رئیس مرکز مطالعات و تحقیقات راهبردی ارتش گفت: من با بالگرد ۲۱۴ و امیر قربانی فرمانده فعلی هوانیروز با بالگرد کبری ۲۰۹ در ارتفاع پایین داخل خاک عراق رفتیم و مواضع داعش را شناسایی کردیم.
به گزارش گروه سیاسی خبرگزاری دانشجو، امیر احمدرضا پوردستان چهرهای شناخته شده و یکی از فرماندهان عالیرتبه ارتش جمهوری اسلامی ایران است. او متولد آذر ماه ۱۳۴۰ در شهر اهواز است که در یک خانواده نسبتاً پر جمعیت به دنیا آمده است.
پوردستان پیش از انقلاب، نوجوانی دبیرستانی بود که در رشته ریاضی-فیزیک مشغول به تحصیل بود و با اوج گرفتن مبارزات انقلاب اسلامی به همراه دو برادر و همکلاسی هایش به جمع مبارزان انقلابی اهواز پیوست. پس از انقلاب در فعالیتهای انقلابی و در بسیج مسجد محله شان به فعالیت پرداخت و با آغاز غائلههای مرزی میان ایران و عراق آموزشهای ابتدایی نظامی را در مسجد و زیر نظر شهید علم الهدی فرا گرفت و با آغاز جنگ همراه با دیگر جوانان به دفاع از شهر پرداخت.
پوردستان قبل از سال ۵۸ میخواست که در سپاه استخدام شود، اما به دلیل پر شدن ظرفیت نتوانست همرزم دو دایی و برادرش در سپاه شود، بعد از آن و به پیشنهاد یکی از دوستانش در آزمون دانشگاه افسری ارتش شرکت کرد و پذیرفته شد.
او در ارتش از فرماندهی گردان مرکز آموزش درجه داری شروع کرد و سپس به مدت سه سال فرمانده تیپ ۲۵ تکاور شد. بعد از آن دو سال و نیم فرمانده لشکر ۸۴ خرم آباد بود که در این زمان درگیریهای سینه به سینه با منافقین را تجربه کرد، سپس حدود سه سال فرمانده لشکر ۷۷ خراسان شد و همچنین ۷ ماه فرمانده دانشگاه افسری امام علی علیه السلام بود.
فرماندهی ارشد منطقه فارس و کهگیلویه و بویراحمد و جانشینی فرمانده نیروی زمینی از دیگر مسئولیتهای احمدرضا بود. در سال ۸۷ با حکم مقام معظم رهبری به فرماندهی نیروی زمینی منصوب شد و ۸ سال در این مسئولیت به خدمت پرداخت، بعد از آن چند ماهی را جانشین فرمانده کل ارتش بود و هم اکنون رئیس مرکز مطالعات راهبردی ارتش است.
دوران مسئولیت او در نیروی زمینی ارتش و همچنین جانشینی فرمانده کل ارتش همزمان شد با غائله گروههای تروریستی در سوریه و عراق که مرزهای کشورمان را نیز تهدید میکردند. او در این باره میگوید: «در حین یک جلسه همکاران گپار (گروه پشتیبانی اطلاعات رزمی) به من گفتند امیر!، داعش نزدیک مرزهای ماست، گفتم کجا هستند؟ گفتند نمیدانیم فقط از داخل خاک عراق به ما اطلاع دادند که داعش دارد به سمت مرزهای شما میآید. ما سریع جلسه را قطع کردیم، به فرماندهان گفتیم سر یگانهایتان بروید، با ستاد ارتش هم هماهنگ کردیم که چنین اتفاقی افتاده است، همزمان سه تیپ رزمی، دو تیپ از لشگر ۲۳، یک تیپ هم از کردستان را احضار کردیم»
وی در ادامه گفت: «به دلیل اینکه مراقبت از مرز غرب کشور با نیروی زمینی بود نیروها را احضار کردیم تا نیروهای مرزی را تقویت کنند، گردانهای توپخانه هم که در کردستان بود، دستور دادیم شما هم حرکت کنید و پایین بیایید. همزمان من با امیر یوسف قربانی، فرمانده پایگاه کرمانشاه که الان فرمانده هوانیروز است، سوار بالگرد شدیم و به سرپل ذهاب رفتیم. هنوز مشخص نبود داعش کجاست. من خلبانها را جمع کردم، گفتم بچهها باید برویم شناسایی انجام دهیم. من باید اطمینان حاصل کنم لذا خودم باید بروم. گفتم کدامیک از شما داوطلب هستید با من بیاید، الحمدالله دیدم همه آنها داوطلب هستند. گفتم پس بیایید این کار را انجام دهیم، کلیات کار را من میگویم، جزئیات هم با شما. یک گروه پروازی میرویم شناسایی تا ببینیم داعش کجاست. یک گروه هم بیایند پشت خاکریز صفر مرزی بنشینند که اگر ما را زدند، جنازههای ما دست آنها نیفتد. برای نظام بد است که مثلا روز اول جنازه فرمانده نیروی زمینی را نمایش بدهند.»
امیر پوردستان با اشاره به ماموریت شناسایی که در خاک عراق برای اطلاع از موقعیت داعش انجام شده بود گفت: «در دو گروه به سمت مرز رفتیم، گروه اول پشت خاکریزها نشست، گروه اصلی که من خودم با بالگرد ۲۱۴ بودم و امیرقربانی و فرمانده حفاظتمان، و دو بالگرد کبری ۲۰۹. ما با ارتفاع پایین به داخل خاک عراق رفتیم تا خانقین رفتیم و بالای خانقین چرخ زدیم، داخل خانقین نیامده بودند، چون مردم آمده بودند بالای پشت بامها و برای ما دست تکان میدادند. یک مقدار جلوتر رفتیم و برای ما مشخص شد که داعش در سعدیه و جلولا است.»
