گروه سیاسی «خبرگزاری دانشجو» ـ سعداله زارعی؛ بخشی از سخنان رئیس جمهور محترم در کنفرانس «اقتصاد ایران» که روز یکشنبه گذشته بیان شد، مورد استقبال فراوان محافل خارجی قرار گرفت و به همین میزان نگرانیهای زیادی را در ایران پدید آورد. حجتالاسلام دکتر روحانی در مقام اولین شخص اجرایی کشور باید بیش از هر مسئول دیگر بر مدار «منافعملی» باشد که اگر جز این باشد از او پذیرفتنی نیست. وقتی سخنان مهمترین مقام اجرایی کشور از سوی قدرتهایی که اقتدار و منافع ایران را در کانون حملات دهها ساله خود قرار دادهاند، مورد استقبال قرار میگیرد، بدون کوچکترین تردیدی خطایی بزرگ اتفاق افتاده است و این اگر از مرز سهو لسان بگذرد نگرانیهای فراوان و به حقی را در محیط ملی پدید میآورد. رئیس جمهور محترم میتواند با اصلاح فوری خطای لسانی ثابت کند که بیش از هر کس پاسدار منافع و اقتدار ملی است. این یک انتظار طبیعی از فردی است که با این مبنا خود را در معرض آراء شهروندان قرار داده، و ردای مقدس ریاست جمهوری یک کشور انقلابی و اسلامی را بر تن کرده است.
در حالی که ایران در کشاکش مذاکرات سخت و تعیین کننده با آمریکا و اروپا قرار دارد و تجربه 10-12 ساله و به خصوص تجربه یک سال اخیر بر زیادهخواهی و تعهدناپذیری کشورهای غرب با محوریت آمریکا دلالت دارد، رئیس جمهور ایران به طور آشکار و در حالی که میداند حرف او به سرعت در جهان پژواک مییابد، میگوید: «آرمان ما به سانتریفیوژ وصل نیست» و «در میز مذاکره بحث اصول و آرمان نیست» و «اساس بحث سیاست خارجی منافع است و نه اصول و آرمانها»! این ادبیات ضمن آنکه اصول و آرمانهای ملی و اسلامی ایران را در معرض تبدیل و تغییر قرار میدهد حتی برای منافعی که قرار است از طریق مذاکره با «غرب فزونخواه» بهدست آید، لطمههای شدید در پی دارد و اساس مذاکره را تضعیف و بیخاصیت میکند. وقتی غرب خود را با مذاکرهکنندهای مواجه ببیند که قبل از مذاکره، اهمیت و روایی داراییهای هستهای خود را در بالاترین سطح نفی میکند، در میز مذاکره هیچ تعهدی را در برابر امتیازاتی که دریافت میکند، قبول نمیکند و بحث مذاکره را به موضوعات دیگری که دولت ایران تاکنون آنها را خارج از موضوع مذاکرات اعلام کرده، سوق میدهد و در پی گرفتن امتیازات بزرگ در سایر حوزهها برمیآید! آیا با این وجود جایی برای سخن گفتن از منافع ملی از سوی دکتر روحانی باقی میماند؟ پس تفکیک کردن منافع از اصول و آرمانها چه ضرورتی دارد زمانی که هم اصول و هم منافع یک جا قربانی برداشتهای نادرست شدهاند؟! در این خصوص گفتنیهایی است که با تأسف زیاد چارهای جز پرداختن به آنها نیست:
1- در هیچ واحد سیاسی در دنیا، چه سکولار باشد و چه دیندار، نمیتوان منافع را از اصول و آرمانها تفکیک کرد چه اینکه منافع ملی در بزرگترین وجه خود، همان اصول، آرمانها و ارزشها هستند و متقابلاً آرمانها و ارزشها خود مصداق منافع ملی هستند. از این رو در هیچ کشوری به خصوص کشورهای غرب، منافع ملی بدون آرمانها و ارزشها معنا و مفهوم ندارد و از قضا غربیها در این میدان از دیگران اصولگراتر و ارزشگراتر هستند. کما اینکه میبینیم غرب در جهت جهانی کردن ارزشهای باطل خود، انواعی از جنگهای گرم و سرد را علیه ملتها و دولتهایی که زیر بار سیطره مطلق ارزشهای خودساخته غرب نمیروند، به راه انداخته و در این راه هر ساله میلیونها انسان بیگناه مسلمان و غیر مسلمان را به خاک و خون میکشند و نیز برای آن، سالانه هزاران میلیارد دلار و یورو و پوند از جیب مالیاتدهندگان غرب و از جیب کشورهای وابسته به خود هزینه مینمایند. این موضوعی بسیار ساده است و در عین حال با تأسف زیاد از سوی رئیس جمهور علیرغم اشراف کافی بر فلسفه سیاسی و حقوقی غرب، انکار شده است.
