برجام نماد صداقت و عهد شناسی ایرانی است، ما به تمامی تعهدات خود عمل کرده ایم، این مسئله را ناظران بین المللی اقرار نموده اند. در نقطه مقابل دولی چون آمریکا بارها و بارها کنشی داشته اند که ناقض روح و کالبد برجام بوده.
سیاست خارجی ایران همیشه یکی از موضوعات جذاب برای گفتگو و مباحثه بوده است. تاریخ ایران جدای از تنشها و درگیریهای بی حد نظامی در حوزه دیپلماسی نیز بالا و پایین بسیار داشته است. شاید بیشتر پر باشد از تجربیات تلخ تا شیرینیهای های ملی. به جز مذاکرات اخراج شورویها توسط قوام و ملی شدن صنعت نفت توسط دکتر مصدق کمتر موردی هست که بتوان شیرینی مذاکرات تاریخی را چشید. بعد از انقلاب، اما همه چیز تغییر کرده است و طبیعتاً سیاست خارجی کشور نیز دستخوش تحولات بسیاری شده است. از این رو برای برسی وضعیت دیپلماسی جمهوری اسلامی ایران با نظر به امکان وجود یک مدل مذاکراتی مصاحبهای و چالشهای این عرصه مصاحبهای را با دکتر محسن شفیعی مدرس دانشگاه و نویسنده کتاب «ازهاشمی تا روحانی؛ بررسی سیاست خارجی ایران در پرتو نظریه سازه انگاری» داشته ایم
آیا بعد از چهار دهه خطوط اصلی سیاست خارجی ایران مشخص است و یا هنوز هم متاثر از خط و مش دولت هاست؟ این سوال در ابعاد نظری و عملی پاسخهای متفاوتی دارد. در عالم نظر بدیهی است که در کلیه نظامهای سیاسی، قانون اساسی در قامت بالاترین سند و منبع سیاسی-حقوقی کلیات و حدود سیاست خارجی هر کشور را مـشـخـص نموده است. در نـظـام جـمـهوری اسلامی ایران نیز قانون اساسی، غـنـی تـریـن مـنـبـع سـیـاسـت خـارجـی اسـت. حال اگر به این سوال در عالم عمل بخواهیم پاسخ بدهیم باید اعتراف کنیم که بسته به نوع دولت ها، سیاست خارجی ما نیز در ادوار مختلف تغییراتی به خود دیده است و برای رسیدن به اهداف، هر کدام از دولتها تاکتیک و شیوه مخصوص به خود را در پیش گرفته است. تاثیر پذیری و انعطاف و گاهی گردشهای ۱۸۰ درجهای در سیاست خارجی ایران که متاثر از رفتار دولت هاست چه ضررهایی دارد؟ قبل از پاسخ به این سوال باید متذکر شد که البته شرایط بین المللی، تحولات بین المللی و حتی اوضاع داخلی یک کشور، این نیاز را همواره ایجاد میکند که هر نظام سیاسی گفتمان خودش را متناسب با تحولات بین المللی تعریف کند. با این وجود اصول سیاست خارجی همواره ثابت است و تغییر بدون درک درست اوضاع بین المللی اولین زیان این مسئله متوجه هویت یک کشور و آرمان¬های آن خواهد شد. گفتگو و مذاکره از دولتهای اول انقلاب تا به کنون همیشه یکی از پیش فرضهای سیاست خارجی ایران بوده است آیا این روش به تنهایی با مواجهه با اروپاییها و امریکاییها موفق بوده است؟ صرف گفتگو با کشورهای قدرتمند بین المللی در عصر مدرن کنونی، به هیچ وجه تضمین کننده منافع ملی و پیروزی در عرصه مذاکرات نخواهد بود. دیپلماسی و کنش کلامی زمانی ضامن پیروزی یا حداقل تعامل برد برد خواهد بود که کشورهای¬های مقابل از وجه سیاسی و بین¬المللی و توان اقتصادی و نظامی و به طور کلی، ظرفیت¬های آن کشور اطلاع داشته باشند و برای آنها این مقولات پذیرفته شده باشد. به عنوان مثال، امروزه ایران در سطح منطقه توان بازیگری بسیار بالایی دارد، حل هر گونه مشکل در سطح منطقه بدون حضور ایران تا حدود زیادی عقیم میماند. مسئله سوریه و عراق، مقوله داعش و مسائل مربوط به یمن و مواردی شبیه به این مسئله، بدون حضور ایران در مذاکرات قابل حل نخواهد بود. دلیل آن هم بدون اغراق توان بازیگری، قدرت نظامی، وزن سیاسی و همبستگی ملی ایرانی است. برجام یکی از مصادیق و خروجیهای مذاکره است آیا این مدل از گفتگو میتواند معیار مناسبی برای گفتگو در سایر حوزهها باشد؟ برجام نماد صداقت و عهد شناسی ایرانی است. ما به تمامی تعهدات خود عمل کرده¬ایم، این مسئله را ناظران بین المللی اقرار نموده اند. در نقطه مقابل دولی، چون آمریکا بارها و بارها کنشی داشته اند که ناقض روح و کالبد برجام بوده، این مسئله را نیز بسیاری از سیاست شناسان و سیاستمداران ما و حتی برخی از لیدرهای سیاسی امریکای اقرار نموده اند. بنابراین، این مدل از گفتگو میتواند معیار مناسبی جهت ریخت شناسی مذاکرات باشد. اینکه بدانیم مذاکره با کشورهای قدرتمند بین المللی در صورتی که با خوشبینی بی محابا همراه باشیم میتواند نتیجه معقول و منطقی را ندهد خود نوعی تجربه سیاسی برای ما بود. بنابراین، مسؤولین کشور باید به این باور برسند که با تحقق اقتصاد مقاومتی در عمل و فعال کردن توان داخلی است که میتوان جلوی تهدیدها، تحریمها و قلدریهای برخی قدرتمندان ایستاد. برجام همیشه این طور بیان میشود که نباید سیاست خارجی را با مسائل ایدئولوژیک خلط کرد، ایا امریکاییها به این مسئله به این شکل نگاه میکنند؟ وندی شرمن سال گذشته از وجود ژن فریبکاری در ایرانیان صحبت کرده بود، این نگاه ارزشی به مسائل سیاسی نیست؟ به نظر میرسد که بسیاری از اندیشمندان معتقدند این منافع ملی است که نقش هدایتگری در سیاست خارجی را بر عهده دارد، غافل از این که منافع ملی هم توسط ایدهها و ارزشها و در دامن فرهنگ تعریف میشود. بنابراین، ایدئولوژی نیز جایگاه مهمی را در تعریف سیاست داشته و آن را جهت دهی میکند. از همین رو است که بسیاری از تحلیل گران برای کشف قاعده مندی سیاست خارجی آمریکا به بررسی ریشههای ایدئولوژیک این رژیم سیاسی پرداخته اند. غیریت سازی، استثناگرایی، آینده محتوم، پیوریتنیسم و... انگارههای اصلی تشکیل دهنده ایدئولوژی سیاسی در آمریکا میباشند؛ که در این میان، سیاست خارجی به عنوان سهم دار بخش عمدهای از صحنه سیاسی این کشور نیز، از این امر مستثنا نیست. به عبارت بهتر، چه مداخله گرایی و رویکرد مداخله جویانه با رویکرد جکسونیسم، چه بین الملل گرایی با رویکرد ویلسونیسم و چه انزواگرایی و گوشه گیری با رویکرد هامیلتونیسم در سیاست خارجی آمریکا همه محصول تفکرات ایدئولوژیک هستند. یک نمونه از این نوع رفتار در سیاست خارجی آمریکا را میتوان در مصاحبه هنری کیسینجر اسطوره سیاست خارجی آمریکا در رابطه با ایران مشاهده کرد. او در حرکتی