گروه آزاداندیشی «خبرگزاری دانشجو»؛ سال هاست از نامه رهبری به جمعی از اندیشمندان حوزه مبنی بر امر به تشکیل و برگزاری کرسی های آزاداندیشی در حوزه و دانشگاه میگذرد و این در حالی است که پس از گذشت یک دهه هنوز حرکت چشمگیری در این حوزه شکل نگرفته و کرسی آزاداندیشی به معنی واقعی به رکود و رخوت افتاده است.
در همین راستا و با هدف بررسی مشکلات پیش روی برگزاری کرسی ها در دانشگاه به سراغ شهریار زرشناس، عضو هیأت علمی پژوهشگاه فرهنگ و اندیشه اسلامی رفتیم. حاصل این گفت و گو را از نظر می گذرانید.
«خبرگزاری دانشجو»- حدودا 12 یا 13 سال از توصیه مقام معظم رهبری برای شکل گیری کرسی های آزاد اندیشی می گذرد و به نظر میرسد آنچه از کرسی آزاداندیشی مدنظر ایشان بوده است این است که بحث هایی که جایش در روزنامه ها نیست و درست نیست افکار سطح جامعه را به خود مشغول کند اما لازم است که حتما مورد مناقشه و بحث قرار بگیرد وارد محیط دانشگاه شده و در فضای علمی مورد بحث و بررسی قرار بگیرد.
تاکید رهبری بر این موضوع که این کرسیها در دانشگاه ها برگزار شود به عقبه سیاسی این مسئله برمی گردد، به زمانی که مباحث اعتقادی و عمیق و بحث هایی که مردم چندان از مغالطه های آن سر در نمی آوردند توسط جریانی خاص در روزنامه ها مطرح میشد، به نظر می رسد مد نظر رهبر بوده که بین دو طیف متفاوت و حتی طیف مخالف انقلاب و انقلابی به صورت علمی تر و مکانیزه تر در دانشگاه ها گفتگو صورت گیرد، نظر شما در این مورد چیست؟
اصلی ترین انرژی پر شور جستجوگر و علاقه مند به مسائل دانشگاه است
زرشناس: این وجه دیگری است، به هر حال این که سنت دیرینه ای در ایران و در جهان اسلام به خصوص امامان شیعه ما که مناظره های علمی با مخالفین فکری شان هم برگزار می کردند بحث دیگری است، جای خود دارد و باید لحاظ شود و امر اصلا بدی نیست.
بدی این مسئله زمانی است که این مورد را به بطن جامعه وارد کنیم مثلا یک اشکال یا شبهه اعتقادی یا بحث نظری مربوط به حوزه فقه را در روزنامه و سخنرانی مطرح کنیم و افکار عمومی که قابلیت درک و فهم این موضوع را ندارد، تهییج کنیم؛ من بیش تر نظرم بر آن بخش از فرمایش مقام معظم رهبری بود که اگر این کرسی ها تشکیل شود هم می تواند به جریان پرشور پرسشگری و چالش طلبی و حقیقت جویی نظری میدان دهد و هم می تواند زمینه ساز حرکتی پر شتاب به سوی تولید علم باشد.
محل طبیعی چنین بحث هایی دانشگاه است چون اصلی ترین انرژی پر شور جستجوگر و علاقه مند به این مسائل دانشگاه است، اما دانشگاه های ما این وضعیت را ندارند؛ مشکل در این است، اگر می شد نهاد مستقلی ورای سیستم دولت و این جور تعلقات بروکراتیک و سیاسی شکل می گرفت و این جریان را مدیریت می کرد، اما مکان آن را دانشگاه قرار می داد هیچ اشکالی نداشت.
اگر ما سیستم دانشگاهی منعطف و خلاقی داشتیم و به جای گسترش مدرک سالاری و نگاه تکنیک زده به فرهنگ، فضا را برای رشد تفکر فراهم می کرد نیازی نبود، جایی دیگر را برای این مساله جستجو کنیم و دانشگاه بهترین مکان برای آن بود.
هنوز هم بهترین جا است مشروط بر این که تابع ضوابط بوروکراتیک آموزش عالی و روابط میان استاد ها و رخوت حاکم بر فضای دانشگاهی نشود، اگر شما متنش را در دانشگاه قرار دهید اما متولیان آن متولیان پرشور جوان مومن مستقلی که مسیرشان مستقل از فضای بوروکراتیک و ناتوان دانشگاهی باشد؛ خوب است. حتی اگر این بحث ها به مکان های غیر دانشگاه برده شود آنجا هم عمدتا دانشجویان و طلاب بیشترین مخاطب آن ها هستند.