2- سخنان دکتر روحانی در اینجا و چند جای دیگر به این توهم دینستیزانی که البته نسبتی با روحانی و دولت او ندارند، دامن میزند که «ارزشهای دینی و انقلابی در نقطه مقابل منافع ملی قرار دارند و لاجرم برای تأمین منافع ملی باید این اصول و ارزشها را کنار گذاشت». دعوای تقابل دین و منافع ملی در ایران، دعوایی کهنه است و البته ریشه آن در تعالیم پروتستانیزم مسیحی و به روایت دقیقتر در فلسفه سیاسی غرب است. انقلاب اسلامی بزرگترین هنرش این بود که بر این داعیه باطل و خداستیزانه مهر باطل زد و آن را غیرقابل پذیرش دانست. ریشههای اخیر این تفکر در دولت سازندگی بود که تحت تأثیر تئوریسینهای نهضت آزادی و افراد رسوخ یافته غرب در بدنه تصمیمسازی آن دولت، دنبال میشد و دولت را به بیراهه برد تا جایی که نزدیکترین افراد به رئیس جمهور وقت، زمانی که دیگر پردهها بر افتاده بود با صراحت اعلام کرد «ما لیبرال اقتصادی هستیم».
در یک جامعه دینی که به شهادت دهها نشانه آشکار علاقه به اصول و آرمانها در آن فراگیر و گسترده است، منافع ملی جدای از آرمانهای اسلامی- انقلابی متصور نیست و متن ملت به هیچ وجه آن را برنمیتابد. در یک جامعه دینی اگر اصول وانهاده شوند جامعه دچار بحران هویت شده و درگیر انواعی از شکافهای اجتماعی و سیاسی میشود و دیگر جایی برای اندیشیدن به منافع ملی باقی نمیماند. پرواضح است که اصول و ارزشهای بنیادین هستند که برای هر ملتی منافع و مصالح آن را تعیین مینمایند. اگر کسی تصور کند که تامین غذا برای یک ملت، منافع ملی است و حفظ کرامت و عزت آن ملت موضوعی دیگر است حتما به بیراهه رفته است. کسی که به کرامت یک فقیر بیتوجهی میکند به طریق اولی به نیازهای مادی او نیز بیتوجه خواهد بود مگر غیر از این است که مترفین و مسرفین چشم دیدن انسانهای نیازمند را ندارند.
3- سخن گفتن از اینکه سانتریفیوژها ربطی به آرمانها و ارزشها ندارند ضمن آنکه از بیعلاقگی نسبت به دستاوردهای ملی و منافعی که ملت آن را به سختی به دست آورده است، حکایت میکند، مغلطه وحشتناکی هم به حساب میآید. سانتریفیوژهایی که توسط فرزندان فرهیخته و زحمتکش این ملت در شرایط سخت بهدست آمده است، در واقع نشانههای آشکار توانایی ملی در حفظ استقلال و آزادی این کشور از سیطره قدرتهای خارجی است و از این رو نادیده گرفتن آن به معنای بیعلاقگی به منافع ملی است و البته این بیعلاقگی خود نشانه مستقلی از وانهادن ارزشها و آرمانهای ملی نیز میباشد. این در حالی است که در همه کشورها، سیاست خارجی پا به پای تولیدگران توانایی و قدرت ملی به میدان آمده و با هنر دیپلماسی راه آن را هموار مینمایند. در واقع در هیچ کشوری فعالیت دیپلماتیک راهی جدا از میدان وسیع منافع ملی طی نمیکند و این برای اولین بار در تاریخ کشورهاست که رئیس یک دولت در کشاکش مذاکرات حساس خارجی میگوید: «اساس سیاست خارجی منافع است و نه اصول و آرمانها»! در این وادی طرف خارجی درمییابد که در کشور حریف یک سوء تفاهم بزرگ درباره منافع ملی وجود دارد و باید از آن در واداشتن حریف به واگذاری امتیازات بزرگ حداکثر استفاده را کرد! آیا این است رمز حفظ منافع ملی؟
4- در هر کشور پیشرو از ظرفیت داخلی برای گسترش نفوذ و اقتدار بیرونی استفاده میشود و این گسترش نفوذ خارجی که بستر اصلی تامین منافع ملی و ایمنسازی امنیت، سیاست و اقتصاد ملی است، در کشورها به عنوان خطوط قرمز یاد میشود و حتی دولتهایی به قیمت تحمیل جنگ بر حریف خارجی از این خطوط حراست مینمایند. از این روی نباید رئیسجمهور محترم به گونهای سخن بگوید که تصور شود قرار است از اقتدار فاصله بگیریم تا به منافع ملی برسیم! چطور ممکن است ایران از تبدیل شدن به قدرت منطقهای عقب بنشیند و در عین حال توقع داشته باشد بازارهای منطقهای روی آن باز باشد؟ یک کشور در صورتی میتواند به اقتصاد خصوصی و دولتی خود سروسامان بدهد که قدرت و ثبات آن در محیط منطقهای به رسمیت شناخته شده باشد. این نفوذ هرچه عمیقتر باشد، مدیریت اقتصادی کشور آسانتر خواهد بود.
