به گزارش گروه فرهنگی خبرگزاری دانشجو، محمدرضا سنگری مدیر گروه ادبیات اندیشه پژوهشکده فرهنگ و مطالعات اجتماعی پژوهشگاه، در آستانه ایام ولادت باسعادت رسول مکرم اسلام حضرت محمد (صلی الله علیه و آله و سلم) به بازگویی صفات و شخصیت پیامبر از منظر حضرت اباعبدالله الحسین(ع) پرداخت که در ادامه متن کامل آن منتشر میشود.
سنگری ضمن تبریک ایام ولادت رسول مکرم اسلام گفت: قصد دارم تا شخصیت پیغمبر را از منظر حضرت اباعبدالله الحسین مطرح کنم؛ در کتاب فرهنگ جامع سخنان امام حسین (علیه السلام)، بیست و هفت ویژگی صوری پیامبر طرح شده است، از جمله ویژگی ظاهری پیامبر و بیست و سه ویژگی سلوک پیامبر، سیره و رفتار پیامبر. در این بیست و سه ویژگی میخواهد بگوید پیامبر چه نیست و در آن بیست و هفت مورد نیز قصد دارد تا بگوید که پیامبر چه هست.
وی بیان داشت: دانستن اینها به سبب اینکه پیامبر برای ما اسوه بوده لازم است. امیرالمومنین(ع) نیز در نهجالبلاغه و طی چند خطبه این ویژگیها را به صورت گستردهتری مطرح کرده است و روابط پنجگانه پیامبر را که در قرآن هم به آن اشاره شده است از قبیل: رابطه پیامبر با خدا، خودش، جامعهاش، طبیعت و تاریخ در کلام امیرالمومنین(ع) بیان شده است.
سنگری تصریح کرد: در کتاب فوق نقل شده است که امام حسن مجتبی (علیه السلام) از دایی خود هند تمیمی (هند فرزند حضرت خدیجه از شوهر پیشین خود، ابوهاله تمیمی است از این رو برادر مادری حضرت فاطمه زهرا (سلام الله) و در نتیجه دایی امام حسن(علیه السلام) و امام حسین(علیه السلام) میشود. هند مردی سخنور بود و در جنگ جمل در رکاب حضرت امیر (علیه السلام) حضور داشت) که بسیار، اوصاف و شمائل پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) را بخاطر داشت و بازگو میکرد، درخواست نمودهاست که شرح حالی از جد بزرگوارم رسول خدا (صلی الله علیه و آله و سلم) برایم بازگو کنید، تا آویزه دستم و چراغ راه زندگیم باشد.
این محقق با اشاره به این مسئله گفت: هند تمیمی بیان داشته است: رسول خدا (صلی الله علیه و آله و سلم) با شخصیت و بزرگوار بود. چهرهاش چون قرص کامل ماه میدرخشید، قامت او نه چهار شانه کوتاه، و نه لاغر دراز بلکه رشید معتدل و جذاب بود، سری بزرگ و موهایی نه چندان فردار داشت، در صورت بلندی موها، فرق باز میکرد و در غیر این صورت اگر چه بسیار بود از نرمه گوش تجاوز نمیکرد، رنگ رخسار او نورانی و درخشان و پیشانیش گشاده و بلند بود، ابروانش کشیده و باریک، و پرپشت و ناپیوسته بود، میان ابروانش رگی بود که غضب آن را برجسته و نمایان می ساخت، بینی اش کمی برگشته و محدب و بر آن نوری ویژه بود که در نگاه اول، بلند و کشیده به نظر می رسید، ریشی نه چندان بلند اما انبوه و پرپشت، و گونه ای صاف و هموار داشت، دهانی بزرگ و مناسب با رطوبتی خوش و گوارا و با دندانهایی ظریف و نیرومند سفید و از هم جدا داشت، موی میان سینه تا ناف مبارکش همچون خطی باریک، نازک و به هم پیوسته بود، گردنش صاف و سفید نقره فام بود، آفرینشی معتدل و پیکری کامل و موزون داشت.