«خبرگزاری دانشجو»- در این راستا نقش اساتید را شما چطور می بینید؟
زرشناس: در حال حاضر فکر می کنم جریان کرسی های آزاد اندیشی جریان بی رمقی است اصلا نتوانسته حتی به خصوص در متن جامعه تاثیر بگذارد؛ این جریان باید حرکتی را در جامعه ایجاد می کرد یک نوع شور فرهنگی و متفکرانه ایجاد می کرد یک نوع خیزش در سطح خواص و ظرفیت هایی که در جامعه است پدید می آورد و فعلیت می بخشید.
این موارد را که اصلا انجام نداده است و در خود فضای دانشگاه ها هم به صورت یک مجموعه بسته کم اثر ظاهر شده است؛ این جریان سازی پرشور علمی در جامعه نیست در صورتی که جامعه ما نشان می دهد که این زمینه و علاقه را دارد؛ در واقع این طور نیست که مسائل بزرگ در مقابل ملت هایی قرار گیرد که آن ملت ها زمینه مواجهه با آن مسائل را ندارند.
وقتی مسائل بزرگ و تعیین کننده ظاهر می شوند نشان این است که استعدادها و قابلیت ها هم از آن سمت وجود دارد در چنین تعاملی قطعا مجال یا فضا برای شکوفائی و بارور شدن یک حرکت پر شور نظری و خلاقانه حتما وجود دارد، اما ما می بینیم این مدلی که تا به حال در کرسی های آزاد اندیشی اجرا شده است نتوانسته حتی به اندازه روزنامه ها این کار را انجام دهد و بحث و جریان ایجاد کند.
نوع پرداخت به مسائل کرسی های آزاد اندیشی درست نبوده است
این مورد نشان می دهد که اولا مسأله شناسی آن ها درست نیست؛ ثانیا نوع پرداخت آن ها به مساله درست نبوده یعنی نتوانستهاند نیروها را بیدار کنند، نتوانسته اند پرسش ها را ایجاد کنند و مخاطب را جذب کنند؛ ثالثا نتوانسته اند با مخاطبی که باید، ارتباط بر قرار کنند؛ این موارد ضعف های موجود در بحث کرسی های آزاداندیشی است.
به اعتقاد بنده نباید به این ها اتکا کرد، البته منظور این نیست که این ها را کنار بگذاریم؛ بخشی از اساتید متعهد و مومن داریم که این ها افراد دردمندی هستند، همه اساتید ما بی تردید این گونه نیستند و این را نیز نمی دانم چند درصد از اساتید ما به طیف انقلابی و دینی متعلق هستند، ولیکن امری که تا حدی می بینم و شنیدم این است که به هر حال بخشی از بدنه اساتید دانشگاهی ما، نیروهای معتقد و مومن هستند.
این اساتید حتما باید در این زمینه فعال شوند اما این مدل کار نشده است؛ علاوه بر این که بخش غیر انقلابی ممکن است گاهی بخواهد هم نوایی هایی انجام دهد و نباید آن افراد را حذف کرد؛ بحث من این نیست که به آن افراد میدان داده نشود، بحث من این است که ما کانون طرح مسئله، نوع طرح مسئله، نوع نیروهای درگیر در مسئله را تغییر دهیم که بتوانیم به این جریان حالت سازنده و خلاق بدهیم.
«خبرگزاری دانشجو»- پس شما معتقدید حتی بخش های غیر انقلابی از اساتید می توانند نقش خوبی داشته باشند؟
زرشناس: همه این اساتید نمی توانند نقش خوبی داشته باشند؛ لیبرال ها با غیر انقلابی فرق دارد؛ شخصیت هایی در جامعه ما وجود دارند که نه دین دارند، نه معتقد به ولایت هستند و نه خیلی پیرو اسلام و انقلاب اسلامی هستند ولیکن افراد دلسوز و دردمندی هستند و واقعیات نظام جهان امروز را می بینند، از بی عدالتی و استثماری که در این نظام وجود دارد و رفتار ظالمانه ای که غرب با جهان سوم دارد، ناراحت می شوند.
برخی از این شخصیت ها اقتصاددان هستند و حقایق اقتصاد سرمایه داری را می بینند و در نتیجه می توانند انتقاد کنند؛ خیلی مواقع این افراد مواضعی می گیرند که هماهنگ و هم سو با مواضع ما می شوند، نه به جهت انقلاب اسلامی یا تعلق به امام راحل یا مقام معظم رهبری، به جهت این که یک سری حقایق را دریافته است؛ از این شخصیت ها می توان استفاده کرد.
