختناق و محدودیت های سیاسی خلافت عباسی نسبت به امام(ع) و شیعیان ایشان روز به روز بیشتر تر می شد تا آنجا که آن حضرت در سامرا، کاملاً تحت نظر و مراقبت بودند.
با این وجود امام(ع) وظیفه سنگین زمینه سازی و آمادگی برای غیبت امام دوازدهم(عج) و جلوگیری از انحرافات را بر دوش داشتند و حماسه ای بزرگ خلق کردند که همان حفظ و حراست فرزندش از گزند دشمنان و معرفی او به عنوان امام دوازدهم در آن اوج غربت و خفقان می باشد.
با توجه به اوضاع سیاسی حاکم بر دستگاه خلافت عباسی و شرایط بسیار بحرانی و اختناق آمیز دوره امام عسکری(ع) آن حضرت در شش سال امامت در سامرا، که تحت مراقبت شدید جاسوسان خلافت عباسی بودند، دست از مبارزه نکشیده و با آگاه نمودن امت اسلامی و ایجاد تشکیلات سری و مخفیانه و اقداماتی دیگر، به اتخاذ مواضع سیاسی منطقی پرداختند که نتیجه آن از یک طرف سازماندهی شیعیان و حفاظت از آنها و زمینه سازی برای پذیرش امام غایب و همچنین معرفی و شناساندن او به شیعیان خاص بود؛ به عبارتی دیگر، به اوج رساندن حماسه و از طرف دیگر تداوم و بقای تشیع و تفکر شیعه، به اقدامات و مواضع سیاسی و فکری آن حضرت بستگی تام داشت. در این مقال برآنیم تا گونه ای از سبک زندگی امام(ع) را در شرایط تحریم بررسی کنیم.
اوضاع و شرایط اقتصادی عصر امام عسگری(ع)
پیش از این که وضع زندگی اقتصادی عصر امام(ع) را بیان کنیم؛ لازم است توضیح دهیم که از جمله روش های خلاقی که اقتصاد اسلامی بر آن اساس متمرکز است آن است که اسلام تصرفات مسئولین و حاکمان را محدود کرده و به ایشان اجازه نمی دهد که در بیت المال مسلمین مطابق هوی وهوس خود عمل کنند؛ زیرا که بیت المال ملک عموم مسلمین است و ملک شخصی کسی نیست و باید در راه مصالح مسلمین صرف شود.
رئیس و اعضاء و ارکان دولت به هیچ وجه حق ندارند هر چه خواستند برای خود و نزدیکانشان از آن اموال بردارند؛ زیرا که این عمل خیانت به خدا و مسلمان هاست؛ اما سیاست حکومت عباسی، در تمام دوران ها، براساس سیاست اقتصادی ویژه ای بود که در تمام جهات و مشخصاتش با روش اصیل اسلامی متفاوت بود و از قوانین اسلامی که احتیاط کامل را در اموال مسلمین مقرر فرموده و صرف آن را در راه گسترش رفاه مردم لازم دانسته و به دور بوده است که ما به اختصار ساختار اقتصاد عمومی را در عصر عباسیان ذیلاً بیان می کنیم.
درآمد دولت:
مهم ترین چیزی که در روزگار عباسیان درآمد دولت محسوب می گردید، گردآوری خراج و صدقات بود. خلفای وقت به مقتضای اوضاع و احوال خویش و بدون توجه به وضعیت اقتصادی اجتماعی مردم دست به وضع مالیات و خراج می زدند. آنچه در گرفتن مالیات از مردم به مانند قانون شمرده می شد، زور و ستم ماموران خلیفه در گرفتن مالیات و خراج بود.
وضع خراج سنگین مهم ترین پدیده حکومت عباسیان بود. آن ها مالیات ها را آن گونه سنگین وضع می کردند تا افزون بر مخارج کشور، مبالغ هنگفتی نیز برایشان بماند. در این امر تا جایی پیش رفتند که بر درختان نخل و غیرنخل نیز مالیات وضع کردند درباره میزان درآمد دولت های عباسی سخن های فراوانی گفته شده است و میانگین درآمد آن ها را برخی از مورخان بالغ بر سیصد و شصت میلیون درهم در طول یک سال تخمین زده اند و برخی درآمد میانگین سالانه را حدود پانصد میلیون درهم ذکر کرده اند که این درآمد عظیمی برای یک دولت است.
