آخرین اخبار:
کد خبر:۲۹۹۹۱۲

گفت‌وگوی «خبرگزاری دانشجو» با دانشجوی غسال / یاد مرگ باعث شده قدر زندگی را بدانم/ استخاره‌ام دلم را گرم کرد

کار غسال‌ها سخت است؛ اگر زن باشی و روحیه‌ات لطیف باشد سخت‌تر. اگر برای مردها دیدن بعضی صحنه‌ها قابل تحمل است، لطافت زن‌ها آن‌ها را برنمی‌تابد...
گفت‌وگوی «خبرگزاری دانشجو» با دانشجوی غسال / یاد مرگ باعث شده قدر زندگی را بدانم/ استخاره‌ام دلم را گرم کرد گفت‌وگوی «خبرگزاری دانشجو» با دانشجوی غسال / یاد مرگ باعث شده قدر زندگی را بدانم/ استخاره‌ام دلم را گرم کرد

گروه اجتماعی «خبرگزاری دانشجو»؛ درباره شان زیاد نوشته و خوانده ایم. خدمتگزارانی که عاقبت همه مان از زیر دستشان می گذریم و آخرین ملاقات را قبل از وداع کامل با دنیا، با آنها خواهیم داشت. برای خیلی هایمان تصور این که یک ساعت جای این افراد باشیم هم سخت است چه برسد به این که هر روز که از خواب بیدار می شویم، خودمان را مهیای کاری کنیم که سروکارش با اموات است.


کار غسال ها سخت است؛ اگر زن باشی و روحیه ات لطیف باشد سخت تر. اگر برای مردها دیدن بعضی صحنه ها قابل تحمل است، لطافت زن ها آن ها را برنمی تابد. همین است که کار را برای زنانی که این شغل را انتخاب کرده اند و اتفاقاً یکی از حساسترین شغل های عالم را هم دارند، تا حد زیادی مشکل می کند.


غسال خانه بهشت زهرای تهران، چند ده غسال ثابت دارد که نیمی از آنها زن هستند. این غسال های زن در گروه های سنی متفاوتی هستند. در بینشان 20 ساله هم دیده می شود و کهنه کارترها میانسالی را می گذرانند. یکی از این غسال های جوان، دانشجوی 24 ساله ای است که نزدیک به یک ماه است در غسال خانه مشغول شده. «پرستو» متاهل است و یک دختر یک سال و نیمه دارد. ترم آخر کارشناسی علوم قضایی را می گذراند و انتخاب این شغل را یکی از بزرگترین اتفاق های زندگی اش می داند. آن طور که می گوید با توجه به مدرکش به راحتی می تواند در مشاغل بهتر و به قول معروف باکلاس تری مشغول شود، اما هیچ کدام حال و هوای محل کار جدیدش را ندارند...


گفت‌وگوی «خبرگزاری دانشجو» با این دانشجوی غسال را که خودش را برای کنکور کارشناسی ارشد آماده می کند، در ادامه می خوانید.

 

«خبرگزاری دانشجو»- هیچ سوالی به عنوان سوال اول مهمتر از این نیست که دلیل انتخابتان برای رفتن به سمت شغل غسالی چه بوده است؟ از انتخاب این کار و مشغول شدن به آن و سر و کار داشتن با میت ها وحشت نداشتید؟
 

پرستو: این سوال را خیلی ها از من می پرسند و من پاسخ همه شان را یک جور آغاز می کنم: من کارشناسی علوم قضایی خوانده ام و شاید به خاطر مدرکم بتوانم در جاهای بهتری کار کنم و درآمد خوبی هم داشته باشم، اما با تمام اینها، اینجا را برای کار انتخاب کرده ام.