سنگری ادامه داد: شکمش بدون برآمدگی و با سینهاش برابر بود، میان دو شانهاش کشیده و دور از هم، و مفاصلی نیرومند و ستبر داشت، سینهای پهن و باز و پیکر بی لباسش پرنور و درخشان و شاداب بود، تنها میان سینه و ناف او با خط باریکی از مو به هم می پیوست و سینه و شکم خالی از مو بود، ساق دستها و شانه ها و حدود فوقانی سینه هم دارای مو بود، مچهایی قوی و کشیده و کف دستی پهن کار کرده، و دستها و پاهایی درشت داشت، اندامهایش معتدل و موزون، و استخوانهایی کشیده و صاف داشت، گودی دو کف پایش عمیق و بلند بود، پاهایش بی گوشت اما هموار بود آنگونه که آب بر آنان قرار نمی یافت، هرگاه راه می رفت، سبک و آسان جاکن میشد، خرامان گام بر میداشت و با فروتنی راه میرفت، فراخ گام، راه می پیمود، هرگاه راه می رفت گویی از بلندی در نشیب فرود می آید و چون به کسی یا به سویی توجه مینمود با همه بدن بدان سو در می کرد، فرو هشته و با حیا مینگریست تند و خیره نگاه نمی کرد، نگاهش به زمین بیشتر دوخته میشد تا به آسمان، عمه نگاهش سنجیده و نیم نگاه بود، با هرکس برخورد می کرد سلامی میداد.
این پژوهشگر تصریح کرد: امام حسن (علیه السلام) به هند میگوید گفتار و منطق او را بیان کند. هند تمیمی میگوید: رسول خدا (صلی الله علیه و آله و سلم)، پیوسته دل غمگین و همواره متفکر بود، آسودگی نداشت، سکوتش طولانی بود، جز در هنگام ضرورت سخن نمیگفت، آغاز و انجام سخنش را از همه فضای دهان انجام میداد نه از بینی و یا نوک زبان، کلمات جامع و سخنان کم لفظ و پر معنی را شمرده بر زبان میراند، نه فزونی داشت نه کاستی، نرم گفتار و خوشخو بود، در سخن خود نه به کسی ستم مینمود و نه کسی را تحقیر میکرد، نعمتهای خداوندی هر چند هم ناچیز بود در پیش او بزرگ مینمود، از هیچ نعمتی به بدی یاد نمیکرد جز اینکه از مزه طعام نه بد میگفت و نه آنرا میستود. ناهنجاریها و کاستیهای دنیا و امور مربوط به آن او را به خشم نمیآورد، اما هرگاه حق زیر پاگذاشته میشد چنان خشمگین و دگرگون میشد که کسی او را نمیشناخت و تا مظلوم را یاری نمینمود و حق او را از ظالم نمیگرفت، هیچ چیز در برابر غضب او تاب نمیآورد، تا حق را به حقدار برساند.
این پژوهشگر تاریخی ادامه داد: هرگاه به کسی یا به چیزی اشاره میکرد با همه کف دست و انگشتان اشاره میفرمود: هرگاه در تعجب میشد، برای اظهار شگفتی خود همه آن را میچرخاند، هرگاه سخن میگفت دستها را به هم نزدیک نموده، کف دست راست خود را بر باطن انگشت ابهام چپ میزد، هرگاه به کسی غضب مینمود، از او رو بر میتافت و پرهیز مینمود هرگاه خوشحال میشد، دیدگانش را فرو میهشت، عمده خنده او تبسم بود که در اوج خود، دندانهای سپید تگرگ گونش نمایان میشد.
وی ابراز داشت: در ادامه از قول امام حسین (علیه السلام) نقل میکند که از پدر بزرگوار خویش علی (علیه السلام)، درباره زندگی داخلی پیامبر خدا (صلی الله علیه و آله و سلم) پرسیدهاند و ایشان فرمودهاند: ورود حضرت (صلی الله علیه و آله و سلم) به هر منزلی بخاطر اجازهای که از همسران و کسان خود داشت در اختیار خودش بود، چون وارد منزل خود میشد وقت خود را به سه بخش تقسیم مینمود: بخشی را برای خدا و عبادت او، و بخشی را برای خانواده خود، و بخشی را هم برای خویش، سپس آن وقت ویژه خودش را میان رسیدگی به امور شخصی خود و مردم تقسیم مینمود و همه آن نیمه مردم را صرف از خاص تا عام میکرد و چیزی از آن را برای خود نمیاندوخت تا از مردم دریغ دارد، و در بخش ویژه مردم، طرز سلوکش این بود که اهل فضل و کمال را بر دیگران مقدم میداشت و آنان را نیز طبق مراتب فضلشان در دیانت و تقوی و پاکدامنی سهم میداد، بعضی از مردم یک حاجت، بعضی دو حاجت و بعضی چند حاجت داشتند که حضرت (صلی الله علیه و آله و سلم) خود مشغول آنان و رفع نیازهایشان میشد و آنان را هم به کارهایی که به مصلحت خودشان و امت بود مشغول میکرد و از آنان میپرسید و آنچه را شایسته بود به آنان خبر میداد و میفرمود: این دعوتها و گزارشها را حتماً حاضران به غایبان برسانند و نیازهای کسانی را که نمیتوانند حاجتشان را به من برسانند برایم بگویید؛ زیرا کسی که چنین کند و حاجت ناتوانی را به فرمانروایی برساند، خدا گامهایش را در روز قیامت استوار بدارد. در پیش پیامبر خدا (صلی الله علیه و آله و سلم) جز همین ها که یاد شد از چیز دیگری سخن نمیرفت از لغزش کسی انتقام نمیگرفت، مردم، تشنه و جوینده بر او وارد میشدند و جز با شیرین کامی معنوی از پیشگاهش پراکنده نمیشدند، و راه یافته از محضرش بیرون میرفتند.