بخش عظیمی از اقتصاد دولت در راه زنان دربار عباسی صرف می شد که همگی غرق در خوش گذرانی و تن آسایی بودند. این گزافه کاری به زنان عباسی منحصر نبود، بلکه به زنان وزرا نیز سرایت کرده بود.
وضعیت علویان:
در طول تاریخ چندساله حکومت عباسیان، شیعیان و علویان زیر شدیدترین ظلم ها و شکنجه های حاکمان وقت بودند. صفحات بسیاری از تاریخ در وصف چگونگی شکنجه و کشتار و غارت شیعیان نگاشته شده است چه بسا شمار فراوانی از آنها را در این دوران زنده زنده داخل دیوارهای کاخ های ظلمانی خویش قرار دادند و چه بسا علویانی را که در ملا عام گردن زدند و هنگام در خون غلتیدن آن ها به خود بالیدند چه بسا توطئه ها که نکردند تا اصل ولایت را از دل های مسلمان بربایند و آن ها را با خویش هم رای و هم نوا کنند ولی زهی خیال باطل از این همه تلاش و کوشش.
مورخان نوشته اند که روزگار عباسی طاقت فرساترین زمان ها برای علویان و اهل بیت علیهم السلام بود. در این میان، شاید بتوان گفت که هیچ یک از امامان(ع) همانند امام حسن عسگری (ع) در فشار طاغوت های عصر و در زندان ها نبوده است تا آنجا که حتی در زندان، جاسوسی را بر امام(ع) گماشته بودند تا گفتار و رفتار او را گزارش دهد.
پس از بحث و پژوهش درباره ویژگی های خلفا، مناسب است به علت های محاصره امام(ع) بپردازم. آنچه در این بخش شایان توجه است این است که بیشتر خلفای معاصر حضرت در دشمنی با ایشان و پدر بزرگوارش هم آواز بودند.
امام(ع) در دوران خلافت معتز و مهتدی و معتمد در محاصره بود یا در زندان به سر می بردند و همواره از این حبس به حبسی دیگر منتقل می شدند و همه آن ها به گونه ای درصدد کشتن حضرتش بودند اما یا موقعیت مناسبی برای این کردار شنیع وجود نداشت یا از قیام و انقلاب علویان علیه حکومت وقت می ترسیدند.
اکنون علل حبس و زندانی شدن امام(ع) از سوی خلفا را مورد بررسی قرار می دهیم:
1-اخبار متواتری که از ناحیه پیامبر اکرم (ص) و ائمه معصومین به مسلمانان می رسید و سینه به سینه و دست به دست به آیندگان منتقل می شد، مهم ترین دلیل حقد و کینه عباسیان نسبت به امام(ع) بود؛ چرا که در همه آن روایات از امامی نام برده شده که از صلب امام عسگری(ع) زاده خواهد شد و جهان را پر از عدل و داد خواهد کرد و طومار استکبار سیاسی، نظامی، اقتصادی و اجتماعی را برخواهد چید؛ امامی که با ندای توحیدی «الله اکبر»، انقلاب خویش را از مکه آغاز می کند و نهضتش جهانگیر می شود در رأس این انقلاب، امام منتظر از کافران و معاندان و مخالفان انتقام خواهد گرفت و حتی در برخی از روایات از امام عصر(ع) به عنوان منتقم آل رسول(ص) نام برده شده است.
این اخبار دلیل عمده ای بود تا همواره امام(ع) را در محاصره سیاسی، نظامی و اقتصادی خویش داشته باشند تا به زعم آن ها فرزندی از حضرت متولد نشود که جهان را پر از عدل و داد کند؛ کلام امام(ع) به ابوهاشم، در زمانی که در زندان مهتدی به سر می برد، شاهد این مدعا است. امام(ع) فرمودند: ای ابوهاشم، این یاغی می خواست مرا بکشد ولی خداوند زندگی اش را تباه کرد، هم اکنون من پسری ندارم و خیلی زود صاحب پسری خواهم شد.