نمی خواهیم راه را بر کسی ببیندیم اما راه را بر معاند باید بست؛ این شخصیت هایی که من می گویم منتقد وضع امروز نظام جهانی ما هستند، این افراد در ساختار دانشگاه های جهانی جایگاهی نخواهند داشت؛ چرا که موید آن سیستم نیستند و شخصیت هایی هستند که در مقام یک فرد منتقد و معترض ظاهر می شوند.
افرادی که صادقانه مسائل را کالبد شکافی می کنند باید وارد مباحث کرسی های آزاداندیشی شوند
اما وقتی چنین افرادی صادقانه مسائل را کالبد شکافی می کنند و فجایعی را که استعمار و رژیم پهلوی در ساختار اقتصادی ما ایجاد کردند، وقتی با آمار به این واقعیت ها می رسند که ما یک اقتصاد مستقلی بودیم و امروز وضع بدتری داریم، وجدان این افراد اجازه نمی دهد این حقیقت را نادیده بگیرند و زیر پا بگذارند و بیان نکنند؛ شاید خیلی از این اشخاص پایبند به واجبات دین اسلام نباشند ولی حقایق را می بینند و بیان می کنند و چرا ما باید صدای این افراد را ببندیم.
منظور بنده این افراد است، ما می توانیم به این گونه شخصیت ها مجال بدهیم؛ این افراد میدان جاذبه مباحث را بیشتر می کنند، آدم های علاقه مند به مباحث را بیشتر می کنند؛ در مقابل این گونه شخصیت ها افرادی وجود دارند که معاند هستند به عبارتی حاضر هستند هر حقیقتی را پنهان کنند تا بتوانند ایده خود را حاکم سازند.
مسئله این است کم کم شرایط به سمتی می رود که انگار به این افراد می خواهیم میدان دهیم، به این گونه افراد معاند به هیچ وجه نباید میدان داد ولیکن اتفاقی است که در حال رخ دادن است؛ به فرد حقیقت طلب باید میدان داده شود ولی اگر میدان کرسی های آزاد اندیشی در دست معاند قرار گیرد نقض غرض کامل است؛ باید از اساتید انقلابی و دانشجویان خلاق و آن بخش از اساتید که منصف، حقیقت طلب، واقع بین و صادق هستند، در کرسی های آزاد اندیشی استفاده شود.
قصد نداریم جریان لیبرال ها و سکولار ها را فعال کنیم
اکنون به گونه ای شده است که تا فرد انتقادی می کند، باقی افراد فکر می کنند نباید به جریان های مختلف میدان داده شود؛ طرح جریان های مختلف این فکر را ایجاد نکند که قصد داریم لیبرال ها، سکولارها و... را فعال کنیم؛ چرا که این جریان ها به اندازه کافی در مملکت ما فعال هستند و تریبون دارند؛ بی اغراق تریبونی که این جریان ها دارند موثرتر است و بعضا قوی تر از تریبون های انقلابی عمل می کند.
نشریات این جریان ها از نشریات ما بسیار بیشتر است؛ حتی در فضای مجازی اگر از ما قوی تر نباشند، هم قدرت ما عمل می کنند. فقط صدا و سیما ندارند. هر چند صدا و سیما خاصیت آن چنانی ندارد؛ در چنین فضایی دچار این تصور نشویم که باید به این جریان تهاجم فرهنگی دوباره بستر بدهیم؛ بحث من اصلا این جریان ها نیست.
بحث من نیروهای خانواده انقلاب با محوریت ولایت مقام معظم رهبری است؛ این نیروها 4-5 دسته هستند، بخشی از مکتب تفکیک ها، طیف آقای مصباح، طیف فرهنگستانی ها و... از جمله این دسته ها هستند.
رخوت موجود در دانشجویان از کجا ناشی می شود؟
خبرگزاری دانشجو: اگر به خوبی نگاه می کنیم می بینیم دانشجویان در دانشگاه ها دچار رخوت شدیدی هستند؛ این رخوت از کجا ناشی می شود؟ چرا دانشجویان ما نسبت به مسائل اطراف بی تفاوت هستند؟ برای چنین دانشجویانی چطور می توان کرسی های آزاد اندیشی را دغدغه کرد؟
زرشناس: منظور از جریان پرشور، تعداد زیاد دانشجویان نیست؛ وزن علاقه مندان به مباحث نظری، آن افرادی که به دنبال ژرف اندیشی هستند نسبت به کلیت یک جامعه کمتر است؛ در دانشگاه ها نیز این مسئله وجود دارد؛ در دانشگاه های اروپائی افراد کمتر برای مدرک به دانشگاه می روند، در همان جا هم ظرفیت نیروهای نظری برای پرداختن به مباحث، در حد نیرومند و توانمند نیست.