سنگری با بیان اینکه امام حسین (علیه السلام) از پدرشان درباره زندگی بیرون رسول خدا (صلی الله علیه و آله و سلم) پرسیدهاند که در بیرون چه میکرد؟ سپس به پاسخ حضرت امیر(ع) اشاره کرد و گفت: حضرت امیر (علیه السلام) فرمودند: رسول خدا (صلی الله علیه و آله و سلم) زبانش را جز از سخنان سودمند نگه میداشت، و مردم را به هم صمیمی و متحد میساخت، و آنان را گریزان نمی ساخت تا دچار تشتت و پراکندگی شوند، بزرگوار هر قومی را احترام می فرمود و او را بر آنان ریاست میداد، از مردم جز در مواقع ضروری و شایسته دوری میجست و خود را از اعمال و اقوال غفلت آور آنان به دور نگه میداشت، بی آنکه خوشرویی و اخلاق کریمانه خود را از آنان باز گیرد. از اصحاب خود دلجوئی و تفقد مینمود، از مردم درباره آنچه میانشان جریان داشت می پرسید و آنگاه آنچه را که نیکو بود تحسین و تقویت میکرد و آنچه را که ناپسند و زشت بود تقبیح و تحقیر می نمود، تا بدین وسیله مردم به خوبیها روی آورند و از بدیها کنار کشند، در کارها معتدل بود، با کسی بگو مگو و ناسازگاری نمینمود، خود از انجام وظایف الهی و توجه به خدای سبحان، از بیم آنکه مبادا مردم غفلت ورزند یا خسته و ناراحت شوند غافل نمیماند، نه از حق کوتاه میآمد و نه از آن تجاوز میکرد، نزدیکان به او در فضائل از بهترین مردم بودند. آنانی نزد او بهتر از همه بودند که بیش از همه در حق مسلمانان خیرخواهی داشتند و آنانی پیش او جایگاه مهمتری داشتند که بهتر از همه در دلجویی و همراهی با اهل اسلام و تحمل بارهای سنگین و یاری رساندن به آنان کوشا بودند.
وی تاکید کرد: امام حسین (علیه السلام) درباره نشست و برخاست رسول خدا (صلی الله علیه و آله و سلم) سؤال میکنند و پدر بزرگوترشان میفرمایند: نشست و برخاست او جز با یاد و ذکر خدا نبود، برای خود در مجالس جای ویژهای که نشانه تشخیص و برتری باشد، قرار نمیداد و دیگران را هم از این کار نهی میفرمود. هرگاه به مردمی که پیش از او به مجلس آمده بودند وارد میشد در همانجایی می نشست که ذیل مجلس بود و مجلس به آن پایان میپذیرفت و دیگران را نیز به این کار فرمان میداد.
وی به مسئله تقوا نیز اشاره کرد و گفت: به هر یک از همنشینان به اندازه و در خور او، توجه می نمود و نگاه برابر میکرد، هر یک از همنشینانش دیگری را نزد رسول خدا گرامیتر از خود نمیدید، هرکس با او همنشین میشد حضرت (صلی الله علیه و آله و سلم) آن قدر تحملش مینمود تا او خود منصرف شود و برخیزد هرکس حاجتی از او میطلبید بر نمیگشت مگر با حاجت روا شده یا با روحی آرامش یافته و آسوده از گفتار نرم و مهر آمیز او، سایه اخلاق خوش او در برخوردها همه را فرا گرفته بود، و او برای، آنان در دلسوزی و خیرخواه بودن همچون پدر بود و همه مردم از عرب و عجم و سیاه و سفید پیش او در آفرینش و شئون آفرینش برابر بود و هیچیک را جز به تقوا امتیازی نبود، مجلس او مجلس بردباری، حیا، راستگویی و درست کرداری بود، در محضرش صداها بلند نمیشد، و حرمتها هتک نمیگشت، و عیب جوئی از کسی نمیشد، و گناهان و لغزشها بر ملا نمیگشت، همه با هم هماهنگ بودند و از روی تقوا با هم رفتار مینمودند، نسبت به هم فروتن بودند، بزرگها را احترام میکردند و به کوچکها شفقت میورزیدند، نیازمند را بر خود مقدم میداشتند و غریب را نگهداری مینمودند.
