شخصیت اصلی کتاب ملا صالح گفت: جنگ که شد در یک روزی که در یکی از جزایر کویت بودیم، ارتش بعث لنج ما را دستگیر کرد همچنین یکی از افراد بعثی آنجا برای من دردسری بزرگ درست کرد و به بعثیها گفت که این شخص سپاهی است.
وی بیان کرد: با نام یکی از افراد ارتش بعث که در ایران با من زندانی زندانهای شاه بود، توانستم خودم را از مخمصه نجات دهم و در همانجا مرا به عنوان مترجم برای استخبارات یا همان وزارت دفاع عراق انتخاب کردند.
ملاصالح عنوان کرد: هنگامی که اسرای ایرانی را برای تقسیم به وزارت دفاع عراق میآوردند، من در ترجمه سخن افسران میگفتم سپاهیانی که نداریم در یک سو بایستند و آنجا ایرانیان میفهمیدند که من نفوذی نیستم.