2-دومین دلیل محاصره امام(ع) بسیاری قیام های علویان بود که از آغاز سلسله عباسیان شکل گرفته بود و در طول تاریخ چند ساله حکومت عباسیان ادامه داشت و همواره خلفای وقت ریشه این قیام ها را در ارتباط با ائمه(ع) می دانستند بدین جهت در زمان حیات امام عسگری(ع) برای این که ارتباط حضرت را با علویان و قیام های انقلابی آن ها قطع کنند، همیشه امام(ع) را تحت نظر داشتند و اجازه نمی دادند سهم امام و زکات و دیگر اموال را به امام(ع) برسانند.
3- دلیل دیگر، جایگاه و پایگاه عظیم امام(ع) در میان طبقات گوناگون مردم بود. هر دسته و طبقه ای به سبب کمترین تماس و برخورد با آن وجود گران قدر تغییر شیوه می داد تا جایی که رفتار خوب و شایسته امام(ع)، سرسخت ترین زندان بانان را متوجه حقانیتش می کرد و بدین ترتیب برخی از آن ها از ملازمان حضرت می گردیدند.
هنگامی که خلیفه وقت می دید، دو تن از سرسخت ترین مأمورانش به جای شکنجه و ایذای حضرت، خود منقلب گشته، به عبادت و اطاعت حق می پردازند و جز به تمجید و ستایش از حضرت سخن نمی گویند، چاره ای جز ادامه حبس و حصر امام(ع) نداشت.
4-جمعیت شیعیان در آن عصر، به خصوص در عراق، بسیار بود و در ایران و مصر و حجاز پراکنده بودند. طاغوت ها ترس آن داشتند که ان ها قدرت را به دست گیرند و با زعامت و رهبری امام عسگری(ع)، تاج و تخت عباسیان را واژگون نمایند.
شیعیان در این عصر به قدری نیرومند بودند که جعفر، برادر امام(ع) پس از شهادت حضرت از عبیدالله بن خاقان می خواهد تا زعامت شیعیان را به او بدهد و در عوض، او سالی بیست هزار دینار برای عبیدالله بفرستد.
5-از سوی دیگر باید به این مسئله مهم نیز توجه داشت که شیعیان، توجه خاصی به امام حسن عسگری(ع) داشتند و اموال بسیاری به محضرش می رساندند تا آنجا که به عنوان مثال: آن حضرت یک بار صد هزار دینار به یکی از دوستان و نمایندگان مورد اطمینانش به نام علی بن جعفر همانی داد تا بین مستمندان و شیعیان در مراسم حج تقسیم کند و بار دوم صدهزار دنیار و بار سوم سی هزار دینار برای او حواله کرد.
6-بخل و حسادت عباسیان نسبت به امام(ع) به خاطر مقامی که در بین مردم داشت و احترام فوق العاده ای که از جانب توده های مردم نسبت به آن حضرت می شد، در حالی که قدرت در دست عباسیان بود و کم ترین حرمت واحترامی در نزد مردم نداشتند.
فعالیتهای امام(ع) در جهت به اوج رساندن حماسه
عصر امام عسگری(ع) همان طور که آوردیم عصری بود که از یک طرف درآمدهای گزاف دولت و خلفا و تحریم های اقتصادی بر امام(ع) و در مجموع بر شیعیان وارد می گردید و از سویی دیگر، تسلط ترک ها بر دستگاه خلافت و نادانی و بی خبری خلفای عباسی و زندان های پی در پی امام(ع) همگی نشان از غربت و مظلومیت امام(ع) بود؛ اما امام(ع) با به کارگیری یک سلسله برنامه های ارشادی، فرهنگی و تربیتی، فعالیت های غیرمستقیمی را با حاکمیت آغاز کردند و بی آنکه حساسیت دستگاه را متوجه خود سازد و در مواقع لازم نیز تا جایی که حیات شیعه را به مخاطره نمی انداخت، دامنه آن را گسترده تر می ساخت و با این فعالیت ها، بی اساس بودن این تصور را که «امام به دلیل مراقبت دشمن در مسائل سیاسی مداخله نمی کرد و هیچ گونه مبارزه سیاسی نداشت» آشکار کردند و توانستند حماسه ای بزرگ بیافرینند.
از آنجایی که امر غیبت درباره ائمه دیگر پیشینه نداشته و مختص به حضرت مهدی(عج) است و درک و فهم این مسئله برای همگان چندان سهل و آسان نیست، پیامبراکرم(ص) و ائمه معصومین علیهم السلام هر کدام به گونه ای به ایجاد این حماسه پرداخته اند تا جایی که ده ها حدیث از ناحیه پیامبراکرم(ص) درباره قائم آل محمد(عج الله) وارد شده است و از ائمه نیز اخبار بسیاری در این باب وارد شده است ولی درخور توجه است.
