گروه فن آوری و آموزش «خبرگزاری دانشجو»؛ بورسیههای غیرقانونی که به قول روزنامه های یک طیف خاص، باعث و بانی استیضاح دو وزیر شده بودند، جعلی از آب درآمدند. اگر از «بورسیه و ما ادراک البورسیه» بگذریم می رسیم به این که دستآورد «طبل توخالی» بورسیه پس از این همه سروصدا چه بود؟! مگر می شود ده ها روزنامه و سایت و خبرگزاری به صورت ممتد «رپرتاژ» بورسیه را بروند و آب از آب تکان نخورد؟! اگرچه گروهی با «بورسیه بورسیه» گفتن دهانشان شیرین شد و ماهیِ سیاسی خود را در آن دوران از آب گل آلود شده گرفتند اما تاثیرات طبل توخالی ادامه دارد. موجی که روی روان جامعه اثر گذاشته است.
استفاده منفی از سرمایه اجتماعی
سرمایه اجتماعی (Social Capital) یکی از مفاهیم علوم اجتماعی است که با توجه به «ارتباطات» میتوان آن را سنجید. معیار اصلی شناخت سرمایه اجتماعی را می توان: روابط اجتماعی افراد و شکل همزیستی آنان در یک جامعه دانست. به عبارت دیگر میزان تاثیرگذاری و تاثیرپذیری فرد و گروه در این مقوله بحث می شود. یکی از مهم ترین معیارهایی که سرمایه اجتماعی را شکل می دهد و باعث انسجام بخشی گروهی و بالا رفتن حس مشارکت و همدلی می شود، «اعتماد اجتماعی» است. اعتمادی که اگر در جامعه ای وجود نداشته باشد باعث ازهم گسیختن و تکه تکه شدن آن جامعه می گردد.
پاتنام (Putnam)، یکی از جامعه شناسانی است که در راه شناخت و تئوریزه کردن سرمایه اجتماعی نقش اساسی داشته و اعتقاد دارد: سرمایه اجتماعی وجوه گوناگون سازمان اجتماعی نظیر اعتماد، هنجارها و شبکههاست که میتوانند با تسهیل اقدامات هماهنگ، کارآیی جامعه را بهبود بخشد. سرمایه اجتماعی نیز مانند سایر سرمایه ها مولد است و امکان دستیابی به اهداف مشخص را فراهم می کند که بدون آن غیر قابل دسترس خواهند بود.
اما سرمایه اجتماعی همیشه چهرهای مثبت ندارد. اگر در زمانهای، زمینهای به وجود آید که گروه های صاحب نفوذ و قدرت بتوانند افراد را به هدفی نامشروع و حول مواردی فرعی و حتی دروغین متحد سازند و با استفاده از سرمایه اجتماعی که دارند، مردم را در مسیری خلاف حرکت دهند، استفاده منفی از این ارتباطات است.
تاثیرات اجتماعی اینطور گروه هایی که در راستای ازهم پاشیدن جامعه هستند در رفتارهای آتی مردم نمایان می شود. اگرچه ممکن است برای همافزایی درونی آنها مناسب باشد اما به ضرر جامعه است. اینطور گروه هایی با استفاده از رسانه ها، شخصیت های صاحب نفوذ و قدرت، تکرار یک ماجرا و استفاده از فن «دروغ بزرگ» شاید بتوانند به هدف کوتاه مدت خود دست یابند اما در بلند مدت، باعث کاهش سرمایه اجتماعی می شوند.
احتمالا فلانی هم بورسیهای است!
گوبلز، وزیر تبلیغات هیتلر معتقد بود که دروغ را باید بزرگ گفت؛ دروغ هرچه بزرگ تر باشد باورپذیری اش راحت تر می شود و برای اثباتش تلاش کمتری نیاز است. با گفتن دروغ بزرگ 3000 بورسیه غیرقانونی که به عقیده برخی از سیاسیون بر وزن 3000 میلیارد تومان اختلاس نام گذاری شده بود، جریان علمی کشور زیر سوال رفت. این که عده ای به صورت غیرقانونی در دانشگاه به مدارج بالای علمی رسیدند و حتی جذب هیئت علمی ها شدند جز بی اعتمادی مردم و دانشجویان به هیئت علمی ها چه ثمره ای دارد؟! با تکرار پی در پی این دروغ و مشخص نبودن بورسیه ها و اسامی آنان و البته حجم زیادی که دارند، این سوءنیت را نسبت به همه اساتید به وجود می آورد که «احتمالا فلانی هم بورسیه ای است»
این 3000 بورسیه که توسط گروه های ذینفع سیاسی تکرار شد، ذهنیت جامعه را نسبت به قشر تحصیل کرده و دانشگاهی دچار تغییرات منفی کرد. کسی نمی تواند خود را از دایره شمول این اتهام خارج کند و برچسبی است که به قامت هر استاد و دانشجوی دکترایی می تواند بنشیند.