جدید برای تبلیغ گفتمان ایران هراسی نسبت به بازگشت امپراتوری ایران و آن چه او کمربند شیعه در منطقه خاورمیانه میخواند هشدار میدهد. خوب این مسئله از عمق رویکرد ایدئولوژیک امریکا حکایت میکند. به درستی برخی در همین ارتتباط معتقدند که او با کمک از استعارههای آشنا تلاش میکند تا موضوعات پیچیده بین المللی را تا اندازه یک کمربند در خاورمیانه ساده کند تا بتواند ایدئولوژی زیربنایی سیاست خارجی آمریکا را بالا نگاه دارد. هنری کیسینجر در گفت: وگوی خود با شبکه رادیویی «ان پی آر» میگوید: «یک نوع کمربند شیعی از تهران تا بغداد و بیروت کشیده شده و این کمربند فرصتی را در اختیار ایران قرار میدهد که امپراتوری ایران باستان را، این بار با برچسب شیعه، بازسازی کند.». او باای بیان هم غیریت سازی میکند، هم ایران و اسلام هراسی میکندد و هم اینکه سعی میکند سیمای ایران را کدر نموده و این کشور را به انزاوی بین الملل بکشد. تجربه تاریخی سیاست مداران ایرانی از دولت مرحوم بازرگان در عرصه سیاست خارجی موفق بوده است؟ پیش از بازرگان، یعنی زمان دکتر مصدق نیز تجربه تاریخی بزرگی برای ایرانیها باقی ماند. مصدق از تمام توان و ظرفیت خود برای احقاق حقوق ملت ایران استفاده نمود. حتی وی در سازمان ملل، توانست انگلیس را در مذاکرات شکست دهد تا شورای امنیت رای به حقانیت ایران دهد. با این حال، عمده اشکال کار نه در صداقت و توان مصدق، بلکه در خوشبینی وی نسبت و آمریکا بود. خوشبینی که در نهایت به شکست دولت مردمی انجامید و بار دیگر محمد رضا شاه را به قدرت برگرداند. اینکه این تجربه موفقیت آمیز بوده یا خیر، جواب آن بسته به شخصیت لیدرهای سیاسی در دولت¬ها و خرده گفتمانهای فکری، متفاوت است. برخی همیشه در ارتباط با دول غربی با احتیاط عمل میکنند و برخی نیز معتقدند پیشرفت و توسعه جز با همکاری با آنها امکانپذیر نیست. اصل بدبینی در مواجهه با امریکاییها و غربیها را چطور تحلیل میکنید؟ آیا میتوان آن را یک اصل در سیاست خارجی دانست؟ بدبینی از مواجهه با غرب، محصول حافظه تاریخی است. ایران در دوران معاصر، همواره صحنه رویارویی با غرب بوده است. در این میان اتفاق¬هایی، چون قحطی تحمیلی به ایران در سال ۱۲۹۶ که یکی از مسبب اصلی آن انگلیس بود، اشغال ایران در شهریور ۱۳۲۰ بدون توجیه منطقی به دست دول غرب، کودتای ۲۸ مرداد بوسیله آمریکا که بارها خود به خطا بودن آن اعتراف کردند، حفظ شاه و عدم تحویل آن به ایران، حادثه طبس و عدم تعهد منطقی به برجام ذهنیت بسیاری از ایرانی¬ها را نسبت به غرب و بخصوص امریکا کدر نموده است. در ارتباط با این مسئله که آیا می¬توان این بدبینی را یک اصل در سیاست خارجی قلمداد نمود، باید اقرار نمود که اصل طلب منافع ملی و عقلانیت ابرازی باعث شده تا بدقولیهای پی در پی آمریکایی ها، ذهنیت مثبت برخی از کسانی نیز که نسبت به آمریکا با دیده خوشبینی مینگریستند، تغییر کند و البته تبدیل به یک اصل در رویکرد دیپلماتیک اکثریت سیاست شناسان و حتی سیاستمداران گردد.