پیامبر(ص) و ائمه معصومین علیهم السلام با زمان غیبت حضرت قائم(عج) فاصله بسیاری دارند به گونه ای که در زمان حیات خویش دشواری حادی در این زمینه نداشتهاند ولی هر چه به امامت امام دوازدهم (عج) نزدیک تر می شویم، می بینیم که مسئولیت ابلاغ و آموزش این امر، خطیرتر می شود و آنگاه که نوبت به زعامت امام یازدهم(ع) می رسد، حضرتش باید به گونه ای عمل کند که این مسئله شگفت آور و دور از اذهان را، برای مردم پذیرفتنی کند و انجام این کار نیاز به تکرار فراوان دارد.
بلی، مسئولیت به حدی خطیر است که نخستین مبلغ این امر و شروع کننده حماسه، شخص رسول اکرم(ص) است و آنگاه امیرالمومنین (ع) و پس از او هر یک از ائمه معصومین علیهم السلام به گونه ای برای به اوج رساندن این حماسه تبلیغ کرده اند که بیش تر مردم قیام مهدی صاحب الزمان(عج) را پذیرفته اند و مقبول واقع شده است گرچه در مصداق آن میان آن ها اختلاف است.
با توجه به معرفی که از شرایط سیاسی اجتماعی دوره امامت امام حسن عسگری(ع) ارائه دادیم، در می یابیم که امام(ع) از یک سو با مردمی روبه روست که جز مصالح شخصی و حفظ و حراست خویش از دست دشمن، به چیز دیگر نمی اندیشند و از سوی دیگر حضرت با حکومتی روبه روست که سالیان بسیاری درصدد بودند تا قائم آل محمد(عج الله) را به چنگ بیاورند و او را نیست و نابود کنند؛ بنابراین امام(ع) را سالیان دراز تحت حصر و پیگرد و حبس داشته اند که چنین شخصی پا به عرصه وجود ننهد یا اگر به دنیا آمده باشد، او را از چنگ پدرش درآورند و به زعم باطل خویش او را نابود کنند.
حال اگر این جهات را به باور داشت راسخ مردم در ظهور مهدی(عج) پیوست کنیم که همگان معترف به قیام شخصی به نام مهدی(عج) بودند، عظمت این امر بسیار روشن و هویدا می شود و برای ما بسی شیرین است که بدانیم امامی در حصر و حبس دشمن چگونه به معرفی فرزند خویش می پردازد و چگونه برای غیبت او زمینه سازی می کند و در آن به آنها محمد بن عثمان عمری و محمد بن ایوب بن نوح و معاویه بن حکیم میگویند که ما در منزل حضرت عسکری علیه السلام بودیم که حضرت ما را به ملاقات مشرف گرداند.
جمع ما در این ملاقات چهل نفر بود؛ پس از آنکه حضرت فرزند خویش را به ما نشان دادند فرمودند ای مردم! بدانید که این آقا امام شما و خلیفه بعد از من است او را اطاعت کنید و بعد از من در آرا و عقاید و ادیانتان متفرق نشوید که این امر سبب هلاکت شماست؛ آگاه باشید که شما بعد از این او را ملاقات نخواهید کرد. آنگاه این راویان میگویند: چند روز از این ملاقات نگذشته بود که به ما خبر دادند که حضرت عسکری علیه السلام از دنیا رفته است.
تصریح بر امامت فرزندشان
حضرت هر جا که مناسب و مصلحت بود به معرفی فرزندش میپرداخت تا همگان از این مطلب آگاه شوند. البته باید توجه داشت که این نصوص و تصریحات نزد افراد مورد اعتمادی صورت میپذیرفت. در کمالالدین آمده است که از حضرت درباره این حدیث سوال شده است که پدرانش روایت کردهاند: «ان الارض لاتخلو من حجه الله علی خلقه الی یوم القیامه و ان من مات و لم یعرف امام زمانه مات میته الجاهلیه»؛ زمین خالی از حجت خدا نمیشود تا روز قیامت و هر کس بمیرد و امام زمان خویش را نشناسد مرده است به مرگ زمان جاهلیت. حضرت در جواب فرمودند: این مطلب کلام حقی است همان طور که روز حق است.