پیش از اینجا در آسایشگاه سالمندان کار می‌کردم. اگر قبلاً در آسایشگاه سالمندان کار نکرده بودم شاید تحمل اینجا سخت‌تر می‌شد. آسایشگاهی که من در آن کار می‌کردم آسایشگاه معمولی نبود که بگوییم کسانی که مقداری مسن می‌شوند بخواهند بیایند آنجا. نه! یک بخشی داشت به نام درمان. در اتاق درمان کسانی حضور داشتند که تقریباً فقط یک مرحله از کسانی که می‌آورند اینجا جلوتر هستند. کسانی که در کما هستند یا افرادی که بیمارستان‌ها قبول‌شان نمی‌کنند. حال‌شان وخیم است؛ آن قدر که گاهی تا آرنجت فرو می‌رود در زخم بسترشان و دچار تورم‌های خاصی هستند. بوهای تعفنی از زخم‌هایشان بلند می‌شود؛ شرایطی که دارند را دیده بودم و ترسی از اینکه اینجا کار کنم نداشتم. اکثر مرده‌هایی که اینجا می‌آورند چهره‌هاشان برایم آشناست.


اما کار در این جا حال و هوای خاصی دارد. چیزی است که تا اینجا نباشید نمی توانید بفهمید.

 

«خبرگزاری دانشجو» - از چه زمانی برای کار در اینجا اقدام کردید؟ چه قدر مراحل پذیرش طول کشید؟

پرستو: یک سال و خرده‌ای پیش اینجا ثبت نام کردم. خیلی‌ها اینجا ثبت نام می‌کنند، اما هر کسی نمی‌تواند وارد شود. فقط فرم پر می‌کنند و می‌روند. شرایط خاصی برای پذیرش وجود دارد. هم اینکه متقاضیان باید بنیه قوی داشته باشند، هم از نظر روحی باید دارای شرایط خاصی باشند. از نظر مسائل شرعی و اطلاعات دینی نیز باید تسلط نسبی داشته باشند و دیدگاهی که دارند باید کمی خاص باشد.

اینجا هستند کسانی که یک سال است کار می‌کنند، اما هنوز است و هر از گاهی گزینش می‌شوند. هر از گاهی آزمون احکام برگزار می‌شود و خیلی توجه به این مسائل صورت می‌گیرد. آموزش‌هایی که اینجا داده می‌شود هم نشان از این توجه دارد. هر روز صبح که اینجا می‌آییم آموزش قرآن داریم. آموزه‌های معنوی داریم، مسائل شرعی برایمان باز می‌شود و اشکالات‌مان در همه زمینه‌ها مرتفع می‌شود.

«خبرگزاری دانشجو»- برایم از روزهای اولی که به اینجا آمدید بگویید. حس‌تان چه بود؟ در این چند روز چه تغییراتی کرده‌اید؟

پرستو: من قبل از اینکه اینجا شاغل شوم هر وقت دلم می‌گرفت می‌آمدم اینجا و از پشت شیشه به کار غسال ها و شستشوی اموات نگاه می‌کردم. دفعه اولی که آمدم از نظر روحی افسرده شدم. آن موقع در خانه سالمندان کار می‌کردم به همین دلیل از دیدن صحنه‌ها وحشت نمی‌کردم، اما غصه‌دار می‌شدم. هم آن موقع و هم الان چیزی که بیشتر از همه مرا اذیت می‌کند دیدن مادر میت است. آن مادری که پشت شیشه ایستاده و می‌بیند که بچه‌اش را در مقابل چشم‌هایش می‌شویند خیلی سختی می‌کشد.

شاید بشود گفت دیدن بعضی صحنه‌ها عادی شده، اما هر روز موردی پیش می‌آید که می‌تواند تکان‌دهنده باشد.

 


 


«خبرگزاری دانشجو»- کار کردن در آسایشگاه را با کار در اینجا مقایسه کردید؛ اصلاً این دو قابل مقایسه هستند؟ کدام سخت‌تر است؟

پرستو: نمی شود مقایسه ای از نظر سختی انجام داد، اما فکر می کنم روزهایی که در خانه سالمندان کار می کردم، روزهای سخت تری نسبت به اینجا بود. چیزی که در آسایشگاه سالمندان مرا اذیت می‌کرد این بود که این سالمندها از خانواده‌های فوق‌العاده مرفه بودند. حدوداً هفت هشت میلیون ماهانه هزینه می‌کردند و فکر می‌کردند چون این مبلغ را برای پدر و مادر هزینه می‌کنند بهترین فرزندان دنیا هستند، اما آن پدر و مادر بیشتر به محبت اینها احتیاج داشتند تا به پول و مراقبت.