سنگری در بخش دیگری از مطالب خود با بیان اینکه امام حسین (علیه السلام) سوال میکنند روش او در برخورد با دیگران و همنشینان خود چگونه بود؟ توضیح داد: پدرشان میفرمایند: در برخوردها، پیوسته گشاده رو و متبسم آسانگیر و بیتکلف و نرم خو بود. نه بدخو و نه خشن، و نه پرخاشگر و ناسزاگو، نه عیبجو و خردهگیر، و نه چاپلوس و ثناگو. از آنچه نمیپسندید تغافل مینمود، هیچ کس از او ناامید نمیشد، و آرزومندان احسان و عفو او ناکام نمیماندند، خود را از سه چیز نجات داده بود: جدال و بگو مگو، پرگویی و سخنان بیهوده و مردم را هم از سه چیز وا نهاده بود: هیچ کس را بدگویی نمیکرد، کسی را سرزنش نمینمود، و در پی لغزشها و اسرار مردم نبود و جز آنجا که امید پاداش خداوندی داشت سخن نمی گفت. آنگاه که سخن می گفت همه اهل مجلس آنچنان خاموش و سراپا گوش بودند که گویی بر سر آنان پرندهای که با کمترین حرکت پرواز میکند نشسته است، هرگاه سخن او به پایان میرسید و ساکت میشد، آنان به سخن میآمدند. در محضر او، در سخن گفتن، با هم کشمکش نمینمودند، اگر کسی سخن میگفت همه با توجه گوش میدادند تا گفتارش به پایان رسد، سخن آنان در پیشگاه رسول خدا (صلی الله علیه و آله و سلم)، از پی همان سخن اولینشان بود، پراکندهگو نبودند، از آنچه همه میخندیدند او نیز میخندید، و از آنچه همه شگفت زده میشدند او نیز متعجب میشد، در برابر نامربوط خواهی و جفاگویی غریبان که او را نمیشناختند، آن قدر شکیبا بود که اصحاب او در صدد جلبشان بر میآمدند، حضرت (صلی الله علیه و آله و سلم) مانع میشد و میفرمود: هرگاه حاجتمندی را دیدید که از پی نیاز خود برخاسته است او را بخشش نمائید و حاجت روا کنید. مدح و تمجید را جز از مؤمن صادق نمیپذیرفت و به دیگران وقعی نمینهاد، سخن هیچ کس را قطع نمیکرد مگر آنگاه که ناروا شده از حد میگذشت که در این صورت با نهی نمودن او را از ادامه سخن باز می داشت، یا از جا برمیخاست و مجلس را ترک میکرد.
به گفته این نویسنده، امام حسین (علیه السلام) سؤال میکنند: سکوت رسول خدا (صلی الله علیه و آله و سلم) چگونه بود؟ پدرشان میفرمایند: سکوت او بر چهار ویژگی استوار بود: بر بردباری، هوشیاری، اندازه نگهداری و بر اندیشیدن، اما سکوت اندازه نگهداری، سکوت دلنشین و اندازه نگهداری بود که در هماهنگ نگریستن به دیگران و نیز برابر گوش دادن به آنان تحقق مییافت، نه در نگاه خود به کسی امتیاز میداد، نه در گوش سپردن، اما سکوت تفکر، سکوت روح افزایی بود که در اندیشیدن به آنچه باقی میماند و آنچه فانی میشود جلوه میکرد. و اما سکوت حلم، در این نمایان میشد که همه بردباری او در صبر او فراهم گشته بود، هیچ چیز که برای حق نبود او را خشمگین و بیقرار نمیساخت اما سکوت حذر، در این متجلی میشد که مواظبت و هوشیاری او در چهار چیز فراهم شده بود: خوبیها را پی میگرفت تا از او پیروی نماید، و زشتیها را ترک مینمود تا دیگران از آن خود را نگهدارند، و جهت تدبیر در سامان بخشی اوضاع دنیا و آخرت، امتش کوشش میکرد، و در اقدام به آنچه که خیر دنیا و آخرت آنان را فراهم کند تلاش میکرد.