«اَنگ» غیرقانونی بودن
خانم نئول نئومان از نظریه پردازان مطرح در عرصه ارتباطات است. وی در نظریه ی مارپیچ سکوت می گوید رسانه ها و صاحبان قدرت می توانند حالتی را به وجود آورند که بودن در یک گروه یا دفاع از عده ای تبدیل به ننگ شود؛ به طوری که تعیین می کنند چه تفکراتی باعث طرد شدن از جامعه می شود و مردم نسبت به چه گروه هایی حساسیت دارند و از آنها خوششان نمی آید! در این ماجرا هم چنین حالتی شکل گرفت. اگر کسی به صورت قانونی بورس شده بود، نمی توانست آن را مطرح کند چون بی شک «انگ» غیرقانونی بودن و «داغ» رانت خواری به پیشانی اش زده می شد!
با شکل گیری این فضا، زندگی برای افرادی که جزو نخبگان جامعه هستند چنان می شود که یکی از همین بورسیه ها می گوید سراغ روانپزشک رفته و در سن 30 سالگی از قرص اعصاب استفاده می کند و آن دیگری که فشار روحی حاصل از این بی انصافی به اقدام به خودکشی او انجامده و شاید بهتر باشد بی سر و صدا از کنار آمار طلاق بین این نخبگان بگذریم و وانمود کنیم که هیچ ندیده ایم تا مجبور نباشیم به از هم پاشیدن زندگی چندین تن از این افراد اعتراف کنیم. طرد شدن از طرف جامعه، آن هم برای یک نخبه که می بایست مورد تکریم و احترام قرار گیرد، دردناک و ناراحت کننده و در بعضی مواقع غیرقابل تحمل است.
اندیشمندان معتقدند که با پروپاگاندا می توان نخبگان جامعه را به حاشیه کشید و لُمپن ها را تصمیم ساز و تصمیم گیرنده کرد. در بحث بورسیه ها نخبگان دانشگاهی با توسل به هیاهو و جنجال سازی از ابراز نظر و عقیده کنار گذاشته می شوند و سیاسیون برای عرض اندام با مددگرفتن از رسانه ها، جامعه را تحت تاثیر قرار می دهند. این اتفاق بی اعتمادی نسبت به دانشگاهیان را در جامعه افزایش داده و پس از اثبات نشدن این قضیه، پرچمداران و هیاهوکنندگان را نیز از اعتبار ساقط می کند. این رویداد و اتفاقات مشابه در بلندمدت سرمایه اجتماعی را کاهش خواهد داد و اعتماد را –که از اساسی ترین پایه های انسجام یک جامعه است- تحت تاثیر قرار می دهد و برای جامعه خطرناک است!
پمپاژ غم از طرف مدعیان نشاط
نشاط یک جامعه وابسته به سرمایه های اجتماعی است که در جامعه وجود دارد. مشارکت مدنی و مشارکت اجتماعی در سایه نشاط، ظهور و بروز پیدا می کند. مردم غمگین و «فرو رفته در خود» که زانوی غم بغل گرفته اند از فعالیت های مثبت و سازنده باز می مانند. وقتی بی اعتمادی در جامعه رواج یابد و افراد یک جامعه به متخصصان و اندیشمندان نیز بی اعتماد شوند، دستیابی به نشاط بسیار بعید خواهد بود. ضریب دادن به بورسیه غیرقانونی و کوبیدن آن بر سر مردم جز سرخوردگی در پژوهندگان علمی و بی اعتمادی مردم به نخبگان خود، چه نتیجه ای در برخواهد داشت؟! که اتفاقا این دو اتفاق به عقیده صاحب نظران تاثیر مستقیمی دارند با نشاط در جامعه.
