گروه دانشگاه خبرگزاری دانشجو _قم، نامشان سفیران سلامت است، اما به چشم مردم روستا بسیجیهایی هستند که به روستا آمدهاند تا شاید دردی از کارشان دوا کنند. کارهایشان برنامه ریزی شده است. از دانشجویان دانشگاه علوم پزشکی قم هستند. ماهها مانده به اردوهای چند روزهای که در روستاها برگزار میکنند، به سراغ جمع آوری و دسته بندی داروهایی میروند که شاید بتواند درد یکی از اهالی روستا را درمان کند.
نزدیکیهای اردو جلسات دانشجویی بیشتر میشود، فعالیتها شبانه روزی شده و ثبت نامها آغاز میشود. آنها که جهادی را تجربه کردهاند خوب معنی برنامههای فرهنگی درون سازمانی و برون سازمانی را میفهمند. گروهها تشکیل میشوند و هرکسی هر آنچه آموخته با دیگران شریک میشود. آنها این روزها به اندیکا سفر کردهاند تا نتیجه پیگیریهایی که از نوروز امسال و پس از اردوی هفت روزه در این منطقه داشتند را به دست مردم برسانند.
سفیران سلامت، خاطرات زیادی دارند. در میان آنها کسانی حضور دارند که از همان ترمهای اول دانشجویی پای کار ایستادند و امروز که چند سالی میشود درسشان تمام شده هنوز حرف سفیران که میشود زودتر از بقیه اسباب و اثاثیههایشان را جمع میکنند و عازم میشوند. روزهای خوش و ناخوش در جهادیهای دانشجویی زیاد است. تابستان که باشد پشه است و سالک، زمستان که باشد سوز سرما و سیاهی دود بخاری نفتی! اینها اما خاطره و تجربههایی میشوند برای دانشجوهایی که شاید تا به حال نمیداستند بخاری با نقت هم کار میکند!
لحظه به لحظه سفیران سلامت خاطره است، از شبهایی که هیئت عزاداری مهمان روستا شده تا ورزشهای صبحگاهی که نوید روزی پُرهیاهو به دانشجوها میدهد. شیطنت و شادیهای جوانی هم که عضو ثابت این اردوهاست. اما کار جدی دانشجوها هیچ وقت فراموش نمیشود. سفیران سلامت در اردو چندین گروه تشکیل میدهند، گروه پزشکی، گروه فرهنگی و آموزشی و گروه عمرانی نمونهای از این دسته بندیها است.
گروه پزشکی عنوان دیگری هم دارد و تحت عنوان تیمهای غربالگری خدمات رسانی میکند، تیمهای غربالگری بسیج دانشگاه علوم پزشکی قم متشکل از پزشکان فارغ التحصیل و یا دانشجویان ترمهای آخر پزشکی، دانشجویان دندانپزشکی، پرستاری، هوشبری، بهداشت و علوم آزمایشگاهی است که آماده خدمت میشوند و در روستاهای کم برخوردار خانه به خانه مردم را ویزیت رایگان میکنند. از مشکلات بهداشتی منازل گرفته تا بیماریهای پوست و مو در لیستها و فرمهای از قبل تعیین شده وارد میشود. این آخر کار نیست، مرحله بعد مربوط به تحلیل بیماریها و مسائل خانوادگی، تجویز دارو و پیگیری از مسئولان استانی است. تیم فرهنگی این دانشگاه نیز خود برنامههایی برای ردههای مختلف سنی برگزار میکند، خالهها و عموهای جهادی در همین گروهها شناخته میشوند، همین جا است که اینها عزیز دل بچههای روستایی میشوند.
سفیران سلامت تاکنون در روستاهای زیادی از توابع قم حضور داشته اما فعالیت این گروه محدود به استان قم نیست. نوروز سال قبل دقیقا همان زمانی که میهمانیها با شور و هیجان برپا شده بود، این جهادگران بسیجی دانشگاه علوم پزشکی قم بودند که به دنبال لبخند بر روی لبهای دخترکان روستایی در اندیکا از خانهای به خانه دیگر عازم میشدند. همین نوروز امسال بود که دخترک خردسال در اندیکا دچار عقرب گزیدگی خطرناکی شده بود و به همت دانشجویان از مرگ نجات پیدا کرد. علی کودک روستایی که در اطراف قم زندگی میکرد و از بیماری رنج میبرد نیز از برکت همین همت جهادی درمان شده و امروز میتواند سلامت زندگی کند.
وقتی پای خاطرات سفیران مینشینی برایت از معجزه لبخند میگویند، معجزه لبخند اما همان حادثهای است که در قلب هر انسانی نفوذ میکند و زنگار از دل میزداید. یکی از دانشجوها برایم از خاطرهاش میگفت، از همین معجزه لبخند. از سر و وضع و مدل لباسهایش برنمی آمد که چنین اردویی آمده باشد! خودش هم از کار خودش متعجب بود. روزهای اول اردو هم چنان میلی از خود نشان نمیداد. میگوید: «هیچ وقت کار با بچهها را دوست نداشتم، حوصله سر و کله زدن با بچهها را ندارم، برای اینکه تجربه جدیدی داشته باشم با بچههای بسیجی این اردو را آمدم.
اما روز دوم اردو مجبور شدم با پنج شش تا از دختر بچههای روستا همزبان شوم. اولش اصلا دلم نمیخواست همکلامشان شود. اما مربیشان آنروز نیامده بود، نمیدانم چرا تصور کردند من آن روز مربی آنها هستم اما همهشان پیش من آمدند آن هم با چهرهای هیجان زده، انگار منتظر بودند تا به رویشان لبخندی بزنم. چند ثانیهای نگاهشان کردم، چشمهایشان تا حدی زلال بود که میشد قلبهایشان را از مردمک چشمها دید. ناخودآگاه لبخند زدم و صدای جیغ و خندهشان بلند شد. زهرا دخترک شش سالهای بود که کاغذی در دستش بود. دلش میخواست نقاشیاش را ببینم. با لبخند من جرات کرد نقاشیاش را نشانم دهد و من اولین بیست زندگیام را به او دادم. دستهای کوچکشان غرور و خودخواهی را از من گرفت. این معجزه است. معجزه لبخند.»
دانشجوی پزشکی باشی و عیدت را به جای مهمانی بروی روستا و کارگری کنی! به جز معجزه لبخند مگر چیز دیگری میتواند انسان را ترغیب کند؟ حالا این معجزه چه لبخند خدا باشد چه لبخند دختر چهار سالهای که از مرگ نجاتش دادهای.