وی ادامه داد: «سعدیه حدود ۲۲ کیلومتر با مرزهای ما فاصله داشت، ما برگشتیم، اطلاعات را تکمیل کردیم به خاطر اینکه یگانها توجیه شوند، به تمام فرماندهان گردان و گروهان گفتیم شما بروید منطقه جلوی خودتان را شناسایی کنید، همه رفتند شناسایی کردند، دیدهبانهای توپخانه رفتند شناسایی کردند، با GPS نقاط را ثبت کردند، همه این موارد در عرض ۷۲ ساعت اتفاق افتاد، گردانهای توپخانه رسیدند، ما در صفر مرزی مستقرشان کردیم، کاتیوشاها، توپخانهها همه را مستقر کردیم، با نقاط ثبت تیر و با هماهنگی ستاد کل خط قرمز ۴۰ کیلومتر را ترسیم کردیم، گفتیم این خط قرمز ۴۰ کیلومتر هر کسی که بدون هماهنگی با ما بیاید، میزنیم.»
رئیس مرکز مطالعات و تحقیقات راهبردی ارتش اقدامات نیروی زمینی برای مقابله با خطر نفوذ داعش به مرزهای کشور را بسیار مفید دانست و تصریح کرد: «در آن موقع یک قوت خیلی خوبی نشان داده شد و در ادامه خلبانهای بالگردها رفتند مسیر را شناسایی کردند و البته این بحث اصلا گفته نشد. ما هم انتظار نداشتیم مطرح شود. اما نیروی زمینی اگر این اقدام بهنگام را انجام نمیداد، مطمئن باشید ما در قصر شیرین و سرپل ذهاب باید با داعش درگیر میشدیم. کار بسیار خوبی انجام شد، داعش از سعدیه و جلولا جلوتر نیامد، همانجا ماند. بعدا خلبانان نیروی هوایی آمدند، شناسایی کردند که بتوانند بمباران کنند. الحمدالله داعشیها آنجا ماندند بعدها با فتوایی که علمای شیعه و علمای اهل سنت عراق دادند و مردم بسیج شده هجوم آوردند، داعش از سعدیه و جلولا عقب نشینی کرد. این اقدام نیروی زمینی کار بزرگی بود که الحمدالله در آن مقطع انجام شد.»
متن کامل این گفتگو به شرح زیر است:
در مورد خودتان و خانوادهتان صحبت کنید، اهل کجا هستید و کودکی شما در کجا سپری شد؟
متولد چهارم آذرماه ۱۳۴۰ در شهر اهواز هستم. ما یک خانواده ۹ نفری بودیم، سه برادر، چهار خواهر و پدر و مادر که در حال حاضر پدر و مادر و یکی از خواهرانم در قید حیات نیستند.
خانواده ما یک خانواده مذهبی سنتی بود، این مذهبی بودن را مدیون مادر و خانواده مادریام هستم، نه اینکه خانواده پدری ام مذهبی نبودند، اما خانواده مادری من بیشتر به لحاظ مذهبی سفت و سخت بودند، برای ما خیلی الگو بودند، ضمن اینکه ارتباط ما بیشتر با خانواده مادری ام بود.
پدرم در شهرداری اهواز کارگر برق بود، حقوق کارگری اش جوابگو نبود و به عنوان شغل دوم کارهای دیگری، از جمله تعمیرات کولر انجام میداد. یادم هست برخی اوقات ما هم به او کمک میکردیم، ما در کنار ایشان افراد فنی بار آمدیم. هم برق کاری، هم جوش کاری، همه این کارها را کاملا یاد گرفتم.
پدرم کارهای برق ساختمان را هم انجام میداد، درگیر این کارها بود و عمده تربیت ما به دست مادرم بود. خانواده مادری ام مذهبی بودند و از همان ابتدا خداوند عنایت کرد، هم بلد بودیم قرآن بخوانیم، هم نماز را جسته و گریخته، نه پشت سر هم، اما میخواندیم، روزه کله گنجشکی میگرفتیم. دوران کودکی من این طور سپری شد.
در دوره نوجوانی به دلیل اینکه پدرم ورزشکار هم بودند، مرحوم پدر من در دوره جوانی فوتبال بازی میکردند، آن زمان به تیمهای منتخب، کلونی میگفتند، چون جزو تیم کلونی اهواز بود، البته خیلی یادم نیست، عکس هایش را همیشه به ما نشان میداد ما هم به سمت ورزش سوق داده شدیم.
من پسر سوم هستم، یعنی فرزند پنجم خانواده و پسر سوم. برادر بزرگتر من فوتبال بازی میکرد که در تیم دسته اولی آزمایش بود، برادر دوم من بسکتبال بازی میکرد، در تیم پاس که متعلق به شهربانی بود، من در هر دو رشته بازی میکردم، یعنی هم فوتبال و هم بسکتبال بازی میکردم، آن هم نه به عنوان یار ذخیره، یار اصلی بودم، اما علاقه ام به بسکتبال بیشتر بود و موفق هم بودم، البته هنوز هم گاهی اوقات بسکتبال بازی میکنم. آن زمان در تیم دسته دو باشگاه بانک ملی فوتبال بازی میکردم، بسکتبال را در باشگاه پاس بودم که مربوط به شهربانی بود و ستوان یک پلیس سرپرست تیم ما بود. دوران نوجوانی ما به این شکل سپری شد.
