به گزارش گروه سیاسی خبرگزاری دانشجو، در گرامیداشت چهارمین سالگرد شهادت سردار حسن طهرانیمقدم زندگینامه و سوابق و فعالیتهای این سردار شهید سپاه اسلام را در یک نگاه مرور میکنیم.
بیست ویکم آبانماه سال 90 زمانی که انفجار در پادگان بیدگنه ملارد رخ داد، یکی از فعالترین دانشمندان موشکی ایران به شهادت رسید؛ این انفجار پرده از فعالیتهای مردی برداشت که رفتنش تن پایتخت را لرزاند.
حسن طهرانیمقدم را کمتر کسی بود که بشناسد و آن کسی هم شناخت با تمام ابعاد نشناخت.
بچه محله سرچشمه، جوانک لاغر اندام و سر به زیر با موهای فرفری بود. پدرش پیشه خیاطی داشت و مادر، بیشتر سختیها را در تربیت او و 3 برادر و 2 خواهر دیگرش متحمل شد.
علی(کوچکترین برادر آنها) اولین شهید خانواده طهرانیمقدم بود که هرچند در همان ماههای ابتدای جنگ در سوسنگرد به شهادت رسید ولی بیشترین ارتباط را این 2 برادر با هم داشتند.
برادران طهرانیمقدم در مسجد زینب کبری(س) در سرچشمه تهران زیر نظر آیتالله لواسانی امام جماعت و مدیر مسجد، تعلیمات دینی و مقدمات آشنایی با اسلام را فرا گرفتند و در گروه سرود مسجد به فعالیت پرداختند؛ همین گروه، بعدها هسته اولیه گروه سرودی شد که در 12 بهمن 57 در فرودگاه مهرآباد به بنیانگذار انقلاب اسلامی خیر مقدم گفت.
آیتالله لواسانی در این باره میگوید: «محل ما خیابان امیرکبیر، کوچه میرزا محمود وزیر است. آنجا یک مسجد و یک حوزه علمیه داریم و خانه ما هم کنار مسجد است. وقتی می رفتیم برای نماز، نوجوانان زیادی به مسجد میآمدند وما هم برایشان برنامه هایی داشتیم. یک گروه سرودی هم درست کرده بودیم که در همان روزهای انقلاب برای خودش بروبیایی داشت. مسجد پررونقی بود و بچههای زیادی در آن رفت و آمد میکردند. همان نسل بچهها، سالها بعد، تعداد زیادیشان سردار و سرتیپ و متخصص شدند. 3 برادر بودند. محمدآقا که خدا حفظشان کند، الان هم هستند. حاج حسن آقا که یگانه بودند و شهید علی، برادر اینها. مادر خوب و متدینی هم دارند. اینها را آورد مسجد پیش ما. چقدر این حاج حسن آقا با اخلاص بود. ما با اینها مانوس بودیم و برایشان احکام می گفتیم. بچه های خوبی بودند.»
سال 1345 وقتی حسن 7 سال داشت، به دلیل شغل پدر به محله شکوفه و سپس به بهارستان رفتند و دوره ابتدایی و دبیرستان را در همین مناطق گذراندند.
یک سال قبل از پیروزی انقلاب در رشته صنایع (برش قطعات صنعتی) در مقطع فوق دیپلم مدرسه عالی تکنیکیوم نفیسی پذیرفته شد و 2 سال بعد (1358) در مقطع لیسانس رشته مهندسی صنایع ادامه تحصیل داد و موفق به اخذ مدرک مهندسی گردید.
در کوران نبرد تشکیلات نوپای سپاه با ضدانقلاب و گروهک های منافق، در اطلاعات منطقه 3 سپاه شمال مشغول به فعالیت شد و تا سی و یکم مهر 1359 در این سمت باقی ماند.
شورشهای قومی در نقاط مرزی، که مهمترین آنها حوادث تجزیه طلبانه در کردستان بود، سپاه را در 15 ماه اول عمر خود متوجه ضرورت تقویت صبغه نظامی کرد. با این حال تا شهریور 1359 که ایران در آستانه نبرد 8 ساله با رژیم بعث قرار گرفت، حداکثر توان رزمی سپاه تعداد معدودی گردان های رزمی بود که با روشهای چریکی وغیرکلاسیک درگیر مبارزه با اشرار و ضدانقلاب مسلح در کردستان شدند.
شروع جنگ اما طلایی ترین دوران زندگی حسن را رقم زد؛ او پس از عملیات ثامن الائمه بود که متوجه ضعف آتش پشتیبانی خودی مستقر در خطوط مقدم شد.
مدتها روی این موضوع فکر کرد و نهایتا در پاییز 1360 طرح ساماندهی آتش پشتیبانی (خمپاره اندازها) را به صورت سنجیده و مدون تقدیم حسن باقری کرد.