اگر ما از یک جریان پرشور نام می بریم مقصود این جریان در مقایسه با ظرفیتی است که در کشورهای دیگر وجود دارد؛ منظور این نیست که بدنه اصلی دانشگاهی ما و دانشجویان ما افراد پر شور و پر انگیزه ای هستند؛ شاید بتوان گفت بالای 90 درصد از دانشجویان ما صرفا با انگیزه مدرک، برای مسئله جنس مخالف و... وارد دانشگاه می شوند و در این امر تردیدی وجود ندارد.
رخوت موجود در دانشجویان را باید در متن تاریخ جست و جو کرد
اگر جریان پرشور که 5-10 درصد دانشجویان ما هستند، فعال شوند می تواند جریان پر شوری را فعلیت ببخشد؛ این که چرا رخوت در دانشجویان ما حاکم شده است را می توان در متن تاریخی آن دید؛ عالم قرن مدرن از اوایل قرن بیستم وارد فاز بحران انحطاطی شد؛ در این فاز بحران انحطاطی، این بحران تدریجا به نقطه ای رسید که نوعی ابزوردیزم شکل گرفت.
هسته مرکزی ابزوردیته بی آرمان شدن و بی معنا شدن انسان و زندگی انسانی است؛ به عبارت دیگر آن صورت مثالی انسان مدرن در غرب حاکم شد، این صورت مثالی انسان مدرن از رنسانس تا قرن بیستم در چارچوب همین صورت مثالی دچار تغییر شد؛ هر چه که جلو تر آمد در ذیل همان صورت مثالی انسان مدرن یا سود محور و لذت طلب، بیشتر و بیشتر سطحی، حیوانی و گیاهی شد و از آرمان و معنا دور شد.
انسان قرن بیستم فاقد آرمان و معنا و احساس است
اوج این مسئله در قرن بیستم است؛ یعنی در قرن بیستم به دلیل فرا رسیدن بحران، شرایط به نحوی می شود که با یک موجود انسانی جدیدی روبرو می شویم؛ این انسان معنا و آرمان و احساس چندانی ندارد؛ تعهد کاملا برای این انسان به فراموشی سپرده می شود؛ بر زندگی این انسان نوعی ملال غلبه می کند؛ این ملال انسان را به سمتی می برد که با نوعی عشرت طلبی ها، تنوع طلبی های جنسی، رفتارهای لاقیدانه، مواد مخدر و... بر بحران ناشی از ملال خود غلبه کند.
این انسان جدید انسان ابزوردی است که در قرن بیستم ظهور می کند و محصول مشخص و تام و تمام سیل عالم غرب مدرن است؛ ما در دوره های ماقبل مدرن یا در تاریخ شرق هم داشتیم که آدم ها تنوع طلب باشند، آن ها با این موارد ماهیتاً فرق دارد؛ ابزودیتهای که من می گویم در واقع نتیجه یک نیستانگاری اومانیستی است که خود را به صورت نیست انگاری ابزورد ظاهر کرده است.
ادبیات غرب، سینمای غرب، هنر نقاشی غرب در قرن بیستم به روشنی بازتاب دهنده و بازگوکننده این ابزوردیته هستند؛ اگر به آثار ادبی کافکا، شخصیت قهرمان رمان بیگانه از کامو، اثر مرد معلق سال بلو، نوشته های موریس بلانشو، برخی آثار میلان کوندرا، برخی شخصیت های داستانی و محتوا و درون مایه آثار آلن روب گریه و... رجوع کنید، این ابزوردیته را در ظهور و صور مختلف می بینید.
در سال های 1975 و 1980 به بعد این ابزوردیته با رویکرد ایدئولوژیک نو لیبرالیسم گره خورد؛ در واقع نولیبرالیسم از ترویج این ابزوردیته به منظور ترویج نوعی تحمیق و نوعی تخدیر بهره برد تا بتواند جلوی انفجارهای اجتماعی، انقلابی را بگیرد؛ یکی از عواملی که تا کنون به خصوص در قرن بیستم موجب شد علی رغم سیل ظالمانه نظام سرمایه داری با اعتراضات گسترده اجتماعی روبرو نشوند، همین ترویج ابزوردیته و ظهور یک بشر نیست انگار است.