در کنار ورزش، برای اینکه بتوانیم هزینههای خودمان را تأمین کنیم، تابستان کار هم میکردیم. اهواز یک شهر صنعتی بود و شرکتهای زیادی داشت، ما هم معمولا به عنوان نیروهای خدماتی و به صورت موقت به آنجا میرفتیم و کارهای خدماتی انجام میدادیم. شرکتی به اسم لوله سیمانی فارسیت بود که آنجا کار میکردیم، وقتی لولهها از خط تولید بیرون میآمد، سر لولهها را با دستگاه الماسی تراش میدادیم و خیلی هم علاقهمند بودیم که این کار را انجام دهیم، چون معمولا یک دوره بدنسازی برای ما بود، یعنی خودمان را آماده میکردیم که در مسابقات با آمادگی بیشتری شرکت کنیم یا مثلا در کارهای ساختمانی شرکت میکردیم که درآمدی هم برای ما باشد. این دوره نوجوانی ما بود که سپری شد و سال سوم نظری بودم (سال ۱۳۵۷) که بارقههای انقلاب شروع شد.
در زمان پیروزی انقلاب و بعد از آن آغاز جنگ تحمیلی، کجا حضور داشتید و به چه کاری مشغول بودید؟
سال ۵۷ که بارقههای انقلاب شروع شد و گسترش پیدا کرد، سال سوم نظری در رشته ریاضی فیزیک بودم و از سال دوم که برای ریاضی تعیین رشته کرده بودم به صورت فشرده درس میخواندم که بتوانم به دانشگاه بروم، رسیدن به دانشگاه آن هم رشته ریاضی ساده نیست. سال دوم مرتب درس میخواندم، سال سوم دبیرستان بارقههای انقلاب شروع شد، دبیرستان ما در اهواز دبیرستان شاپور بود. ما سه برادر در دبیرستان شاپور درس میخواندیم. اولین تظاهراتی که در دبیرستانهای اهواز انجام شد، در دبیرستان ما (دبیرستان شاپور) بود، بیشترین شهید را هم در بین دبیرستانهای اهواز، دبیرستان شاپور داده است. یعنی بسیاری از دوستان هم دبیرستانی من در سپاه و بسیج شهید شدند. من توفیق نداشتم.
اولین راهپیمایی انجام شد، من یادم است که دفتر و امور اداری مدرسه وسط بود، کلاسها دور تا دور دبیرستان بود، ما در یک جایی جمع میشدیم، میچرخیدیم و شعار «مرگ بر شاه» میدادیم که یک بار آمدند و همین جمعیتی را که بودیم، در یک کلاسی حبس کردند، درِ کلاس را بستند، چندین ساعت ما را نگه داشتند و یک نفر از شهربانی آمد و گفت: با دست خودتان باید تعهد بنویسید که دیگر در راهپیمایی شرکت نکرده و سروصدا نکنید که تعهد نوشتیم و دادیم.
آن زمان نفس امام (ره) به جوانها خورده بود، فقط ما نبودیم، همه به خیابانها آمده بودند و الحمدالله انقلاب پیروز شد. یادم است چند روز قبل از پیروزی انقلاب در حسینیه اعظم اهواز جمع شده بودیم، فکر کنم یکی از روحانیون از قم آمده بود، داشت صحبت میکرد، ازدحام خیلی زیاد بود، مردم همه جمع شده بودند، جو انقلابی هم آنجا خیلی رونق داشت، یک دفعه آیتالله جزایری که یکی از روحانیون مشهور اهواز بودند، داخل محل آمدند. آن زمان خیلی جوان بود. اهواز سه روحانی مشهور داشت، یکی آقای جزایری و دو نفر دیگر برادران شفیعی (سیدعلی و سیدمحمود شفیعی) بودند که افتخار داشتیم و در مسجد جزایری از همان ابتدای نوجوانیمان پای منبر این آقایان بودیم.
محله ما یک محله مذهبی بود، یک طرف ما مسجد مرعشی بود که برادران علم الهدی بودند، یک طرف دیگر مسجد جزایری که آقای آهنگران هم آنجا بود.
محله شما اسم خاصی دارد؟
خیابان حافظ یا به آن محله مسجد جزایری میگفتند، محلهای که الان مسجد جزایری است، خانه ما نزدیک مسجد جزایری و نزدیک مسجد مرعشی بود البته ماه محرم برای سینه زنی به مسجد مرعشی میرفتیم. آنجا، چون به صورت بوشهری سینه میزدند، دوره میچرخیدند، خوشمان میآمد و میرفتیم آنجا سینه میزدیم.
در حسینیه اعظم بودیم که آقای جزایری گفتند ارتش با تانک هایش وارد خیابانها شده، سریع اینجا را تخلیه کنید، همه شما را میکُشند. ما داشتیم کفش هایمان را پیدا میکردیم که بیرون بیاییم، که تانکها به ابتدای خیابان طالقانی رسیده بودند و صدای تیراندازی هایشان شروع شد، به همه طرف تیراندازی میکردند و یکی از تانکها هم که روی ماشینها میرفت، تانکها قدرت و قابلیت خیلی زیادی داشتند و ماشینها را لِه میکردند، با شرایط خیلی سختی از خیابان طالقانی گذر کردیم، الحمدالله چند روز بعد انقلاب پیروز شد.