جای تعجب است که همان گروهی که سنگ نشاط را در جامعه به سینه می زنند و مدعی هستند در پی نشاط می باشند، در جریان بورسیه ها پمپاژ غم و غصه کردند. تیترهای مایوس کننده و ایجاد نگرانی در جامعه اگرچه پس از مدتی فراموش می شوند اما جراحتی که بر اثر این غم و غصه ایجاد شده است در بلندمدت یکی از دلایل کاهنده ی نشاط اجتماعی و اعتماد اجتماعی است که پایه های سرمایه اجتماعی هستند.
اخلاق ماکیاولیستی شبیه 1984
ماکیاولی در توصیه به اصحاب قدرت و شهریار زمانه ی خود می گفت شعار اخلاقی بدهید اما اخلاقی عمل نکنید چون ذات سیاست از ذات قدرت متفاوت است. اتفاقا در کتاب 1984 نوشته ی جورج اورول نیز اینطور اتفاقی به وضوح رخ می دهد. آنجایی که معانی، توسط اداره ای خاص، تغییر ماهیت می دهد. مثلا «بد» نوشته می شود اما «خوب» خوانده می شود. یا فقر را ثروت می گویند و آگاهی را عین ناآگاهی قلمداد می کنند! همانطور که عده ای در دفاع از نشاط برمی آیند اما در عمل غم و غصه را می پراکنند.
برخی رسانه ها و اهالی سیاست شعار خود را اخلاق نامیده اند و یا «دانستن را حق مردم» می دانند اما بورسیه ها را که در هیچ دادگاه قانونی اثبات نشده و حتی یک پرونده در این خصوص وجود خارجی ندارد، به مهم ترین مسئله کشور تبدیل می کنند. عمل به توصیه های ماکیاولیستی در اثبات آنچه اثبات نشده، شکستن حریم های اخلاقی جامعه و ایجاد بی اعتمادی های گسترده میان مردم اگرچه به آسانی قابل حل شدن نیست اما نیاز است که از طریق همین افراد به ترمیم سرمایه های اجتماعی که در طول سالیان بلند به وجود آمده است، اقدام شود.
هزینه بازسازی «اعتماد اجتماعی» چهقدر است؟!
چندی پیش؛ جامعه شناسی در یک برنامه ی تلویزیونی، مدعی شد که: «یک پژوهش ملی در سال 1353 انجام دادیم تحت عنوان گرایش های فرهنگی و نگرش های اجتماعی در ایران که مرحوم علی اسدی آن را انجام داد. در آن پژوهش یکی از مسائلی که در سطح ملی سنجیده شده بود، اعتماد مردم بود. در آن زمان 53 درصد مردم گفته بودند که مردم به یکدیگر اعتماد دارند. این پیمایش در سال 1383 توسط آقای محسن گودرزی عینا تکرار شد و نتایجی که بدست آمد بسیار تکان دهنده بود. این درصد اطمینان به 24 درصد نزول پیدا کرده بود.» اتفاقا این صحبت ها بسیار به مذاق رسانه هایی که بورسیه را در بوق و کرنا کرده بودند، خوش آمد.
سوال اساسی اینجاست که این بی اعتمادی اجتماعی را چه کسانی در جامعه به وجود آورده اند؟! کسانی که مدام بر طبل توخالی بورسیه می زدند و با خوشحالی از کشف بزرگ دم می زدند، چطور می توانند شکاف بی اعتمادی که در پی آن شکل گرفت، پر کنند؟! کسی می داند هزینهی بازسازی سرمایه اجتماعی و برگرداندن آن به قبل از مطرح شدن این قضیه چه قدر است؟! می گویند که نادانی سنگی برداشت و از قضا آن را داخل چاهی انداخت. هزار دانا برای درآوردن آن دست به سر ماندند. زمان لازم است برای فهم و درک زخمی که بورسیه، بر روان جامعه وارد کرد. «بورسیه و ما ادراک البورسیه»
واسه یه همچین مطلب خوبی میشد تیترهای عالی زد. انصافا تیتر زدن یاد بگیرید؛ ممنون
بورسیه ها تقلبی نبوده >؟