چهارشنبه 28 فروردین
مذهب اکثر ساکنین شهر سنی است اما تفاوتی در کار ما ندارد. همانطور که در پلدختر کار میکردیم، اینجا نیز کار میکنیم. حتی وجود امکانات باعث شدهاست تا سرعت کار از لرستان نیز بالاتر رود. بعدازظهر به یک خانه درانتهای کوچه رفتیم. ده دانشجو، چهار طلبه و شش نفر از اهالی محل که سنی مذهب بودند. درکنار یکدیگر و با هدف واحد. لحظهای از کار دست نمیکشیدیم. کفکش خراب شد. بلافاصله دو نفر از اهالی و دو دانشحو چهار فرقون را آماده استفاده کردند و با فرقون شروع کردیم به تخلیه. سه سطل که همزمان فرقونها را پر میکردند. دو سطل در دست ما و یک سطل در دست اهالی.
شب به اسکان برگشتیم. رفقای آشپزخانه برنامهای برای اختتام اردوی جهادی دانشگاه تهران درنظر گرفتهبودند. میلاد حضرت علیاکبر را با یک روز تاخیر و با حضور تمامی نیروهای جهادی شهرستان برپا کردهبودند. تعداد جهادگران نهایتا به سیصد نفر میرسید. قرآن و سخنرانی کوتاه و در پایان هم مدیحهسرایی مهدی رسولی. اصلا ویژگی اصلی مداح باید همین حضور در مناطق جهادی باشد، حال چه جهاد با تفنگ و چه جهاد با بیل. روحیهی جهادگر با ذکر ائمه بالا میرود. بدون یاد آن بزرگواران نمیتوان حرکت کرد.
و بازگشت... شب سیاه و بازگشت... دلتنگی و بازگشت به شهر خود... از فردا همان زندگی معمول خود را از سرمیگیریم. از فردا دوباره همان فرآیند کلاس، تکلیف، امتحان. دوباره پشت میزنشینی و خواندن دروسی که تا حال دردی از این جامعه برطرف نکردهاست. خدا کند در آینده دردی از جامعه دوا کنیم و خدا کند نفسی باشد تا دوباره بتوانیم به جهاد برویم.