يکي از ابرچالشهاي اقتصاذي کشور بدون شک بحران بيکاري است که حالا برخي نسبت به انفجار آن هشدار داده اند.
به گزارش گروه اقتصادی خبرگزاری دانشجو، یکی از ابرچالشهای اقتصادی کشور بدون شک بحران بیکاری است که حالا برخی نسبت به انفجار آن هشدار داده اند.
طرحهای ناکارآمد دولتهای گذشته، مثل طرحهای ضربتی اشتغال، حمایت از بنگاههای زود بازده در دولتهای هشتم و نهم و حالا در ادامه طرح اشتغال فراگیر در این دولت، نشان از راهکارهای موقتی دارند که دولتها همواره در پیش گرفته اند. آنها به اشتغال تک بعدی نگاه کرده؛ در حالیکه موضوع اشتغال به صورت یک جریان سیال در سایر بخشهای اقتصادی نیز متبلور است. بدین معنا که دولت نمیتواند به صورت دستوری اقتصاد و به خصوص اشتغال را ساماندهی کند.
در طرف دیگر قصه، درباره چرایی بروز بحران بیکاری، علاوه بر گفتههای یاد شده، باید به ورود دهه شصتیها به بازار کار پرداخت. همزمان که دهه شصتیها به جمعیت فعال رسیدند؛ در دهه هشتاد به بازار کار وارد شدند. در همین حین، سیاستهای نظام آموزش عالی بدون در نظر گرفتن کیفیت آموزش توسعه پیدا کرد. توسعه نظام آموزش عالی نتایج نامطلوبی برای اقتصاد و اشتغال در پی داشت. اول اینکه جوانانی که باید در سن ۲۰ سالگی یا کمیبیش از آن سر کار میرفت به دلیل آنکه زیر ساختهای مناسبی برای ایجاد فرصتهای شغلی جدید فراهم نشده بود به سمت مدرک گرایی تشویق شدند.
از این رو فارغ التحصیلانی به بیکاران افزوده شدند که نه تنها مهارتی نیاموخته بودند، بلکه انتظارات بالایی از نوع و کیفیت فرصت شغلی برایشان به وجود آمده بود. از آن سو بر اساس آمارهای رسمی، در دولتهای نهم و دهم، نتوانستند در مقابل سیل متقاضیان کار، فرصتهای شغلی ایجاد کنند و تقریبا نرخ اشتغال صفر شد. نتیجه آن شد؛ اکنون اقتصاد علاوه بر انباشت نیروی کار، به نیاز تازه واردان جویای کار که بیشترشان فارغ التحصیلان دانشگاهی هستند نیز نتوان فرصت شغلی ایجاد کرد.
کارشناسان میگویند در حال حاضر بیش از ۴۰ درصد جمعیت بیکار ایران را فارغالتحصیلان دانشگاهی تشکیل میدهند و این پیامد تب مدرکگرایی در جامعه است که به شکل بیماری مزمن، بسیاری از خانوادههای ایرانی را درگیر خود کرده است. بیتردید نبود ارتباط تنگاتنگ میان صنایع و دانشگاهها و عدم تعادل بین عرضه و تقاضا در بازار کار موجب شده تا بخش اعظمیاز فارغالتحصیلان دانشگاهی با معضل بیکاری دست به گریبان باشند.
تربیت نیروی انسانی در کشورهای پیشرفته بهگونهای است که در سالهای اولیه مدرسه، فرهنگ کار و تلاش را میآموزند، سپس در پروسه آموزش استعدادیابی میشوند و تحت نظام آموزشی مهارت محور آموزش میبینند.
در کشورهای پیشرفته بحث خلاقیت و کارآفرینی مورد توجه خاصی قرار دارد، نیاز بازار کار به طور مداوم بررسی و لیست مشاغل مورد نیاز اعلام میشود، افراد بر اساس علاقه، شغل مورد نظر خود را انتخاب کرده وارد دانشگاه میشوند و همزمان در بازار کار به شکل پاره وقت مشغول کار هم میشوند.
به طور حتم آشنایی دانش آموختگان با آموزشهای مهارتی و بهرهگیری از مهارتهای فنی و حرفهای میتواند ورود فارغ التحصیلان به بازار کار را تسهیل کند.
