گروه دانشگاه خبرگزاری دانشجو؛ سیل، بهانهای شده برای همدلی. بهانهای جمعشدن گروههای جهادی در کنار هم و برای مردم. کوچههای پلدختر این روزها پر شده از دانشجویان و جهادگرانی که بیل و کلنگ به دست، دارند خانههای مردم را لایروبی میکنند تا از زیر خروارها گِل و خاک، زندگی و امید را بیرون بکشند.
آنچه در ادامه میخوانید، روزنوشتهایی است از فعالیت دانشجویان در مناطق سیلزده به قلم صادق علیاری، دانشجوی دانشگاه تهران که قسمت دومش در ادامه تقدیم میشود.
شنبه ۲۴ فروردین
روایت است که قبل از سیر شدن از غذا دست بکشید. امروز هم قبل از تهبندی، ما را به خط کرده و راهی شدیم. اولین زیرزمین پر از گل را خالی کردیم. جوی دو خیابان را هم باز کردیم و پس از آن به سراغ زیرزمین بعدی میرویم. گوشه خیابان در سایه استراحت میکنیم. آفتاب شده است. داغ داغ. من در پلدختر نخل ندیدم، ولی اینجا خرماپزان است.
آنچه در ادامه میخوانید، روزنوشتهایی است از فعالیت دانشجویان در مناطق سیلزده به قلم صادق علیاری، دانشجوی دانشگاه تهران که قسمت دومش در ادامه تقدیم میشود.
شنبه ۲۴ فروردین
روایت است که قبل از سیر شدن از غذا دست بکشید. امروز هم قبل از تهبندی، ما را به خط کرده و راهی شدیم. اولین زیرزمین پر از گل را خالی کردیم. جوی دو خیابان را هم باز کردیم و پس از آن به سراغ زیرزمین بعدی میرویم. گوشه خیابان در سایه استراحت میکنیم. آفتاب شده است. داغ داغ. من در پلدختر نخل ندیدم، ولی اینجا خرماپزان است.
به پنجمین دقیقه استراحت نرسیدیم که: «پاشین بریم سمت خونه سازمانیا». سعید خبر داد. تقریبا آخرین و حادترین نقطه پلدختر اینجاست. درحالی که باقی نقاط شهر پاکسازی شده و خیابانها و خانه به وضعیت متعادل تری رسیدهاند، این قسمت از شهر کامل باید تخریب شود. خانههایی که میبینم دیگر قابل استفاده نیستند. ما هم برای بیرون آوردن اثاثه منازل رفته ایم. محله نسبتا کم بضاعتی است. اسم محله را «خانه سازمانی» گذاشتهاند، ولی خانهها برای هیچ سازمانی نیست. ظهر برای استراحت و نهار برگشتیم اسکان.
نماز را خواندیم و منتظر نهار بودیم. سعید گفت: «حسین یه کاری جور کرده، دنبال چهار نفر کاری میگرده» با امیر و سعید و یاسر رفتیم. خبری از نهار نیست. به محض اینکه پشت نیسان نشستیم، نهار را آوردند. همان پشت نیسان غذایمان را گرفتیم. نیسان حرکت کرد. قورمه سبزی است. قورمه سبزی پشت نیسان مزه بهتری دارد. حرکت پرسرعت و پرقدرت نیسان با پیچهای ۹۰ درجه قورمه سبزی را خوشمزهتر کرده است.
رسیدیم پشتیبانی موکب المهدی در یک دبیرستان کنار مسکنهای مهر. رفقای هیئت رایه العباس مشغول کار بودند. ما که رسیدیم کامیون کمکهای نقدی رسیده بود. تخلیه را شروع کردیم. اول برنجها و بعد از آن پتوها، کنسرو و آب معدنی و رب و خورشت... نگاهی به میانه حیاط کردم. هر چه کالای اهدایی بود را وسط حیاط مدرسه رها کرده بودند. حسین نگاهم را خوانده بود، گفت: «شروع کنیم حیاط رو مرتب کنیم.
این کنسروها زیر آفتاب خراب میشن.» خیمهای را برای کالاها اختصاص داده بودند. خیمه را بررسی کردیم و با همفکری سعید مکان هر کالا مشخص شد. ریل چپ کالای خوراکی به ترتیب اندازه: برنجهای کیسه شده، روغن، قند، ماکارونی، سویا، کنسرو، رب، تن ماهی و در آخر دو شیر کوچک و حلواشکری. البته نوار بهداشتی و دستمال کاغذی هم به علت خشک بودنشان در همین پک قرار میگیرد. یک بخش دیگر هم داریم. ریل راست مواد بهداشتی است. پودر و صابون، شامپو و مایع ظرفشویی، مایع دستشویی و کرم. در نهایت هر دوی این بخشها با یکدیگر همجا میشدند و راهی منزل نهاییشان.
حیاط کاملا تمیز شد. همه وسایل وارد خیمه شدند و مرتب چیده. فقط قسمتی از حیاط آشفته بود. پتوها و لباسهای اهدایی داخل کیسههای بزرگ سیاه و سفید گوشهای از حیاط رها شده بودند. حدود صد عدد پک غذایی آماده کردهایم که تصمیم بر آن میشود تا پتوها را نیز مرتب کنیم. موکتها را از لابه لای پتوها برداشتیم و کنار دیوار چیدیم. پالت گذاشتیم و شروع کردیم به چیدن پتوها و بعد از آن لباسهای اهدایی.
کامیون دیگری وارد شد. باز هم کمکهای مردمی... عجب مردم نازنینی داریم. نمیدانم در این موکب در هر روز چند پک بهداشتی و چند پک غذایی آماده میشود. تعداد پکها اهمیتی برای من ندارد. من میدانم چه اندازه مردم ما مهربان و نوعدوست هستند و برای اثباتش نیازی به عدد و آمار ندارم. درمواردی نیاز به فرهنگ سازی داریم. مردم باید بدانند جایگاه عزیزان سیل زده ما بالاتر از لباسهای دست دوم آنها است. مردم باید بدانند که کمک نقدی بهترین حالت برای کمک کردن است و مردم باید بدانند که باید حسابهای رسمی مرجع کمک هایشان باشد. به هر صورت مهربانی این مردم برای من ثابت شده است.
حدود ساعت ۹ از موکب برگشتیم. هر چهار نفرمان خیلی خسته دراز کشیدیم. فقط فهمیدم که کاری در شهر نمانده و خوابم برد.