انقلاب که پیروز شد، وظایف جوانها شروع شد، مانند الان که آقا میفرمایند جوانها میتوانند خیلی از کارها را انجام دهند. در گام دوم پرچم باید به دست جوانها داده شود. آن زمان انقلاب پیروز شد، در اهواز مردم کلانتریها و پادگانها را به هم ریخته بودند، کسی در پادگانها نبود، برق هم مرتب قطع میشد، ناامنی بسیار گستردهای بود. جوانها امنیت شهر را به عهده گرفتند، برادر بزرگ من مسئول محله ما شد، رفتند از این شهربانی، انباری داشتند و باز کردند، باتوم و تجهیزات آوردند. ما شب تا صبح نگهبانی میدادیم، مردم احساس آرامش میکردند، قبل از آن خیلی احساس ناامنی وجود داشت، ما هر کدام باتوم گرفته بودیم، با یک چراغ قوه، سه چهار نفر هر کدام مسئولیت یک خیابان را داشتیم، هر سه چهار نفر، امنیت را برقرار میکردیم، در این فاصله هم جابه جا شدیم از منطقهای که به آن میگفتند آخر آسفالت. از دوره نوجوانی به بعد آمدیم جنب مسجد جوادالائمه و من عضو بسیج آنجا هم شدم، بعدها از بچههای لشگر ۹۲، برای آموزش سلاح میآوردند، چون درگیریهای مرزی هم شروع شده بود، بعضی وقتها زخمی میآوردند، سال چهارم دبیرستان که بودم دوران پرفراز و نشیبی بود، مثلا در کتابخانه عمومی اهواز که درس میخواندیم در آنجا ما بچه حزباللهیها یک جبههای بودیم، یک جبهه هم چپیها و جنبشیها بودند، جنبشیها جزو مجاهدین خلق بودند، یک جبهه آنها بودند ما با هم بحث میکردیم و بعضی وقتها این بحثها منجر به درگیری فیزیکی هم میشد.
چه شد که وارد ارتش شدید؟
من جزو بسیج مسجد جوادالائمه بودم که درگیریهای مرزی شروع شد، از بچههای لشگر ۹۲ میآمدند به ما آموزش «اسلحه امیک» میدادند و گروه گروه را برای آموزش تیراندازی میبردند، جنگ که شروع شد، ۳۱ شهریور، من خاطرم هست که خدا رحمت کند شهید علم الهدی به آنجا آمدند، شهید علم الهدی ما را میشناختند، بچههایی که سربازی رفته بودند و آنهایی که تیراندازی کرده بودند را یکی یکی از مساجد جمع کردند، دو سه اتوبوس برای دفاع از خرمشهر بردند.
این ابتدای جنگ من با برادرهایم و بچههای محل در خانه مان حدود دو یا سه صندوق کوکتل مولوتف درست کردیم، چون آقای غرضی که آن زمان استاندار خوزستان بودند اعلام کردند که ۲۰۰ تانک نزدیک اهواز آمده اند، مردم آماده باشید. این صحبت ایشان همزمان شد با یکسری گلولههایی که به شهر میآمد، مردم خیلی سراسیمه شدند، تعداد زیادی شهر را ترک کردند، ما کوکتل مولوتوف درست کرده، خیابانها را سنگربندی کردیم و برای دفاع از شهر آماده شدیم.
قبل از آن، سال ۵۸ بنا بود به سپاه بروم، دو دایی من در کمیته بودند، دوستان من هم در سپاه بودند، من هم در بسیج بودم، خواستم استخدام سپاه شوم که گفتند ظرفیت پرشده، استخدامی نداریم، شما رزرو هستید، هر موقع نیاز شد خبرتان میکنیم. من بودم و یکی از دوستانم (خدا رحمتش کند) به اسم فرشاد پورمقدم که بعد از مدتی او دعوت شد و به سپاه رفت که بعدا به شهادت رسید. خوشا به سعادتش.
همزمان که دیدیم این طور شد، من مدارک آماده کرده بودم که به سربازی بروم، جنگ هم داشت شروع میشد، بالاخره میخواستم در این دفاع شرکت داشته باشم.
آن موقع چند سال داشتید؟
تازه دیپلم گرفته بودم. برای سربازی آماده شدم. یکی از دوستانم که با هم در باشگاه پاس بسکتبال بازی میکردیم، گفت که دانشگاه افسری هم استخدام میکند، او فرد خیلی متدین و انقلابی بود، گفت که امام (ره) هم گفتند که جوانها بیایند ارتش را پُر کنند، گفتم خودت چه، میآیی؟ گفت: با هم برویم. گفتم باشد. این موضوع مربوط به سال ۵۸ است.
ما به تهران آمدیم، مدارک را داده و آزمون دادیم، چون حسابی درس میخواندم، دور اول جزو نفرات بالا در دانشگاه افسری قبول شدم. دوستم نیامد و ادامه نداد، گفت: خانواده ام با آمدن من به ارتش موافقت ندارند، من به سربازی میروم. من که بنا بود به سربازی بروم، به دانشگاه افسری رفتم و دوستم که قرار بود به دانشگاه ارتش بیاید، به سربازی رفت.
روزهای اول خبردار نشدم که در دانشگاه افسری قبول شدهام، چون جنگ شروع شده بود، ما هم درگیر جنگ بودیم، بچههای گروه توپخانه ارتش در خروجی شهر اهواز یعنی سه راه خرمشهر آمده بودند، ما هم کمک میکردیم. ما که تخصص نداشتیم، گلوله جابه جا میکردیم، صندوق جابه جا میکردیم، دو برادرم هم همین طور، بعد از حدود یک ماه که اهواز درگیر جنگ بود، هر روز بمباران میشد، یکی از دوستان من از تهران به اهواز آمد، آن زمان روزنامه به اهواز نمیآمد، او به صورت اتفاقی، اسم قبولیهای دانشگاه افسری را در روزنامه میبیند، از یک طریقی به من پیغام داد، گفت: قبول شده ای. باید خودم را معرفی میکردم، البته یک ماه گذشته بود. من بنا نبود بروم، چون واقعا خیالم از بابت خانواده ناراحت بود، مادرم، پدرم که البته پدرم درگیر کارش بود، یک خواهر معلول هم داشتم که مادرم مدام از او مراقبت میکرد. دو برادرم همیشه در جنگ بودند. نهایتا به دانشگاه افسری آمدم، برادر وسطی من سپاه استخدام شد، برادر بزرگم با اطلاعات سپاه همکاری میکرد. این هم شرایط ابتدای جنگ بود که ما خانوادگی در خدمت جنگ و دفاع مقدس بودیم.
