به گزارش گروه اجتماعی خبرگزاری دانشجو، روز سرد پاییزی که باد بی رحمانه بر صورت درختان شلاق می زند و یک یک برگهای طلایی را نقش زمین می کند، در گوشه ای از این شهر بزرگ دخترکان و پسرکانی هستند که از این تازیانه باد زندگی با رفتار اشتباه خود در امان نماندند. دخترکان و پسرکانی که اغلب آنان تاوان زندگی ناموفق والدین خود را در حقیقت در جایی به نام کانون اصلاح و تربیت پس می دهند. چه بسا اگر پدران و مادران شان باهم رفتار محبت آمیزی می داشتند و بقول یکی از همین نوجوانان خوب زندگی کردن در کنار یکدیگر و خوب تربیت کردن فرزندان را بلد می بودند، پای جگرگوشه هایشان به این کانون باز نمی شد.
اگر آن پدر بیش از حد بر نوجوان خود سخت نمی گرفت و به او اجازه می داد مادر خود را ببیند شاید با دست فرزند خود کشته نمی شد و نوجوانش هم الان در کانون نبود؛ شاید اگر مادری که می دانست دختر 17 ساله اش با یک مواد فروش دوست است و با او همه جا می رود ، مانع این کار می شد امروز دخترکش را به جرم نگهداری مواد مخدر دستگیر نمی کردند و به دست کانون نمی سپردند؛ شاید اگر آن پدر دختر 12 ساله اش را در این سن کودکی شوهر نمی داد و او مجبور نمی شد بخاطر رها شدن از زیر بار کتک، همسرش را با چاقو بترساند امروز بجای رفتن به کلاس درس، مجرم شناخته نمی شد و هزاران شایدهای دیگر.
با ورود به حیاط کانون اصلاح و تربیت از دور روی دیوار نقاشی های کودکانی به چشم می خورد که نخست مهدکودک در نظر تصور می شود اما با نزدیک تر شدن به دیوار و نقاشی، دردهای پنهانی در پس هر نقاشی که شاید دردهای این پسرکان و دخترکان باشد جلب نظر می کند.
غیر از سربازان و نیروهای اداری، معمولا کسانی که در این مجموعه فعالیت می کنند زندانیان رای باز(زندانیانی که روز در بیرون از زندان کار می کنند و شب برمی گردند) هستند و بیشتر کارهای خدماتی را انجام می دهند. اگرچه محوطه کانون بسیار تمیز ، اما در عین حال کاملا فضای سرد و بی روحی بر آن حاکم است.
«اینجا کارگاه سازمان فنی و حرفه ای است»؛ این جمله را روابط عمومی کانون که راهنمای خبرنگار و عکاس ایرنا است می گوید و ادامه می دهد : در این قسمت برق خودرو، مکانیک خودرو(تعمیر موتورهای بنزینی)، برق ساختمان، معرق، پیرایشگری پسران و صندلی سازی چوبی به پسران کانون آموزش داده می شود.
به گفته وی، سازمان فنی و حرفه ای پس از اتمام هر دوره در محل کانون نخست آزمون کتبی و سپس آزمون عملی برگزار و به قبول شدگان مدرک فنی و حرفه ای اعطا می کند.
با ورود به کارگاه با نوجوانانی مواجه می شوید که در حال پشت سر گذاشتن سن غرور خود هستند و فقط و فقط بخاطر اینکه خود را خلاف تر و قلدرتر از بقیه نشان دهند روی بازوان، دور گردن، و صورت آنان بریدگی بریدگی هایی می بینی که در نتیجه خودزنی است و البته بسیاری از اینها از همان بیرون از کانون خودزنی می کردند.
«اساتید را خود سازمان فنی و حرفه ای معرفی می کند» ؛ روابط عمومی کانون با گفتن این جمله گویی که ذهنت را خوانده سعی می کند رشته افکارت را پاره کند. عکاس در حال تهیه گزارش تصویری از کودکان است و در این میان پسرکانی هستند که هنوز برایشان آبروی خود و خانواده مهم است و می خواهند تا از صورت شان عکس گرفته نشود و درعین حال برخی دیگر که هنوز در عالم کودکی خود سیر می کنند و از دنیای بیرون بی خبرند از عکاس می خواهند تا عکسی زیبا از صورت آنان بیندازد و در رسانه ها منتشر کند.
پیرایشگاه کارگاه جالبی است؛ جایی که در آن نوجوانان در حال آموختن اصلاح کردن سر و صورت همدیگر هستند؛ پسرکی که از حیث جثه از بقیه کوچکتر است سعی می کند روی بقیه سیاست داشته باشد و با گفتن جمله «اضافه ها از کارگاه بیرون بروند» به نوعی قصد خودنمایی دارد.
_ «پیرایشگری می کنی؟»
- «بله».
_ « به ظاهرت نمی آد بلد باشی!»
- با قاطعیت هر چه تمامتر«بلد هستم» .
و دیگری که کنار دست اوست دستی روی موهای خود می کشد و می گوید: «نگاه کن! موهای سرم را او اینقدر قشنگ کوتاه کرد».
_«راستی خانم ما اینجا نشریه هم داریم» این جمله را پسرک دیگری که قصد دارد توجه را به سمت خود جلب کند بیان می کند و می افزاید: اسم نشریه ما 'خانه امید' است و روابط عمومی هم در تکمیل حرف های این نوجوان می گوید: ماهنامه خانه امید ماهی یک بار با همت بچه های خود کانون منتشر می شود و همه مطالب آن را همین بچه ها آماده می کنند.
_« در کدام بخش نشریه فعالیت داری؟»
_ «سرگرمی»
_«مطالب سرگرمی را از اینترنت می گیری؟»
_ « نه خانوم، دوستان که جوک و لطیفه تعریف می کنند، مطالب آنان را جمع می کنم».
در انتهای سالن کارگاه معرق است؛ نوجوانان به قدری زیبا روی چوب هنرنمایی می کنند که گویی همه دردهای چندساله و چند ماهه خود را روی صفحه چوب تخلیه می کنند.
«دوره آموزشی معرق قبلا سه ماهه بود که با تغییر استاندارد فنی و حرفه ای شش ماهه شد»، مربی کارگاه معرق ادامه می دهد: 22 بهمن امسال قرار است نمایشگاهی از آثار هنری کل زندانهای استان تهران برپا شود که کار بچه های اینجا هم در آن نمایشگاه در معرض دید قرار می گیرد.
_ «چند وقت است اینجا کار می کنی؟»
_ «تازه آمده ام». این پاسخ پسری بود که در گوشه ای از کارگاه بی هیچ ابزاری نشسته بود. او ادامه می دهد: اصلا مدرسه نرفتم ولی قصد دارم درس بخوانم و در کنارش در کلاس های آموزشی در کارگاه ها شرکت کنم.
بالا دست فضای کارگاه ، محوطه بزرگی که حیاط مدرسه کانون است مقابل چشمان هر مراجعه کننده قرار دارد که باد پاییزی برگهای زرد ، قرمز و طلایی درختان را در هر گوشه از حیاط به رقص در می آورد و دو زندانی رای باز که در حال جمع کردن این برگ ها هستند، همراه با برگ های نقش زمین شده به این طرف و آن طرف می روند.