خیلی‌هایشان ما را بغل می‌کردند و به یاد بچه‌هایشان روی شانه مان گریه می‌کردند؛ برایم ناراحت‌کننده بود که وقتی همین پدر و مادر پیر وقتی می‌میرند تازه عزیز می‌شوند.


«خبرگزاری دانشجو»- برگردیم به زمان انتخاب شغل؛ خانواده تان با این که به این کار وارد شوید مشکلی نداشتند؟

پرستو: خانواده‌ من بسیار مذهبی هستند و حتی از اقوام که فوت می‌کند، سعی می‌کنند خودشان او را بشویند و با این مسئله مشکل خاصی ندارند. شغل مرا هم به رسمیت می‌شناسند و از آن ناراحت نیستند.

«خبرگزاری دانشجو»- این کار را شغل‌تان می‌دانید و راهی برای کسب درآمد یا از روی دل و علاقه سراغش آمده‌اید؟

پرستو: من بخواهم شغل باکلاس‌تر داشته باشم می‌توانم بروم در دادسرا کار کنم. یا دستیار یک وکیل باشم و جونیور شوم، ولی این کار را نکردم. چرا؟ به خاطر این که این کار حال خیلی خاصی دارد. نمی‌شود گفت درآمد شغل در انتخاب آن بی‌تاثیر است، اما این شغل از آنهایی نیست که بشود بدون علاقه وارد آن شود. این حال معنوی باید وجود داشته باشد. در این شغل یکسری از نیازهای معنوی انسان ارضا می‌شود که در شغل‌های دیگر این طور نیست.

 

 

 

«خبرگزاری دانشجو» - نگران این نیستید که در آینده فرزندتان با شغل مادرش مشکل داشته باشد و از آن خجالت بکشد؟

پرستو: نه ابداً! من خیلی دلم می‌خواست از سنین کودکی بچه‌ام را بیاورم تا از نزدیک اینجا را ببیند، چون فکر می‌کنم در تربیت معنوی‌اش موثر است. اگرچه الان هم با قرآن و نماز آشنایش کرده‌ام و حال معنوی را به او منتقل می‌کنیم و در فضای معنوی پرورشش می‌دهیم، اما با یاد مرگ بزرگ شدن را خیلی در تربیت دینی او موثر می‌دانم.


این را هم قبول دارم که این شغل در جامعه جایگاه خوبی ندارد. خود من هم که آن وقت ها می آمدم و پشت شیشه نگاه می کردم، به خودم می گفتم اینها چه دلی دارند. از خودم می پرسیدم اجتماع با چه چشمی به اینها نگاه می کند؟

حتی آن اوایل دلم می خواست همیشه ماسک داشته باشم که از پشت شیشه دیده نشوم، اما الان برایم مهم نیست.


«خبرگزاری دانشجو» - از حس و حال معنوی در هنگام کار گفتید؛ تا به حال شده در این فضای غسالخانه حضور مرحوم را حس کنید؟ اینکه هست و نگاه‌تان می‌کند؟

پرستو: وقت‌هایی که بچه‌ها شروع می‌کنند یک دعای خاص را بلند بلند و با صوت خاصی می‌خوانند آن موقع حس می‌کنم که روح مرحوم آنجاست و نگاه‌مان می‌کند.

حدیثی از حضرت علی علیه السلام داریم که می‌فرمایند هر چیزی که می‌بینی باید خدا را در آن ببینی.

سر جنازه که هستم همیشه این حال و هوا را دارم. به عظمت خلقت خدا فکر می‌کنم و به خودم می‌گویم خدایا! عظمتت را شکر! عزیزترین فرد یک خانواده که تا یک ساعت پیش در کنارشان بود الان مثل چوب خشک مثل عروسک افتاده یک گوشه و هیچ حرکتی نمی‌تواند بکند. این بزرگترین چیزی است که سر جنازه و هنگام غسل دادنش به آن فکر می‌کنم خدا را در این لحظه‌ها خیلی پررنگ می‌بینم.