شرایط و مسائل پیش آمده برای ارتش بعد از انقلاب به چه میزان در تصمیم صدام برای آغاز جنگ تأثیر گذاشت؟
یکی از مسائل اصلی که صدام را برای حمله به جمهوری اسلامی ایران جدی کرد، وضعیتی بود که ارتش داشت، اما صددرصد موضوع به دلیل شرایط ارتش نبود، بخش زیادی این بود. شرایط ارتش در ابتدای جنگ شرایط مساعدی نبود، خدمت سربازی از دو سال به یک سال تقلیل پیدا کرده بود. نیروی زمینی یک یگان سربازی است، یعنی سرباز محور است، عمده سربازهایش رفتند، کمر نیروی زمینی شکست، نفوذیها این کار را کردند. این بود که نقل و انتقالات را آزاد کردند، هر کسی هر جا دلش میخواهد برود، یکدفعه یگانهای عملیاتی خالی شد، اهواز، دزفول، جاسک، چابهار و همه خالی شد، همه آمدند در ستادها جمع شدند. نامه آمده بود هر کسی میخواهد بازنشسته شود، برود. تعدادی هم که سران ارتش بودند، سرهنگ به بالا، یا اعدام شده بودند، یا بازنشسته شده بودند، یا رها شده بودند، یا اخراج شده بودند، ارتش شرایط خوبی نداشت، اعتبارات هم نداشت که تجهیزاتش را بازسازی کند. یک نیروی عملیاتی برایش مانده بود که آن هم در کردستان و آذربایجان غربی درگیر مقابله با ضدانقلاب بود.
صدام این وضعیت را دید، احساس کرد که ارتشی در مقابل او نیست. سپاه هم تشکیل شده بود، اما سپاه در ابتدا یک سازمان نظامی نبود، یعنی یک سازمان عمدتا اطلاعاتی و عملیاتی برای حفظ انقلاب بود. آن وانفسایی که در کشور ایجاد کرده بودند مانند ترور، بمب گذاری عمده انرژی سپاه صرف آن میشد. در همین دوران ناامنیهای شمال غرب شروع شد که یک بخشی از این نیروی عملیاتی سپاه به کردستان و آذربایجان غربی رفت و مشغول مقابله با ضدانقلاب شد. این شرایط، شرایطی بود که صدام را ترغیب و تشویق کرد که به جمهوری اسلامی ایران حمله کند.
نقش عوامل خارجی درآغاز جنگ چه بود و حمایتهای آمریکا و شوروی از صدام چه تأثیری بر جنگ داشت؟
این شرایط داخلی ما بود که صدام را ترغیب کرد. شرایط بیرونی، استکبار شرق و غرب یعنی آمریکا و شوروی خیال صدام را راحت کرده بودند که ما از تو پشتیبانی کامل میکنیم. به این معنا که دنیای استکبار پشت سر صدام بودند.
صدام اگر موفق میشد جمهوری اسلامی ایران را به زعم باطل خودش در جنگ شکست دهد، خوزستان را به خاک عراق ضمیمه میکردند. ما نقشههایی را در سنگرهای عراقیها پیدا کردیم که در آن خاک خوزستان هم به عراق اضافه شده بود، این پاداشی بود که استکبار برای صدام پیش بینی کرده بود، ضمن اینکه قرار شده بود صدام از طریق کشورهای مرتجع منطقه از لحاظ نیروی انسانی، امکانات مادی و سایر امکاناتی که موردنیازش بود، پشتیبانی شود. زمانی این حمایتها و پشتیبانیها را احساس کرد، ترغیب شد که به جمهوری اسلامی ایران حمله کند، همه این عوامل دست به دست همدیگر داد و زمینه و بستری شد که صدام به جمهوری اسلامی حمله کند.
۸ سال دفاع مقدس در چه مناطقی حضور یافتید؟
یکی از کارهای خوبی که شهید صیاد شیرازی انجام دادند این بود که بعد از شهادت شهید نامجو، تصمیم گرفتند دانشجویان دانشگاه افسری با جنگ ارتباط نزدیکی داشته باشند. من هم روزهای اول جنگ را به طور کامل درک کرده بودم، خودم در جنگ زیر شدیدترین بمبارانها بودم، با یگانهای نظامی در روزهای اول کار کرده بودم، بعد که به دانشگاه افسری آمدم، در جنگ هم شرکت کردم، یعنی اردوهای ما در جنگ بود، ما برای عملیات طریق القدس به جنوب آمدیم، برای عملیات فتح المبین به مرخصی دانشجویی آمده بودم. از طریق سپاه دزفول به همراه برادر بزرگم برگه مأموریت گرفتیم، به جبهه رقابیه رفتیم البته برادر وسطی من که کادر سپاه بود، آن موقع با تیپ ولیعصر بود، ما سه برادر همزمان در عملیات فتح المبین حضور داشتیم. مرخصی من تمام شد و به تهران برگشتم، همان فردای آن روز با بچههای دانشگاه افسری سوار قطار شده و به منطقه عملیاتی فتح المبین آمدم، ارتباط بسیار نزدیکی با جنگ داشتیم، ضمن اینکه در دوره دانشجویی در خیلی از جبهههای غرب نیز حضور داشتم. از سال ۶۲ به عنوان فرمانده گروهان پیاده مکانیزه در لشکر ۹۲ عملا وارد جنگ شدم و انجام وظیفه میکردم. در یک مقطعی هم در سال ۶۴ که شهید صیاد یگانهای شهادت را تشکیل دادند، من فرمانده گروهان شهادت لشکر ۹۲ بودم، بالاخره آماده بودم هر جا که عملیاتی باشد انجام وظیفه کنم.
