موفقیت «راز» ندارد؛ «راه» دارد که قابل یادگیری است. هر فردی در زندگیاش دستاوردهایی دارد؛ برای فردی ثروت و برای دیگری تحصیلات و شغل مناسب مدال افتخار زندگیاش است، به همین منوال یکی چاق و دیگری لاغراندام است.
رابطه کاهش وزن با ذهن کمبود اعتماد به نفس یکی از علل چاق ماندن شناخته شده است؛ عده زیادی از کارشناسان کاهش وزن در کلاسها یا کتابهای انگیزشی مدام توصیه به بیان عبارات و تکرار جملات تأکیدی مانند «من علی هستم، زندگی من فوقالعاده است و من در حال کاهش وزن هستم...» میکنند. حال سؤال ما این است که چرا بیان این جملات برای برخیها کارساز و برای برخی دیگر بیفایده است؟ جملات و استادانی که توصیه به تکرار آنها میکنند، کارشان درست نیست یا طرز بیان و انجام تکالیف از جانب فرد به درستی انجام نمیشود؟ یا اساس قدرت تلقین راهی برای کاهش وزن محسوب نمیشود؟
رژیم غذایی در ادامه علی آزاد، کارشناس مدیریت استراتژیک بدن، محقق و مؤلف، درباره اساس رابطه کاهش وزن با ذهن نکات جالبی بیان میکند.
راز کنترل وزن چیست؟ موفقیت «راز» ندارد؛ «راه» دارد که قابل یادگیری است. هر فردی در زندگیاش دستاوردهایی دارد؛ برای فردی ثروت و برای دیگری تحصیلات و شغل مناسب مدال افتخار زندگیاش است، به همین منوال یکی چاق و دیگری لاغراندام است، همه این دستاوردها نتیجه ذهن و گفتوگویی است که آگاهانه یا ناآگاهانه مدام در حال تکرار آنها هستیم، مثلاً در مورد چاقی تکرار جملاتی مانند «چقدر بدشانسم، مردم هر چیزی میخواهند، میخورند، سایزشان تغییری نمیکند، من آب میخورم، چاق میشوم» تأثیر زیادی در رویکرد بدن دارند. ذهن مانند مزرعه حاصلخیزی است که افکار ما بذرهای آن هستند. برای یافتن راه کنترل وزن باید دقت بیشتری روی شیوه زندگی و افکار داشته باشیم. ما برای کاشت مزرعه ذهن ۳ انتخاب داریم: ۱- کاری با مزرعه نداشته باشیم و اجازه دهیم، هر کس هر چه خواست بکارد؛ یعنی خودمان را در جریان شنیدن افکار و حرفهای دیگران قرار دهیم که قطعاً تأثیرگذارند. ۲- خودمان بذر یأس و ناامیدی بکاریم. ۳- دست به کار شویم و بذر شادی، موفقیت و ثروتمندی بکاریم.
یعنی با استفاده از جملات میتوانیم به کاهش وزن برسیم؟ میتوانیم به شرط اینکه از راه و روش درست وارد شویم. ما میخواهیم درباره راه و روش بیان جملات بگوییم. اینکه شما مدام بگویید من لاغرم، اما به آن ایمان و باور نداشته باشید، هیچ اتفاقی در روند کاهش وزن نمیافتد. ما نیاز به دو فاز، یکی باور و دوم چگونگی پذیرش مغز داریم. اینکه شما مدام بگویید من لاغرم، اما به آن ایمان و باور نداشته باشید، هیچ اتفاقی در روند کاهش وزن نمیافتد. ما نیاز به دو فاز، یکی باور و دوم چگونگی پذیرش مغز داریم
یعنی چه مدت باید روی ذهن کار کنیم تا بتوانیم تأثیر آن را ببینیم؟ به طور حتم نمیتوان توقع داشت در مدت کوتاهی به اهداف خود برسید، باز با کمک مثال بذر میگویم که برای رشد بذر دستکم ۳ ماه وقت لازم است. در بحث عادتسازی قانونی وجود دارد؛ هر تغییری مضربی از عدد ۳ است. یعنی ۳، بعد ۷، بعد ۲۱، بعد ۳۹ روز وقت لازم است تا عادتها وارد فاز قویتری شوند. تغییر حداقل ۲۱ روز زمان نیاز دارد تا در وجود ما به صورت عادت نهادینه شود و بعد از آن ناخودآگاه کار را پیش ببرد. در کاشت بذر هم ابتدای کار کاشت دانه نیاز به نگهداری بیشتری دارد، اما با قدرت گرفتن جوانه نیاز به مراقبت کاهش مییابد. در هر صورت مزرعه ذهن، همان دارایی است که خداوند وکالت ششدانگ آن را به ما سپرده و هیچکس جز ما مسئولش نیست و باید به بهترین نحو در آن کاشت کنیم تا برداشت مناسبی داشته باشیم، اما برای کاشت مزرعه نیاز داریم زوایای ذهن یا مزرعه را به درستی بشناسیم.
