گروه دانشگاههاي "خبرگزاري دانشجو"؛ دیشب خواب عجیبی دیدم. دیدم که:
جلوی یک بیمارستان خصوصی یک صف طولانی مریض ایستاده است. بعضی از ارگانهای دولتی هم به شکل انسان مجسم شده و در صف بودند.
مثلاً "وزارت خارجه" را دیدم که دم به دقیقه میرفت دست به آب؛ در همان عالم خواب گفتم حتماً آمریکاییها توطئه کردهاند و در ژنو غذایی دادهاند این بنده خداهای زبان بسته خنده رو که سردی شان کرده.
یا "تحریم" را دیدم که حسابی چاقتر شده بود و برای اضافه وزن آمده بود دکتر.
همین طور که محو دیدن مریضها بودم، ناگاه چشمم به "دانشگاه یاسوج" خودمان افتاد.
رفتم نزدیک و بغلش کردم و روبوسی.
گفتم تو که باید این روزها وضعت بهتر باشد، دستی بر سرت کشیدهاند و زیبایت کردهاند و حسابی عمرانی به تو رسیدهاند.
تو کجا و این جا کجا؟! لبخند تلخی زد و آهی کشید و جواب آزمایشی که دستش بود را نشانم داد.
نام "معاونت فرهنگی دانشگاه" خودمان روی برگه جواب حک شده بود.
دیدم عفونت شدید کلیه دارد. آمده بود بیمارستان خصوصی برای دیالیز.
نخواستم تنهایش بگذارم که فردا بگویند شرم باد دانشجویی که آرمان خواه بود؛ اما برای آرمانش قدمی برنداشت.
با هم رفتیم پیش دکتر. دکتر با دیدن جواب آزمایش و چند پرسش گفت: این عفونت سالهاست که درین حوزه وجود دارد؛ اما الان وضعش خیلی وخیمتر شده.
پرسید که سالهای پیش کجا شما را دیالیز میکرد؟! "دانشگاه یاسوج" کمی فکر کرد و جوابی نداشت.
من گفتم: دکتر! مدیریت مدتی است تغییر کرده و این دوستان خبر ندارند؛ پیش از این تشکلها بودند که کار دیالیز حوزه فرهنگی را انجام میدادند.
"دانشگاه یاسوج" به سمت من برگشت و گفت واقعاً؟!
گفتم: بله؛ اما این روزها که دنبال پیاده نظام دانشجویی برای خودتان هستید و به تشکلهای قلابی، هویت میدهید، آیا میتوانید خودتان را دیالیز کنید؟!
دکتر گفت فعلاً وقت این مناقشات نیست. کلیه کار اصلیش دفع مواد زائد است. اگر خون تصفیه شده را به بدن نرساند، باید فاتحه فرهنگ و دانشگاه را خواند.
در این آزمایش نشان میدهد که این کلیه دانشگاه، هر کاری میکند الا تصفیه.
سیاسی بازی و سیاسی کاری علاوه بر دفع نکردن مواد زائد متابولیسمی و مرگ تدریجی، سنگها و تومورهایی ایجاد میکند که دیگر دفعش محال است و مثل خوره به جانتان خواهد افتاد و از پا میاندازدتان.
دکتر همان طور که داشت در نسخه چیزهایی مینوشت، ادامه داد: تنها راهش عمل است. عمل را هم باید متخصصش انجام دهد نه یک سیاست باز با هدف.
دانشگاه رنگش زرد شده بود و از درد به خود میپیچید. با صدای جیغش از خواب بیدار شدم ...
از وحشت، عرقم سرازیر شده بود.
زیر لب سوره ناس را خواندم.
- من شر الوسواس الخناس ...
به قلم: محمد طاهري
انتشار یادداشت دانشجویان به معنای تایید تمامی محتوای آن توسط "خبرگزاری دانشجو" نیست و صرفاً منعکس کننده نظرات گروهها و فعالین دانشجویی است.