سال ۶۳ تیپ ما به جزیره مجنون رفت، یک سال آنجا بودیم، بعد در جبهه کوشک و طلائیه و پاسگاه زید بودیم، مجددا به گردان ما مأموریت دادند که به جزیره مجنون برویم، البته بعد از عملیات والفجر ۸ بود، در عملیات والفجر ۸ بنا بود که نیروی زمینی از ۵ محور عمل کند که نگاه دشمن منحرف شود یعنی تک فریبنده انجام شود تا غواصها از جبهه جنوبی بتوانند از اروند عبور کنند و خودشان را به ساحل فاو برسانند و انصافا این عملیات فریبنده را نیروی زمینی به خوبی انجام داد. محوری که در آن عمل میشد، در پاسگاه پیچ ابروئی من فرمانده یگانش بودم، ما عمل کننده بودیم. زمین باتلاقی بود، شرایط خیلی سختی بود، آنجا خیلی شهید و زخمی دادیم، طوری که من دمدمهای صبح نشسته بودم، گفتم خدا یک ترکش هم بفرست من در کنار این افراد باشم، این طوری نمیشود که آنها بروند و من بمانم. بعد از آنجا ما جابهجا شدیم و به جزیره مجنون آمدیم.
شما در زمان جنگ مورد اصابت ترکش قرار گرفته و آسیب شدیدی دیدید، چگونه توانستید مجددا به میدان نبرد باز گردید؟
گردان ما بسیار آسیب دید، از آنجا برای بار دوم به جزیره مجنون آمدیم و، چون آسیب دیده بودیم بعنوان یگان احتیاط انتخاب شدیم، اما خمپارههای ۸۱، توپهای ۱۰۶ میلیمتری مان در خط بودند، من هم هر روز میرفتم به آنها سر میزدم. نمیگذاشتم تنها بمانند. یک روز که رفته بودم به آنها سر بزنم، در مسیر بچههای قرارگاه نصرت سپاه یک دکل چهل متری داشتند آنها عمدتاً همکلاسی خودم در دبیرستان بودند، من پیش آنها رفتم، گفتند دوست داری بروی بالای دکل نگاه کنی؟ گفتم علاقه مندم ببینم روبرویم چه چیزی است. معمولا در روز از دکل بالا نمیروند، یعنی جلوی دید دشمن بالا نمیروند، ما بالا رفتیم و نشستیم و با دوربین نگاه کردیم که پوشش خیلی خوبی میداد، همزمان هم متوجه شدیم که تانک عراقی روی سکو آمد و گلوله اش را به سمت همین اتاقکی که ما بودیم شلیک کرد. این گلولههای تانک یکی یکی از بالا و کنار ما رد میشد، معمولا دیده بان در چنین شرایطی از توپخانه کمک میگیرد یا یگانهای در خط با سلاحهای ضد تانکشان نمیگذارند تانک تیراندازی کند، اما دوستان محبت داشتند هیچ کاری نکردند! تا این تانک تمام شلیک هایش را انجام داد، نهایتا پایین رفت، وقتی تیراندازی تمام شد، ما هم پایین آمدیم، بعد از آنجا به خط مقدم رفتم.
پیش سربازان آمدم و یکی یکی بازدید کردم، ساعت ۱۲ ظهر بود، از آخرین سنگر بازدید کردم، گفتم بچهها مشکلی، کاری ندارید که همه تشکر کردند و من آمدم داخل جیپ KM نشستم. راننده کنار دست من بود، سه چهار سرباز کنار سنگر ایستاده بودند، قبل از حرکت، یکی از سربازها جلو آمد، گفت: جناب سروان من مشکلی دارم، گفتم چه مشکلی؟ گفت: برادرم که در لشگر ۳۰ خدمت میکند، زخمی شده، اگر اجازه بدهید من به مرخصی بروم، گفتم اشکال ندارد اسمت چیست همین که اسمش را نوشتم، خودکار رفت، دستم رفت، بعد یکدفعه دیدم این دفتر پرخون است، به راننده نگاه کردم، دیدم روی فرمان افتاده است. به سمت راست نگاه کردم دیدم سرباز روی زمین افتاده است، همیشه چفیه به گردنم میانداختم، چفیه را درآوردم، فکر کردم دستم قطع شده، خواستم دستم را ببندم، دیدم نمیتوانم، به سختی از ماشین پایین آمدم، در حد سمت راست ارتش بچههای سپاه بودند، فکر کنم بچههای تیپ قمر بنی هاشم سپاه بودند، من خودم را کشان کشان به یکی از سنگرها کشاندم و گفتم کمک کنید.
چون آسیب جدی دیده بودم، سر، صورت، سینه، دست، پهلو، ترکشهای زیادی به من خورده بود البته هنوز هم در بدنم هست، حدودا نزدیک به دو ماه در بیمارستانهای اصفهان بستری بودم، من را مرخص کردند در شرایطی که دست راستم کار نمیکرد، از همان موقع من با دست چپ نوشتن را شروع کردم.