در ایران غرب مدرن وجود ندارد ولیکن غرب زدگی شبه مدرن دارد
در ایران غرب مدرن وجود ندارد ولیکن غرب زدگی شبه مدرن دارد؛ در غرب زدگی شبه مدرن ما از بعد از انقلاب، جریان تهاجم فرهنگی یکی از کانون های توجه خود را مسئله ترویج نوعی ابزوردیزم شبه مدرن خاص ما قرار داد و در این امر موفق هم شد؛ این ها تا حدود زیادی توانستند از جامعه ما معنا زدایی کنند، هر نوع تعهد و آرمان گرایی را منکوب سازند؛ آرمان گرایی را معادل جزم اندیشی بدانند و جزم اندیشی را معادل خشک مغزی و تهجر ببینند.
ادبیات ما در این مقطع زمانی به خصوص از دهه ی 1370 به بعد به سمت ترویج نوعی درون مایه ابزوردیستی نو لیبرال می رود؛ وقتی این امر گسترش پیدا می کند نتیجهاش این می شود که آدم هایی را می بینید که آرمان و معنا ندارند؛ تمام زندگی این افراد در سطحیترین لایه خورد و خوراک و شهوت خلاصه می شود؛ در این خورد و خوراک و شهوت هم پایبندی های پیشین را ندارند.
آدم هایی بسیار تنوع طلب، لحظه ای و مقطعی هستند؛ در این مورد نیز نمونه هایی از نوعی بی سوادی، بی تعهدی و ابتذال در آمیخته با معنا گریزی را می بینید؛ بنابراین ما در این جامعه با موج نیست انگاری، شبه مدرن ابزورد روبرو هستیم که این را جریان مهاجم فرهنگی تا حدودی به ما ترزیق کرد و البته سیاست های اقتصادی سال های 68 به بعد که زیرساخت های اقتصادی ما را به سمت نولیبرالیسم برد، بسیار کمک کرد.
چرا فردی هم چون مارکز به اسطوره ادبی تبدیل شد؟
نولیبرالیسم اساسا با این نوع ابزوردیته شبه مدرن درآمیخته است؛ چرا فردی هم چون مارکز به اسطوره ادبی تبدیل شد؟ مارکز یکی از چهره هایی است که نوعی ادبیات آرمان گریز، بی تعهد و ابزورد را در آمیخته با اوهام مطرح می کند؛ صد سال تنهایی که این همه درباره آن سروصدا می کنند به نظر من اثر بی ارزشی است.
وقتی صد سال تنهایی را در کنار آثار کلاسیک غرب می گذارم، در کنار آثاری همانند بالزاک، باباگوریو، زن سی ساله و آثاری از داستایوفسکی و... قرار می دهم، مضامین متعهدانه، منتقدانه، مضامینی که نوعی آرمان گرایی و هویت را در انسان تقویت کنند در این ادبیات دیگر نیست؛ این ها الان قهرمانان فکری و فرهنگی ما هستند؛ آدم هایی که این ها بار آوردند طبیعتا آدم هایی می شوند که دغدغه های معنایی ندارند.
این انسان ها موجوداتی می شوند که فقط در دانشگاه ها به دنبال مدرک، لذت جنس مخالف و... هستند؛ در یک دم غنیمتی مأیوسانه وارد سیکل باطل می شوند چرا که این دم غنیمتی نه آن ها را آرام می کند و نه لذت پایداری به آن ها می دهد؛ این حالتی که در بخشی از دانشجویان ما وجود دارد ناشی از اپیدمی ابزوردیته شبه مدرن است که متاسفانه در میان ما رواج پیدا کرده است.
عامل اصلی رواج این امر جریان تهاجم فرهنگی که تعمدا این کار را انجام داده است؛ مقام معظم رهبری در سال های 70 که برای اولین بار مسئله تهاجم فرهنگی مطرح کردند، به نوعی به این اشاره کردند که این جریان آرمان های جامعه و هویت دینی جامعه را می گیرند و ارتباط نظام با مردم را قطع می کنند؛ چرا که آن ها فهمیدند به هویت دینی جامعه آرمانگرا نمی توانند اهداف خود را پیش ببرند.
درآمیختن تهاجم فرهنگی با نولیبرالیسم اقتصادی که از دولت کارگزاران به بعد تداوم پیدا کرد، شرایطی را به وجود آورد که ما با نوعی بی تحرکی و رخوتی روبرو شدیم که از نتایج نوعی ظهور یا غلبه ابزوردیسم است.