آنگاه به حضرت گفته شد: یابن رسول الله امام بعد از شما و حجت و جانشین شما چه شخصی است؟ حضرت فرمودند: او فرزندم محمد است. او امام و حجت بعد از من است و کسی که بمیرد و او را نشناسد به مرگ جاهلیت از دنیا رفته است. بدان که برای آن حضرت غیبت طولانی است که جاهلان در آن غرق میشوند و اهل هلاک میگردند و موقعیت شناسان به تکذیبش میپردازند آنگاه او ظهور می کند گویا من میبینم پرچمهای سفیدی را که بالای سرش میجنبند.
این کلام کنایه از این است که حضرت غربت حماسهای بس عظیم میآفریند؛ با این که دشمن درصدد است تا هر لحظه که بتواند به او دسترسی پیدا کند و او را نیست و نابود گرداند؛ پس حضرت عسکری علیه السلام یگانه امامی است که باید اندیشههای مردم روزگار خویش را با غیبت حضرت مهدی (عج) منطبق گرداند و به آنها بفهماند که غیبت فرزندش به زودی آغازخواهد شد و مسلمانان باید بدانندکه با آغاز چنین امری از راه حقیقی خویش دست نکشند و منحرف نشوند.
امام علیه السلام چون اجداد طاهرش تلاش کرده است تا غیبت ولی امر (عج) را به عنوان یک موضوع باورداشتنی و ایمان به مردم معرفی کند و به آنها بفهماند که غیبت حضرت مهدی (عج) یکی از مصادیق ایمان به غیب است و فرق بزرگی است میان آن فردی که صرفا به غیبت ایمان دارد ولی امور غیبی هیچ تاثیری در زندگی او ایجاد نمیکند و شخصی که ایمان به غیب در سراسر زندگیاش مشهود است؛ لذا نقش ویژهای که امام علیه السلام برای به اوج رساندن این حماسه ایفا نمودند، زوایا و ابعاد گوناگونی دارد که در ذیل به برخی از اقدامات امام علیه السلام در این زمینه اشاره مینماییم:
1-نهان داشتن ولادت فرزندشان:
امام عسکری علیه السلام از بیم دشمنان ولادت فرزندش حضرت مهدی (عج) را مخفی کردند حتی به برخی ازخواص شیعه مانند احمد بن اسحاق و دیگران که مژده ولادت فرزند خود را به آنان داد، با این گفته که: «فرزندی برای ما متولد شده باید وجود او نزد شما پنهان و از همه مردم مخفی بماند» به آنان توصیه فرمود تا ولادت او را از دیگران پنهان کنند.
حضرت عسکری علیه السلام دوران جنینی امام مهدی (عج) را حتی از نزدیکان خاص خود و بستگان بسیار نزدیک خود پنهان داشت جز حکیمه دختر امام جواد علیه السلام که در روزهای پایانی او را از این ماجرا آگاه کرد و آن وقتی بود که امام عسکری علیه السلام او را خواست و فرا رسیدن زمان ولادت حضرت حجت (عج) را به او گفت.
2-مژده ولادت فرزندشان به خواص:
یکی از شیوههایی که حضرت عسکری علیه السلام در معرفی فرزندشان به کار گرفت بشارت به ولادت او بود و آشکار است که در شرایطی که دشمن منتظر است تا خبری از فرزند حضرت بیاید او باید آن قدر دقیق عمل کند که دشمن بویی از این مسئله نبرد؛ بدین منظور امام علیه السلام به شیعیان ویژه و مورد اعتماد، ولادت حضرت مهدی (عج) را ابلاغ میکردند آنهایی که شیفته اهل بیت بودند در این راه متحمل هر گونه رنج و مصیبتی میشدند.
یکی از افرادی که حضرت با نامه یا شفاهی ولادت فرزندش را به او بشارت داد اسحاق بن سعد است. او میگوید: همواره از حضرت عسکری علیه السلام میشنیدم که میفرمودند: حمد و سپاس خدایی را که مرا از دنیا خارج ننمود تا اینکه جانشین خویش را دیدم. او شبیهترین مردم به پیامبر خداست از حیث خلقت و سیرت؛ خداوند او را در هنگام غیبتش حفظ میکند و او را ظاهر میکند تا زمین را از عدل و داد پر نماید؛ همان گونه که از ظلم و ستم پر شده است.