«خبرگزاری دانشجو»- تاثیر این شغل بر روحیه تان تا چه حد بوده است؟ اطرافیان نمی گویند روحیه تان عوض شده؟


پرستو: اتفاقاً چرا! دوستانی که از قبل داشتم آن قدر تغییرات مثبتی در من دیده اند که از من می پرسند ما هم می توانیم بیاییم و مشغول کار در اینجا بشویم؟ وقتی از حالم باخبر می شوند و از شرایط اینجا می پرسند و برایشان تعریف می کنم، مشتاق می شوند که بیایند و همکارم شوند.

آن شرایطی که مردم از پشت شیشه می بینند و حس می کنند که غسال ها خیلی افسرده هستند و مدام غم می خورند، این طور نیست. اینجا بیشتر بچه ها به بالا وصلند و این اتصال مانع از افسردگی می شود.

در کل و در این چند روزی که آمدم، فهمیدم چیزی که از بیرون می دیدم با چیزی که الان می بینم متفاوت است. یکی از بزرگترین و مثبت ترین تغییراتم این است که یاد مرگ را همواره به دنبال دارم و زیاد مواجه شدنم با مرده ها باعث نشده مرگ برایم عادی شود.

تأثیر خاص این شغل این است که من هر روز صبح که از همسر و فرزندم خداحافظی می کنم، طوری با آن ها برخورد می کنم که انگار آخرین بار است می بینمشان؛ چون می بینم کسانی را که سالم از خانه هایشان بیرون آمده اند و شب دیگر برنگشته اند.

«خبرگزاری دانشجو»- این یاد مرگ در کیفیت زندگیتان تاثیر مثبت داشته یا منفی؟

پرستو: اشتباه نکنید! این طور نیست که من مرتب به خودم بگویم که ای وای! امروز دیگر من می میرم! نه! این طور نیست. بیشتر باعث شده تا قدر لحظاتی که در آن هستم و قدر زنده بودنم را بدانم و به این فکر کنم که زمان زیادی ندارم برای بودن با کسانی که دوستشان دارم... چشم به هم بگذاریم عمر تمام شده و ما قدر لحظاتی را که داشتیم، ندانسته ایم.

 



پیش از اینکه در اینجا مشغول شوم، خیلی زودرنج بودم، اما الان تحملم بالا رفته، خودم همیشه فکر می کردم فشار عصبی اینجا رویم زیاد است، اما این طور نشد.

«خبرگزاری دانشجو»- دیدن بعضی صحنه ها آزارتان نمی دهد؟ اموات ترسناک نیستند؟


پرستو: در درس‌هایم واحدهای پزشک قانونی گذرانده‌ام و جنازه زیاد دیده بودم. مثلاً جنازه‌ای که سرش زیر قطار رفته بود و هیچ کدام از اجزای صورت و سرش سر جای خودش نبود! برای همین به این صحنه‌ها خیلی عادت داشتم. مورد داشتیم اینجا که پایش سه تکه شده بوده و هر تکه را گذاشتیم کنار هم تا پا کامل شود. دیدن خون برایمان دیگر دلخراش نیست و عادی شده. نمی گویم از دیدن بعضی صحنه ها متاثر نمی شوم، اما ترس، نه!

 

«خبرگزاری دانشجو»- در این مدت با مورد عجیبی برخورد کرده اید؟ چیزی که به نظرتان غیرطبیعی بیاید.

 

پرستو: خانمی را آورده بودند که دچار سوختگی شده بود. همه بدنش سوخته بود و جزغاله شده بود، اما موهایش سالم بود در حالی که موارد دیگر سوختگی را که دیده بودم، تمام موهایشان سوخته بود و اصلاً اولین چیزی که همیشه می‌سوزد موست، اما این خانم موهایش سالم بود. نمی‌دانم شاید به این دلیل که همیشه حجابش طوری بوده که مویش پیدا نبوده، خدا این لطف را به او کرده. شاید هم حکمت دیگری داشته، ولی این هم یکی از آن موارد عجیب و جالبی بود که در این مدت دیدم. کل بدن تا زیر رستنگاه مو سوخته بود اما موها آسیب ندیده بود.

«خبرگزاری دانشجو»- از بهترین و بدترین خاطره تان بگویید.