در چنین شرایطی به یگان ملحق شدم، یگانمان در جبهه کوشک بود، فرمانده گردان گفت: با این شرایط که نمیتوانی کار کنی. به آنها گفتم اگر کمیسیون بروم من را بازنشسته میکنند، نمیخواهم بازنشسته شوم. البته بازنشستگی هم خوب بود، چون بازنشستگی جانبازی به این معناست که شما بازنشست میشوید، هر چهار سال یک درجه تا درجه سرهنگی میآید و بعد از ۳۰ سال کامل بازنشست میشوید، اما من میگفتم من با خداوند عهدی بستم و نمیتوانم برای راحتی خودم آن را بشکنم.
موقعی که من را با آمبولانس میآوردند، تقریبا احساس کردم کارم تمام است، یعنی بدنم شروع کرد به سردشدن، از پاهایم سرد شد، سرد شدن فرق میکند با اینکه فرد سردش شود یعنی فرد احساس میکند آن قسمت دیگر وجود ندارد، تا رسید به حلقوم، شهادتین را گفتم و آنجا عهدی با خدا بستم، گفتم خدایا اگر صلاح میدانی یک فرصت دوباره به من بده، چشم هایم را بستم و دیدم در بیمارستان اهواز هستم، من را چپ و راست میچرخاندند و زیر دستگاه رادیولوژی از من عکس میگیرفتند، از همان جا با هواپیمای c. ۱۳۰ با جمعیت زیادی از مجروحین به اصفهان منتقل شدم.
به فرمانده مان گفتم من عهدی با خدا بسته ام، میخواهم خدمت کنم. اگر در خانه بنشینم، یا در حجرهای کار کنم، رسالتی نیست که من دنبالش بودم. ماندم و به عنوان مسئول نیروی انسانی گردان در همان صحنههای جنگ و درگیری مشغول کار شدم. حتی یکبار نزدیک بود اسیر شوم، که واقعا خداوند کمک کرد، چون سه چهار روز بعد از اینکه ازدواج کرده بودم، نزدیک بود اسیر شوم.
در همین ایام همکاران عقیدتی سیاسی تیپ گفتند حالا که شرایط شما این گونه است، پیش ما بیا، من به سازمان عقیدتی سیاسی رفتم، شغلهای خوبی هم داشتم، مدتی معاون نظامی تیپ بودم، مدتی رئیس شعبه تحقیق و ارزیابی و مدتی هم معاون نظامی لشکر بودم، در این فاصله هم پولی پس انداز کرده بودم که خانهای تهیه کنم، با همان پول در تهران در یک بیمارستان خصوصی عمل کردم، نمیدانستم امکانات پزشکی برای جانبازان وجود دارد و جراحی میکنند. بیمارستانهای ارتش هم خیلی شلوغ بود، عملهای تخصصی انجام نمیدادند، در یک بیمارستان خصوصی عمل کردم و خداوند هم عنایت کرد، دستم خوب شد. البته هنوز به لحاظ حرکتی، انگشتانم یک مقداری مشکل دارد، به لحاظ حسی بیشتر آسیب دیده، چیزی لمس میکنم، انگار دستکش دستم است، اما الحمدالله خوب است.
بعد از جنگ در چه مسئولیتهایی خدمت کردید؟
بعد از عمل جراحی دستم که بهتر شد با رئیس سازمان عقیدتی سیاسی صحبت کردم، گفتم فارغالتحصیل دانشگاه افسری هستم و با این نیت آمده ام که در واحدهای رزمی باشم، گفتم الان جای من خوب است، راحتم، امکانات زیادی هم در اختیارم است، اما رسالت من این است که در واحد رزمی باشم که موافقت کردند، انصافا لطف کردند، از عقیدتی سیاسی بیرون آمدم و دوره عالی پیاده نظام را طی کردم و سپس دورههای فرماندهی گردان و بالاتر از آنجا شروع شد.
شما چند سال فرمانده نیروی زمینی بودید، چه سالی به فرماندهی رسیدید؟
من از فرماندهی گردان مرکز آموزش درجه داری شروع کردم، سپس به مدت ۳ سال، فرمانده تیپ ۲۵ تکاور بودم، دو سال و نیم فرمانده لشگر ۸۴ خرمآباد بودم، این دو سال و نیم در مرز بود که درگیریهای سینه به سینهای با منافقین داشتیم، آن زمان که منافقین به اسم تیمهای ترور و تیمهای خمپارهزن میآمدند، ما با آنها درگیر بودیم، سپس حدودا سه سال فرمانده لشگر ۷۷ خراسان شدم بعد از آن حدود هفت ماه فرمانده دانشگاه افسری امام علی (ع) بودم، دو سال فرمانده ارشد منطقه فارس و کهگیلویه و بویراحمد بودم. بعد از آن به مدت یکسال جانشین نیروی زمینی شدم و سال ۸۷ با حکم فرماندهی معظم کل قوا فرمانده نیروی زمینی شدم، هشت سال فرمانده نیروی زمینی بودم، سپس جانشین فرمانده کل ارتش شدم، ۱۰ ماه جانشین ارتش شدم و دو سال هم هست که اینجا در مرکز مطالعات راهبردی ارتش در خدمت نظام، سربازی میکنیم.