3-نشان دادن فرزندشان به خواص:
یکی از شیوه هایی که حضرت در معرفی جانشین پس از خود به کار میگرفت نمایاندن فرزندش به اصحاب خاص بود که از راه دور و نزدیک به دیدار امام علیه السلام آمدند. امام هر گاه مصلحت میدید حضرت مهدی (عج) را به آنها مینمایاند تا آنها با یقین وباور به این امر خطیر به عنوان نماینده و شاهدی گویا در سراسر جهان اسلامی به معرفی حضرت قائم (عج) بپردازند. در این مجال ما به برخی از این دیدارها اشاره میکنیم که در کتاب کمالالدین شیخ صدوق بدان اشاره شده است:
یکی از نخستین کسانی که به دیدار حضرت صاحب الامر نایل آمده و هنگام ولادت او در کنار مادر گرامیاش حضور داشته است حکیمه دختر امام جواد علیه السلام است و حکیمه افزون بر ناظر بودن بر ولادت حضرت قائم (عج) ایامی متوالی آن حضرت را ملاقات کرده است؛ مثل روز سوم هفتم و چهلم ولادت.
البته باید توجه داشت که حکیمه بیش از این مقدار به دیدار حضرت حجت (عج) نایل آمده است ولی آنچه در برخی از تواریخ آمده است اشاراتی به همین اندازه است که ذکر شد.
نشان دادن به یاران در روز سوم ولادت. از ابی غانم خادم چنین نقل شده است که برای حضرت عسکری علیه السلام پسری متولد شده است که او را محمد نام گذارده است و آن بزرگوار فرزند خویش را در روز سوم ولادت به اصحاب و یاران خویش نشان داد و او را به آنها معرفی نمود و فرمود: «این صاحب و امام شما است و او همان قائم آل محمد است که گردنها در انتظار او کشیده شده است؛ یعنی مشتاقان در انتظار او به سر میبرند و آنگاه که زمین پر از ستم و ظلم شده است او قیام خواهد نمود و زمین را از قسط و عدل پر خواهد کرد.»
محمد بن حسن کرخی میگوید: از ابوهارون شنیدم که میگفت من امام زمان (عج) را ملاقات کردم در حالی که روز ولادتش روز جمعه سال 255 ه.ق بوده است.
در دیدار چهل تن از یاران چنین فرمودند «گویا من با شما هستم در حالی که شما بعد از من درباره جانشین من اختلاف می کنید آگاه باشید کسی که به ائمه بعد از رسول خدا (ص) اقرار داشته باشد و امامت فرزندم را انکار کند مثل کسی است که به جمیع انبیاء اقرار میکند ولی نبوت حضرت رسول (ص) را انکار میکند و کسی که منکر رسول خداست مثل کسی است که منکر جمیع پیامبران است؛ چرا که اطاعت از آخرین ما چون اطاعت از اولین ماست و منکر آخرین امام مثل منکر اولین امام است. آگاه باشید که برای فرزندم غیبتی محقق میشود که به علت طولانی بودن آن مردم در شک و حیرت واقع میشوند مگر کسانی که خداوند آنها را از این شک و تردیدمصون نگه دارد».
4-اعزام مادرشان به مکه:
امام عسکری علیه السلام در سال 259 ه.ق یک سال قبل از رحلت خود، والده محترمهاش را برای گزاردن حج به مکه مکرمه فرستاد و به او سفارش نمود که حضرت حجت (عج) راهمراه خود ببرد. متاسفانه بیش از این مطلب برای ما روشن نیست مگر اینکه حضرت احتمالا خواسته اند تا مادرشان از رخدادهای سخت و دشوار دور بماند و مبادا از ناحیه حاکم ستمگر به وی تعرضی شده و مورد اهانت قرار گیرد و ممکن است با این کار هدف دیگری را غیر از آنچه ما احتمال دادیم دنبال میکردند که این نیز بر ما پنهان و پوشیده است.