حسن باقری موضوع را با فرمانده کل سپاه مطرح کرد و سپس نامه محسن رضایی از طریق باقری به دست حسن رسید. نامه خطاب به فرماندهان قرارگاههای چهارگانه سپاه (قدس، نصر، فتح و فجر) بود: «برادر حسن مقدم به عنوان فرمانده پشتیبانی کننده آتشهای خمپارهای سپاه معرفی میشوند. لازم است با او همکاری کنید.»
یک سال بعد، حسن گام بزرگ دیگری برداشت و توپخانه سپاه را پایه گذاری کرد و در همان ایام بود که به صورت همزمان، راه اندازی مرکز تحقیقات فنی توپخانه را نیز در اهواز شکل داد.
سال 61 سال پر مشغله ای برای فرمانده توپخانه سپاه بود. درهمین سال بود که حاج محمود طهرانی مقدم پدر خود را از دست داد.
زندگی مشترک حسن از همان سال 61 آغاز شد، اما شاید بزرگترین یادگار حاج حسن برای جمهوری اسلامی ایران یک سال بعد شکل گرفت وقتی که یگان موشکی سپاه پاسداران را راه اندازی کرد.
بسیاری از شهرهای ایران در این سال زیر موشک باران بی امان ارتش بعث بود اما برای جواب به این حملات، امکانات لازم وجود نداشت و تنها با آتش توپخانه بود که می شد برخی مواضع ارتش عراق را زیر آتش گرفت.
با توپ های 130 میلیمتری که حداکثر بردشان 28 تا 30 کیلومتر بود، بصره را هدف قرار دادند اما این برای جلوگیری از موشک باران شهرهای ایران کافی نبود.
پاییز 63 از راه رسید و حاج حسن با بیش از 30 نفر از نیروهای خود که غالبا در توپخانه بودند، برای آموزش موشکی راهی سوریه شد و طی حدود 3ماه به کشور بازگشت.
حالا باید با موشکهای خریداری شده از لیبی، عراق را هدف قرار دهند.
اولین موشک در اواخر همان سال به کرکوک شلیک شد و مدتی بعد دومین موشک ایرانی به بانک 18 طبقه «رافدین» در بغداد اصابت کرد. افسران لیبی درمیانه راه دست از کار کشیدند و حالا می بایست حاج حسن و نیروهایش شخصا وارد عرصه میشدند.
برای شلیک سومین موشک به کرمانشاه رفتند و این بار خود ایرانیها موشک را شلیک کردند. دقایقی بعد بود که رادیو B.B.C اعلام کرد موشک ایرانی باشگاه افسران عراق را هدف قرار داده و 200 نفر در این انفجار کشته شدهاند.
حسن کار خود را آغاز کرده بود. سال بعد (1364) پس از صدور فرمان تاریخی حضرت امام(ره) مبنی بر تشکیل نیروهای سه گانه سپاه، حسن مقدم به سمت فرماندهی موشکی نیروی هوایی منصوب شد.
جنگ آخرین ماههای خود را پشت سر می گذاشت که اولین راکت ساخت ایران نیز - در سال 1366- به میدان نبرد آمد؛ «راکت نازعات» که بین 80 تا 120 کیلومتر برد داشت و در کنار موشکهای اسکاد میتوانست کمک بزرگی در میدان جنگ باشد.
جنگ تمام شد اما حسن مقدم در همان مسیر خود پیش میرفت و او که آرزوی بزرگش، نابودی اسراییل بود، باید سامانهای متناسب با آرمان خود میساخت. موشک شهاب 3 که در سال 1377 ساخته شد، حسن به یکی از ملزومات تحقق آرزوی بزرگش رسید و حالا «شهاب» کلیدواژه مرگی بود برای ساکنان سرزمینهای اشغالی.
«سجیل»، «قیام»، «قدر»، «عاشورا» و «خلیج فارس» بعدها متولد شدند تا ایران در ردیف قدرتمندترین کشورهای موشکی جهان و اولین قدرت منطقه قرار بگیرد.
مهر 1384 جانشینی فرماندهی نیروی هوایی سپاه را پذیرفت اما یک سال بعد درست در 25 آذر 1385 همانطور که علاقهاش را داشت، مسئولیت سازمان خودکفایی سپاه را بر عهده گرفت تا 5سال بعد در همین مسئولیت در حالی که مشغول به اتمام رساندن یکی از مهمترین پروژه های راهبردی خود بود، به جمع یاران شهیدش بپیوندد؛ مردی که وصیت کرده بود روی سنگ قبرش بنویسند: «اینجا قبر کسیست که میخواست اسرائیل را نابود کند...»
حسن طهرانیمقدم 21 آبان ماه 1390 رفت اما موشکهایی که ساخت هنوز هم به سمت تحقق بزرگترین آرزوی وی نشانه رفتهاند.