پرستو: هفته پیش میتی آوردند که وقتی می‌خواستم روسری‌اش را ببندم و کارم تمام شده بود، از گوشه چشم‌هایش اشک آمد. انگار جسمش محیط را حس می کرد و فهمیده بود که لحظه خداحافظی است... اینجا مرسوم است که به امواتی که اشک می ریزند، التماس دعا می گویند و معتقدند اگر دعا کنند، دعایشان می گیرد.


در این مدت، این بهترین صحنه ای بود که دیدم و در آن لحظه حس خاصی داشتم.


بدترین خاطره هایم هم مربوط می شود به موارد خودکشی. مثلاً یک مورد خودکشی داشتیم، دلم خیلی برای آن میت سوخت. البته نمی دانم به قتل رسیده بود یا خودش را کشته بود. فقط معلوم بود که با طناب دار خفه شده است. وقتی او را دیدم، در اولین نمازم اولین کاری که کردم این بود که برایش دعا کنم و بگویم خدایا! اگر کشته شده خودت او را رحمت کن و اگر خودکشی کرده او را ببخش؛ چون او الان تازه اول مصیبتش است.

چهره زیبایی داشت و در ظاهر نشان نمی داد خیلی وضع مالی بدی داشته باشد و نمی شد گفت به خاطر تحت فشار بودن از نظر مالی خودش را از بین برده است. برای همین خیلی دلم برایش سوخت.


دیروز هم موردی داشتیم که تومور داشت و این تومور از کنار تنش بیرون زده بود. تا به حال یک چنین صحنه ای ندیده بودم. خیلی تکان دهنده بود، خصوصاً اینکه مادرش از پشت شیشه نگاهش می کرد و تمام مدت به سر و سینه اش می کوبید و شیون می کرد. مدام به این فکر می کردم الان آن مادر چه می کشد. بیست - بیست و پنج سال پیش دانه ای را بکاری و الان که به ثمر نشسته به این شکل او را از دست بدهی خیلی سخت است.

«خبرگزاری دانشجو»- در این مدت اتفاق افتاده از آمدنتان به اینجا و انتخاب این شغل پشیمان شوید؟


پرستو: نه، هیچ وقت. حتی با انگیزه تر هم شده ام. آن زمانی که می خواستم این شغل را انتخاب کنم، با قرآن مشورت کردم تا ببینم اینجا آمدنم به صلاح است یا نه. آیه ای که به من مشورت داد خیلی مهم بود. آیه 11سوره طور بود که می گفت: پا به مکان مقدس نهادی و من تو را به این رسالت برگزیدم. پس فرمان حق را گوش بده...

این خیلی مرا تکان داد؛ چرا که خدا به من گفت: من تو را اینجا آوردم و تو به پای خودت اینجا نیامدی و من می خواستم که تو اینجا باشی. هر از گاهی این آیه را تکرار می کنم و ارزش کارم برایم چند برابر می شود. وقتی از 700 نفری که اسم می نویسند فقط هفت نفر می توانند وارد شوند، معلوم می شود که خدا آنها را انتخاب کرده. من نمی گویم آدم خوبی هستم نه! شاید من آدم بدی باشم و کشیده شده باشم اینجا که خوب شوم.

«خبرگزاری دانشجو»- از وقتی اینجا آمدید دیدتان نسبت به غسال‌ها تغییر کرده یا همان زمان که پشت شیشه بودید هم همین تصور را از اینها داشتید؟

پرستو: قبل از آن فکر می‌کردم تطهیرکننده‌ها شرایط خیلی خاصی دارند حتی از کسانی که آن طرف شیشه هستند بارها شنیده بودم که می گفتند می‌دانی این اتفاق چه قدر در زندگی‌شان تاثیر بدی دارد.

 

همیشه فکر می کردم این آدم ها افسرده هستند و از دنیا به دور می‌شوند، اما اینها زندگی‌شان نرمال است. حتی شاید از بقیه هم نرمال‌تر باشد. زندگی‌شان آن چیزی که از بیرون تصور می‌شود، نیست. حتی قساوتی که می‌گویند اتفاق می افتد، آن طور که می گویند نیست. حتی من همیشه فکر می‌‌کنم کسانی که اینجا هستند سعی در برطرف کردن بدی‌هایشان دارند؛ چرا که کسی که دارد شسته می‌شود و روحش ناظر است، انتظار دارد آخرین کسی که با او تماس دارد و غسلش می‌دهد آدم خوبی باشد.