چه اطلاعاتی باید در این زمینه داشته باشیم؟ همانطور که میدانید ذهن از دو بخش ضمیر ناخودآگاه و خودآگاه تشکیل شده است. ضمیر خودآگاه ۱۰ و ناخودآگاه ۹۰ درصد از ذهن را تشکیل میدهند. زمانی که مطلب جدیدی یاد میگیریم یا فکر میکنیم، ضمیر خودآگاه فعال است، میتواند اطلاعات جدید را بپذیرد یا رد کند، حتی با یادگیری تکنیکهای تمرکز قادر خواهیم بود رهبر خودآگاه شویم و به هر آنچه انتخاب میکنیم فکر کنیم. خودآگاه میتواند احساسات را تحلیل کند، اما قدرت کمی روی باورها و اعتقادات دارد. در مقابل ناخودآگاه که ۹۰ درصد ذهن را به خود اختصاص داده، توانایی انتخاب، تحلیل و قضاوت ندارد، اما قدرت اجرایی بالایی دارد. کارهایی را از روی عادت و بدون فکر انجام میدهد، به عنوان مثال ما برای راه رفتن و منقبض کردن عضلات و زوایایی که باید داشته باشند، فکر نمیکنیم در کودکی این مهارت را یاد گرفتهایم و حالا سپردهایم به ناخودآگاه که خودکار انجام میشود.
با این وجود چگونه باید ناخودآگاه خود را به درستی به کار بگیریم؟ باور نادرست به اندازه باور درست برای شما کارایی دارد. برای مغز مثبت یا منفی بودن جملات مهم نیست و تکرر تأثیرگذارشان میکند. اگر در طول روز مدام جملات منفی بگویید و یکباره بگویید: «من عاشق خودم هستم»، مسلماً ابتدا احساس بدی پیدا میکنید. موتورهای جستجو، خودآگاه مغایرت این جمله را با جمله قبلی میفهمند. تصور کنید، جملهای جدید را یک بار ادا میکنید، ضمیر خودآگاه با توجه به جملاتی که در ناخودآگاه دارد، آن را قبول یا رد میکند، اما اگر جمله را چند بار تکرار کنید، دیگر خودآگاه قدرت بررسی جملات را ندارد و آن را به دست ناخودآگاه میسپارد. ناخودآگاهی که قدرت تحلیل و قضاوت ندارد، هر آنچه که از فیلتر خودآگاه گذشته میپذیرد و در نهایت به باور میرسد.
به نظر شما آدمهای چاق ابتدا چاق بوده و بعد باور به آن را به دست آوردهاند یا ماجرا برعکس است؟ «تفکر سیستمی» بیان میکند که اگر A. علت B. باشد، احتمالاً B. باعث تقویت A. میشود. بدن ما نیز دقیقاً از تفکر سیستمی برخوردار است؛ یعنی افراد بعد از اینکه باور به چاق بودن را پذیرفتهاند، با بیان این جمله که «من چاق هستم و به سختی وزن کم میکنم»، باور را تقویت میکنند. این باور گاهی طوری تقویت میشود که رژیم، دارو و حتی عمل جراحی برای کاهش وزن جز در موارد موقت تأثیری نمیگذارند. باور و جملاتی که در ناخودآگاه ما وجود دارند، مدام در حال تأثیر بر زندگی و افکار ما هستند و طوری آن را تحت تأثیر قرار میدهند که به ندرت خلاف آن را ثابت میکنند.
این باورها چگونه شکل میگیرند؟ باورها همان جملاتی هستند که از دهان ما خارج میشوند، پس مهم است که مدام جملات را زیرنظر داشته باشیم. حدیثی از امام علی (علیهالسلام) که میفرمایند: «حتی به شوخی هم دروغ نگویید»، تأکید بر این مصداق است که ذهن دروغ را باور میکند. حالا باید بدانیم که تلقینها چه قدرتی دارند؟
این موضوع که تلقین واقعاً در زندگی تأثیر دارد، چقدر علمی است؟ باید بدانید تلقینها به خودی خود قدرتی ندارند، مگر اینکه با باور همراه باشند. فیلمی در فضای اجتماعی منتشر شد که میتوانید به راحتی با جستجو به آن دست یابید. در این فیلم اعدام یک متهم نمایش داده شده که با کسب اجازه از خانواده فرد و دادگاه آزمایش علمی انجام گرفته است. برای این کار زندانی را به اتاق اعدام بردند و به او به گفتند با خالی کردن خون از بدن، مرگ خاموشی را تجربه خواهد کرد، شیلنگی به او نصب و به طور غیرواقعی وانمود کردند که در حال کشیدن خون از بدن هستند، در حالی که صدای چکچک خون را با آب شبیهسازی کردند. در نهایت زندانی بهطور واقعی مرد. این قدرت تلقین است که دنیا دوباره به این سو حرکت میکند.