بگذارید یک مثال بزنیم. ایران در عراق نفوذ جدی دارد ولی در فرانسه- تقریبا- نفوذی ندارد. ایران قطعا نمیتواند حضوری در بازار فرانسه داشته باشد مگر اینکه در این مراوده ایران فروشنده مواد خام و فرانسه فروشنده کالاهای مصنوع- تجدیدپذیر در برابر تجدیدناپذیر- باشد در این صورت مراوده اقتصادی به طور یکطرفه به نفع فرانسه و به ضرر ایران خواهد بود و برخلاف تصور رئیسجمهور محترم فروشنده مواد تجدیدناپذیر نمیتواند امنیت بازار و سرمایه خود را از طریق رابطه با خریدار این مواد تامین نماید. کما اینکه در جریان تحریمها، فرانسه قید فروش محصولات صنعت خودرویی خود را زد و در تحریم نفتی ایران مشارکت ورزید. در حالی که رابطه تجاری ایران با عراق ما را در موضع کشور فروشنده مواد تجدیدپذیر قرار داده و به افزایش دائمی آوردههای ارزی ایران کمک کرده است و در شرایطی که گرههای کور سیستم تجاری ایران، حرکت ایران را کند کرده، آورده ایران در سال مالی گذشته رقم قابل توجهی بوده است. حالا یک لحظه تصور کنیم که با توصیه آقای دکتر روحانی، ایران از کمک به ملت مظلوم عراق در حفظ استقلال خود و مبارزه با عوامل داخلی و منطقهای ناامنکننده این کشور همسایه چشمپوشی کرده و از خیر روابط استراتژیک تهران- بغداد صرفنظر کند. در این صورت ایران باید از یک سود تجاری خود که هم به نفع ایران و هم به نفع عراق است چشم بپوشد و حضور نیروهای ناامنکننده مخالف دولت قانونی عراق را که این نیروها لزوما مخالف استقلال ایران هم خواهند بود، پذیرا شود آن وقت ایران باید هزینهای را هم صرف حفظ امنیت مرزهای خود کند. فهم این موضوع خیلی ساده است ولی با همه سادگی آن، افرادی از همان قماش نهضت آزادی که امام در سال 1366- خطاب به آقای محتشمیپور- فرمودند درصدد بازگرداندن سیطره آمریکا بر ایران هستند، در اطراف بعضی از سازمانهای جمهوری اسلامی حضور داشته و مشغول مهندسی معکوسسازی مفاهیمی مثل «منافع ملی» و «اصول و ارزشها» هستند. امید است رئیسجمهور محترم که یکی از شخصیتهای ارزشمند جمهوری اسلامی است و حفظ جایگاه حساس او یک وظیفه است، سرنوشت دولت سازندگی را مرور کند و مراقب برخی از ترفندها باشد.
اینکه افراد بسیاری سعی دارند به هر طریقی این دولت را پاک و منزه جلوه دهند به خودشان مربوط است ولی آنچه بدون هیچگونه شک و شبه ای مشخص است تعهد سپاری این دولت نسبت به:
1- برقراری امنیت اسرائیل
2-از بین بردن دانش هسته ای کشور
3-از بین بردن دانش موشکی کشور
4-از بین بردن توان مقاومت در مقابله با اسرائیل
این چهار محور در طول 20 سال گذشته هر گاه که مسئولیتی متوجه این گروه شناخته شده بوده است به سرنوشتی اسف بار دچار شده است و در این دوره نیز تمام شواهد نشان می دهد هدف هیچ تغییری نکرده و از ابتدای روی کار آمدن این گروه تضعیف این محورها بطور علنی آغاز شده است.
عقب گرد رشد علمی کشور و ایجاد بحران در وزارت علوم ، به تعطیلی کشاندن مراکز هسته ای و تسویه دانشمندان هسته ای و