غسال ها، آخرین افرادی هستند که با انسان سر و کار دارند و مهمترین کار را برای او انجام می دهند، پس باید همواره آدم های پاک و خالصی باشند و من این پاکی را در بین همکارانم می بینم.

 

«خبرگزاری دانشجو»- به عنوان سوال آخر، می خواهید این شغل را ادامه دهید؟


پرستو: بله. من فکر می کنم کار کردن در اینجا سعادت می خواهد و خوشحالم که این سعادت در این دنیا نصیبم شده است.

من در جاهای زیادی کار کرده ام، اما اولین جایی است که کار می کنم و هر روز صبح با عشق بیدار می شوم و با شوق و ذوق سر کار می آیم، این جز لطف خدا چیزی نیست، پس این شغل را ادامه خواهم داد.

ارسال نظر
captcha
*شرایط و مقررات*
خبرگزاری دانشجو نظراتی را که حاوی توهین است منتشر نمی کند.
لطفا از نوشتن نظرات خود به صورت حروف لاتین (فینگیلیش) خودداری نمايید.
توصیه می شود به جای ارسال نظرات مشابه با نظرات منتشر شده، از مثبت یا منفی استفاده فرمایید.
با توجه به آن که امکان موافقت یا مخالفت با محتوای نظرات وجود دارد، معمولا نظراتی که محتوای مشابهی دارند، انتشار نمی یابد.
نظرات شما
بدون نام
-
۲۴ اسفند ۱۳۹۲ - ۱۳:۲۳
يا الله...................
33
0
مرضيه
۲۴ اسفند ۱۳۹۲ - ۱۵:۲۲
منم دوس دارم غسال بشم
امير حسين سنبله
۲۵ تير ۱۳۹۳ - ۰۱:۱۱
واقعا اينو دوس داري اگه دوس داري جهرم يكي رو استخدام ميكنه ها حتما حتما برو
سعيد ش
-
۲۴ اسفند ۱۳۹۲ - ۱۴:۲۷
اينا از همه به خدا نزديکتر اند
29
3
راديکال منفي2
-
۲۴ اسفند ۱۳۹۲ - ۱۴:۴۳
سخت ترين کار دنيا
26
2
علي شيعه
-
۲۴ اسفند ۱۳۹۲ - ۱۵:۱۵
دل شير داره
از ديدن مرده ترسي ندارم ولي از شستنش وحش دارم
22
5
شكوفه. م. پ
-
۲۴ اسفند ۱۳۹۲ - ۱۵:۲۴
اتفاقا من هميشه تصورم از غسال ها همين هايي بود كه اينجا نوشته شده