معاون وزیر تعاون، کار و رفاه اجتماعی میگوید ۴۰ درصد مهارت آموزان کشور را دانش آموختگان دانشگاهی در مقاطع مختلف تشکیل میدهند.
سلیمان پاک سرشت میافزاید: در حال حاضر ۵۸۶ مرکز فعال فنی و حرفهای در سراسر کشور وجود دارد که سالانه به ۱.۵ میلیون نفر آموزش میدهد.
به گفته وی بخش اعظمیاز آموزشهای مراکز فنی و حرفهای به فارغ التحصیلان دانشگاهی اختصاص دارد و اگر دانشجویان آموزشهای متناسب با بازار کار را فرابگیرند، در آینده شغلی خود و جامعه اثرگذار خواهند بود. در حال حاضر بیش از ۴.۷ میلیون فارغ التحصیلان بیکار در کشور داریم که ضعف مهارتآموزی و فقدان مهارت لازم برای حضور و رقابت در بازار کار از جمله علل آن به شمار میرود. سالانه ۱.۵ میلیون متقاضی کار نیز وارد بازار کار میشوند و خسارتی که از محل تحصیلکردگان بیکار به کشور وارد میشود، قابل محاسبه نیست.
حسین کمالی، وزیر اسبق کار پیش از این در این زمینه گفته بود: یکی از دلایلی که اشتغال به این بحران رسیدهنشان از تبعیت نکردن قواعد بازار است؛ و به نظر میرسد دولتها بنا ندارند به زودی روشهایی که پیش از از این برای حل و فصل مسائل مختلف جامعه انتخاب کرده بوده را تغییر دهد. این روشها در زمینه مسائل اقتصادی، اجتماعی، فراهنگی و سیاسی اثراتی از خودش باقی میگذارد که در اکثر قریب به اتفاق موارد شاهد ناکامیاین نوع سیاستهای دستوری هستیم. این نوع نگرش فقط مختص به دولتهای نهم و دهم نبوده است. بلکه به فرهنگ و هنجارهای جامعه متکی است و اینکه در ایران دولتها همیشه مردم را ناچیز فرض کرده و نقش اساسی و مهمیرا برای مردم قائل شده اند. یعنی اینکه باور کنند که مردم میتوانند فکر کنند و تصمیم بگیرند، اصلا حق دارند فکر کنند یا تصمیم بگیرند، این موضوعی است که باید بیشتر به آن توجه شود. وقتی دولت در مسائل سیاسی یا اقتصادی یک طرفه موضع میگیرد و در مسائل اجتماعی تعیین میکند که جامعه چه هنجارهایی باید داشته باشد یا در مسائل فرهنگی بر اساس دیدگاههای خودش میخواهد فرهنگ جامعه را سامان دهد. ساختار اقتصادی ایران احتیاج به تجدید نظر و اصلاح دارد و سالهاست گفته میشود که اقتصاد ایران بیمار است.
در این ضرورت و حقیقت با توجه به فساد اقتصادی و اختلاف طبقاتی نمیتوان تردید کرد. اما در بسیاری از محافل و برای بسیاری از افراد این سؤال مطرح است که این بیماری چیست و علت و یا علل بیماری کدام است. نکتهای که قاعدتاً مسئولان اقتصادی ایران سالهاست که باید بدان پی برده باشند و این امر بیماری و مشکل جدیدی نیست که اکنون و یا فقط در سالهای اخیر رخ داده باشد.
رابطه مستقیمیمیان رشداقتصادی و اشتغال وجود دارد. این قاعده در اقتصاد کشورهایی تحصیلدار مثل ایران معنا ندارد، به این دلیل که نفت جز تولیدات نیست. بنابراین تولیدات جامعه در همه زمینهها بجز نفت میتواند در رکود باشد ولی نفت به فروش رسیده و درآمد آن هزینه شود. نکته دیگر اینکه این وعدهها باید براساس یکسری واقعیات بیان شود. صنایع و تولیدات فعلی دربخشهای مختلف مشکل رقابت دارند و اقتصاد غیر رقابتی نیز تبدیل میشود به اقتصاد معیشتی و درونگرا و دراقتصاد درونگرا نیز رشد تحول آفرین وجود نخواهد داشت.