قدرت تلقین زمانی کشف شد که دکتر امیل کوئه تنها بسته داروها را تعویض کرد و به عنوان دارویی بسیار عالی و جدید به بیمار داد. بعد از مدتی بیمار بازگشت و از مؤثر بودن داروها تعریف و از دکتر تشکر کرد. در ادامه دکتر کوئه قدرت تلقین را روی فرزند خود بررسی کرد. او صاحب فرزندی بود که هر صبح دیر از خواب بیدار و مدام سرزنش میشد، او متوجه شد فرزندش طی روز تحت تأثیر سرزنش صبحگاهی است، طوری که گویا هیپنوتیزم شده باشد. دکتر طی تحقیقاتی متوجه شد انسانها در ساعاتی از روز قادرند خود را هیپنوتیزم کنند. او نام این تکنیک را «تلقین» گذاشت و از آن برای خوددرمانی استفاده کرد. دکتر کوئه قوانینی را برای تلقین تعریف کرد: ۱- قانون توجه و تمرکز ۲- قانون اثر متضاد ۳- قانون اثر احساس عاطفی
این قانونها برای چه وضع شده بودند؟ قانون توجه و تمرکز میگوید زمانی که مغز مدت زیادی روی موضوعی متمرکز شود، به تدریج جنبه واقعی پیدا میکند، عادت و باور میشود. قانون دوم میگوید، اگر در خیال خود ببینید که قادر به انجام کاری نیستید، با تلاش بیشتر موفقیت کمتری به دست میآورید. (افکار منفی+ تلاش بیشتر= موفقیت کمتر) قانون سوم نیز بیان میکند، تلقین باید از روی اشتیاق با احساسات عاطفی درونی همراه با تصاویر ذهنی همراه باشد. اگر هدفتان لاغری است باید همراه با احساس و تصویر ذهنی باشد. بررسی کنید عبارات تأکیدی شما طی روز چگونه بیان میشوند؟ آیا هنگام انجام کار روزانه است؟ از این به بعد باید با تمرکز با تمام احساس و همراه با تصویر ذهنی به خود بگویید: «من عاشق خودم و بدنم هستم». اصولی که دکتر کوئه بیان میکند، برگرفته از قوانین هیپنوتیزم درمانی است:
چگونه میتوان تلقین را باور کرد؟ برای بیان آن باید به قدری با اعتماد به نفس و محکم بیان کنید که نتیجه آن را روی فیزیک بدن خودتان ببینید. آثار فیزیکی به واسطه تلقین در اثر باور اتفاق میافتند؛ یعنی احساس شادی، همراه با ذوق که به طور ناخودآگاه روی صدای شما هم تأثیر بگذارد، مو به تنتان سیخ شود یا اشکتان جاری شود. میخواهم یک جمله طلایی برای افرادی که نمیتوانند قدرت تلقین را باور کنند، بگویم: «برد از آن قدرتمندان نیست، بلکه از آن کسانی است که برد را باور دارند». مشکلی افرادی که نمیتوانند قدرت تلقین را درک کنند این است که نپذیرفتهاند که «ما آنچه را میبینیم که به آن باور داریم.»
پس باید طبق قوانین گفته شده هر آنچه را میخواهیم تلقین کنیم؟ منظور از هر آنچه، چه میزان است؛ تلقینها باید کوتاه باشند، گاهی افراد پاراگراف میگویند، این تلقینها برای مغز سردرگمی ایجاد میکند. برای مثال خود امیل کوئه میگفت: «من هر روز بهتر و بهتر میشوم». این جمله کلیدی بود و احساس خوب را به بیشتر آدمها میداد. البته تلقینی اثرگذار است که به سبک فردی باشد، ممکن است در فردی تلقین هیجانی اثرگذار باشد، اما ممکن است در فردی دیگر که دوست ندارد هیجانات را تجربه کند، تلقین با آرامش مؤثر باشد؛ بنابراین در برخی دورهها که مدرس مدام فریاد میزند: «ما خیلی با حالیم، ما خیلی خوبیم»، حال برخی افراد را نه تنها خوب، بلکه بد هم میکند.