به نظرم تنها شغليه كه ايمان آدمو به كوتاه بودن دنيا بيشتر مي كنه
34
0
زهره.م
۲۴ اسفند ۱۳۹۲ - ۲۲:۳۸
دقيقا منم همينطور فکر ميکردم که غسال ها آدم هاي افسرده اي هستند اما مطمئن بودم که از نظر معنوي رشد ميکنند....از همگي شان التماس دعا دارم ...شما ايستگاه آخر زندگي همگي ما هستيد...
editor
-
۲۵ اسفند ۱۳۹۲ - ۰۸:۱۸
اي کاش مطالبي که به غسالهاي عزيز مي آموزند به ما افراد غافل از مرگ هم بياموزند.شايد به خودمون بيايم و دست از اين همه گناه برداريم
11
0
mostafa
۱۱ تير ۱۳۹۳ - ۲۳:۵۷
اميدوارم با کمال انسانيت عاقبت به خير شود
ihnd
-
۲۵ اسفند ۱۳۹۲ - ۱۰:۰۵
انشاء الله عاقبت به خير بشيم . من از خدا خواستم خونم برا اسلام ودر راه مولايم ريخته شود . که ديگر غسل لازم ندارد شهيد.
پرستو خانم انشاء الله شهيد بشي
12
0
توشه
-
۲۵ اسفند ۱۳۹۲ - ۲۳:۵۸
بنده از همون کودکي، تجربه غسل دادن ميت و حضور در غسالخانه رو دارم و بنيه اي که ايشون الان بدست آوردن؛ بنده از همون خردسالي داشتم. بستگي به روحيه خود آدم داره که افسرده بشه يا خدايي.
حالا که بحث غسالخانه شد بذاريد گله هم بکنم: در بعضي از شهرستانها غسالخانه ها که چه عرض کنم متروک خانه ها، حتي آب شستشو رو هم به زور تهيه ميکنن ديگه چه برسه به غسالخانه مجهز. غسالهاي اين غسالخانه ها هم که بايد بگم خدا به ميتهايي که اينا غسل دادن و ميدن رحم کنه حتي نحوه صحيح غسل دادنم بلد نيستن ديگه چه برسه به گزينش و آموزش هر روزه تو غسالخانه هاي بالاشهريي که توصيفشونو کرديد. جاي دوري نميره اگه يه بارهم که شده از مناطق محروم گزارش تهيه کنيد.
16
1
هوالحي الذي لايموت
-
۰۵ فروردين ۱۳۹۳ - ۱۲:۲۶
با عرض سلام ، ادب و احترام و اهداي خسته نباشيد خدمت خانم پرستو و گزارش گر محترم
بنده به انسانهايي با انديشه و متفکر نظير خانم پرستو تبريک ميگم به خاطر افکندن دنيا و ظاهر در زير پا ... و از ايشان و امثالهم که داراي سواد علمي هستند تقاضايي دارم و آن اينکه حاصل همت بالاي خويش در راه کسب حلال و مهم تر از آن اندوخته ي معنوي حاصل از ارتباط با عالم معنا را در قالب کتاب ، بروشور ، مقالات ، نشريات ، مصاحبه هاي رسانه هاي جمعي و هر صورت ممکن ديگر ؛ جهت ياري رساندن به انسانهاي اسير شده در چنگال ديو نفس اماره و دنياي حرام و مجازي رنگهاي شيطاني نشر ، اشاعه و ابلاغ کنند !!! چرا که به قول قرآن شريف(آيه 11سوره طور) شما انتخاب شده اي براي اين رسالت مهم هستيد(يعني بيدار کردن بسياري از کوردلان اسير خاک...)
هميشه ي روزگار پيروز باشيد.
5
0
مولاي يا مولاي انت الحي و انا الميت
-
۱۷ فروردين ۱۳۹۳ - ۰۱:۰۹
تبريک ميگم به اين خواهرم که به تربيت نفش به خاطر خودش اهميت داده نه اينکه به خاطر مردم براي ايندش برنامه ريزي کنه که يکي از اون ها انتخاب شغل هست.وفقک الله في طاعته
4
0
بدون نام
-
۱۸ فروردين ۱۳۹۳ - ۱۳:۰۸
خدا الهي به دادمون برسه خودش بهمون رحم کنه تا با ايمان کامل به خودش وپيامبران و امامان اين دنيا رو ترک کنيم
امين به حق زهرا(س)
2
0
رضا ميرزايي
-
۰۷ تير ۱۳۹۳ - ۰۰:۵۷
غسالي شغل خوبي است من هم دوست دارم غسال بشوم وبدون هيچ استرسي
1
0
mostafa
-
۱۱ تير ۱۳۹۳ - ۲۳:۵۳
مرگ تنها يک مرحله ي اززندگي است مهم الان است که زنده ايم وميدان عمل باز است فرشتگان هنوز به اسمان نرفته اند ومهم اين است که خودرا براي ان جهان اماده کنيم ودل به اين دنياي پست نبنديم
ولي اميد وارم همه عاقبت به خير شوند...وبه بهشت بروند
امين...
2
0
امير حسين سنبله
-
۲۵ تير ۱۳۹۳ - ۰۱:۰۷
ببينيد خدا كنه ادم اعمالش خوب باشه اين مهمه نه اين كه فلاني منو غسل بده منو كجا خاك كنين نه داداش اينا مهم نيست
1
0
پربازدیدترین آخرین اخبار