مسعودی میگوید: ابومحمد علیه السلام در سال 259 ه.ق به مادرش دستور داد به حج برود و آنچه را که در سال 260 ه.ق برایش اتفاق میافتد به مادر بازگو نمود؛ آنگاه حضرت صاحب الامر را طلبید و به او وصیت کرد و اسم اعظم و میراثها و اسلحه را به او سپرد و مادر ابومحمد علیه السلام به اتفاق حضرت صاحب الامر (عج) رهسپار مکه شدند.
5-زمینهسازی عصر غیبت:
یکی از شیوههایی که حضرت عسکری علیه السلام برای زمینهسازی غیبت فرزندش به کار گرفت ارجاع شیعیان به وکلای ویژه و موثقی بود که از ناحیه امام علیه السلام به مردم معرفی میشدند و بدین طریق به شیعیانش میفهماند که در آینده نزدیکی امام در میان آنها نیست و لذا باید معالم دینی خویش را از کسانی دریافت دارند که به طریقی با امام زمان (عج) ارتباط دارند.
احمدبن اسحاق میگوید: روزی بر امام هادی علیه السلام وارد شدم و از او سوال کردم ای سرور من بعضی از اوقات برایم مقدور نیست که به خدمت شما برسم پس در آن وقت به چه شخصی روی آورم و از چه کسی امتثال امر کنم؟
حضرت در جوابم فرمودند: این ابوعمرو ثقه و امین ماست؛ آنچه او به شما میگوید و ادا میکند و از ناحیه من گفته و ادا کرده است. احمد میگوید: وقتی امام هادی علیه السلام از دنیا رفتند روزی که به محضر فرزندش امام عسکری علیه السلام رسیدم و همان سوال را تکرار نمودم؟ حضرت در جوابم فرمودند این ابوعمرو ثقه و مورد اعتماد ماست در زمان حیات و پس از مرگمان و او مورد اعتماد امام قبلی نیز بوده است؛ پس هر چه را او بگوید و به شما ادا کند از طرف من گفته و ادا کرده است و در الغیبه شیخ طوسی درباره ایوب بن نوح آمده است که حضرت عسکری علیه السلام به عمرو بن نوح فرموده است ای عمرو اگر دوست داری به شخصی از اهل بهشت نظر بیفکنی پس به این مرد ایوب بن نوح نظر کن.
و باز در الغیبه شیخ طوسی آمده است که ابوعلی از امام عسکری علیه السلام میپرسد: با چه شخصی مراوده و معامله داشته باشم و قول چه کسی را قبول نمایم؟
حضرت در جوابش چنین میفرمایند: عثمان بن سعید و پسرش محمد بن عثمان ثقه و مورد اعتماد ما هستند؛ پس آنچه را که برای شما ادا میکنند و میگویند از طرف ما میگویند پس به آنها گوش بسپارید و از آنها اطاعت کنید؛ چرا که آنها مورد ثقه و مورد اعتماد هستند.
امام عسکری علیه السلام نمایندگانی را معین کرده بودند و آنها را با تایید و بیان وثاقت و اعتماد مورد حمایت خویش قرار دادند تا برای حل مشکلات دینی و دنیوی شیعیان رابط میان آن حضرت و آنان باشند و شیعیان به پدیده مراجعه مستقیم به نمایندگان مانوس گردند.
مبارزات و مواضع سیاسی ائمه علهیم السلام در برابر جریانهای حاکم منطبق با شرایط جامعه بود. امام حسن عسکری علیه السلام نیز در دوران امامت خویش با توجه به محدودیتهای سیاسی شدید از راههای مختلف به اتخاذ مواضع سیاسی منطقی پرداختند و اولین خط مقاومت را در برابر تمام تحریمها و مواضع دشمن را تشکیل دادند و با اتخاذ شیوههای گوناگون همراه با حفاظت اطلاعات و رعایت تدابیر امنیتی در نهایت با تبیین و تثبیت موضع امامت حماسهای بس عظیم را میآفریند که نتیجه تمام این فعالیتها حفظ تشیع و ایجاد آمادگی و زمینهسازی برای پذیرش غیبت امام زمان (عج) بود.
از اینجا میتوان نتیجه گرفت که امام علیه السلام در اقدامات و مبارزات خود علیه دشمن از شیوههایی استفاده کردند که میتوان آنها را در عصر امروز به عنوان الگو برای تمام فعالیتهای خود قرار دهیم و از تمام آنان الگوبرداری کنیم.
رضا کریمی/ دانشجوی دانشکده علوم قرآنی میبد یزد