زمان مسئولیت جنابعالی در سمت فرماندهی نیروی زمینی ارتش و بعد از آن در جانشینی فرمانده کل ارتش همزمان بود با گسترش داعش در سوریه و عراق و به تبع تهدیدات گروههای تروریستی برای مرزهای ایران، در خصوص این تهدیدات و خنثی شدن آن توضیح میدهید؟
سال ۹۳ بود، یک سلسله همایشهایی را در نیروی زمینی به اسم همایش سرانگشتان گذاشته بودیم. زمانی که با فرماندهان نظامی خدمت فرمانده معظم کل قوا شرفیاب شده بودیم، ایشان فرمودند؛ فکر هر چقدر که خوب کار کند، بازو هر چقدر قوی باشد، آن چیزی که کار را انجام میدهد، سرپنجهها هستند، انگشتان هستند، شما به این سرپنجهها برسید. ما همایشی را ترتیب دادیم به اسم همایش سرانگشتان که فرماندهان و گروهان و گردان را در نیروی زمینی جمع میکردیم و نیروی زمینی را به هفت منطقه تقسیم کردیم، شمال غرب، غرب، جنوب، جنوب شرق، شمال شرق، تهران و اصفهان که منطقه مرکزی ما بود، هر سال میرفتیم، بدون استثنا در طول دوران فرماندهی، هر سال به این هفت منطقه میرفتیم و مستقیما تدابیر و رهنمودهای مقام معظم رهبری و هم تجربیات خودمان را به آنها منتقل میکردیم.
در یکی از این جلسات که در کرمانشاه برگزار میشد، در حین جلسه همکاران گپار (گروه پشتیبانی اطلاعات رزمی) به من گفتند امیر!، داعش نزدیک مرزهای ماست، گفتم کجا هستند؟ گفتند نمیدانیم فقط از داخل خاک عراق به ما اطلاع دادند که داعش دارد به سمت مرزهای شما میآید. ما سریع جلسه را قطع کردیم، به فرماندهان گفتیم سر یگانهایتان بروید، با ستاد ارتش هم هماهنگ کردیم که چنین اتفاقی افتاده است، همزمان سه تیپ رزمی، دو تیپ از لشگر ۲۳، یک تیپ هم از کردستان را احضار کردیم به دلیل اینکه مراقبت از مرز غرب کشور با نیروی زمینی بود بیایند. گردانهای توپخانه هم که در کردستان بود، دستور دادیم شما حرکت کنید و پایین بیایید. همزمان من با امیر یوسف قربانی، فرمانده پایگاه کرمانشاه که الان فرمانده هوانیروز است، سوار بالگرد شدیم و به سرپل ذهاب رفتیم. هنوز مشخص نبود داعش کجاست. من خلبانها را جمع کردم، گفتم بچهها باید برویم شناسایی انجام دهیم. من باید اطمینان حاصل کنم لذا خودم باید بروم. گفتم کدامیک از شما داوطلب هستید با من بیایید؟ الحمدالله دیدم همه آنها داوطلب هستند. گفتم پس بیایید این کار را انجام دهیم، کلیات کار را من میگویم، جزئیات هم با شما. یک گروه پروازی میرویم شناسایی که ببینیم داعش کجاست. یک گروه هم بیایند پشت خاکریز صفر مرزی بنشینند که اگر ما را زدند، جنازههای ما دست آنها نیفتد. برای نظام بد است که مثلا روز اول جنازه فرمانده نیروی زمینی را نمایش بدهند.
گروه اول پشت خاکریزها نشست، گروه اصلی که من خودم با بالگرد ۲۱۴ بودم و امیرقربانی و فرمانده حفاظتمان، و دو بالگرد کبری ۲۰۹، ما با ارتفاع پایین به داخل خاک عراق رفتیم تا خانقین رفتیم و بالای خانقین چرخ زدیم، داخل خانقین نیامده بودند، چون مردم آمده بودند بالای پشت بامها و برای ما دست تکان میدادند و یک مقدار جلوتر رفتیم. برای ما مشخص شد که داعش در سعدیه و جلولا است. سعدیه حدود ۲۲ کیلومتر با مرزهای ما فاصله داشت، ما برگشتیم، اطلاعات را تکمیل کردیم. به خاطر اینکه یگانها توجیه شوند، به تمام فرماندهان گردان و گروهان گفتیم شما بروید منطقه جلوی خودتان را شناسایی کنید، همه رفتند شناسایی کردند، دیده بانهای توپخانه رفتند شناسایی کردند، با GPS نقاط را ثبت کردند، همه این موارد در عرض ۷۲ ساعت اتفاق افتاد، گردانهای توپخانه رسیدند، ما در صفر مرزی مستقرشان کردیم، کاتیوشاها، توپخانهها همه را مستقر کردیم، با نقاط ثبت تیر و با هماهنگی ستاد کل خط قرمز ۴۰ کیلومتر را ترسیم کردیم، گفتیم از این خط قرمز ۴۰ کیلومتر هرکسی بدون هماهنگی ما بیاید، میزنیم.
یک قوت خیلی خوبی نشان داده شد و در ادامه خلبانهای بالگردها رفتند مسیر را شناسایی کردند و البته این بحث اصلا گفته نشد. ما هم انتظار نداشتیم مطرح شود. اما نیروی زمینی اگر این اقدام بهنگام را انجام نمیداد، مطمئن باشید ما در قصر شیرین و سرپل ذهاب باید با داعش درگیر میشدیم. اگر این اقدام و قدرت نمایی که با واقعیت همراه بود انجام نمیشد، قطعا ما با داعش در سرپل ذهاب و قصر شیرین درگیر میشدیم. کار بسیار خوبی انجام شد، داعش از سعدیه و جلولا جلو نیامد، همانجا ماند. بعدا خلبانان نیروی هوایی آمدند، شناسایی کردند که بتوانند بمباران کنند. الحمدالله داعشیها آنجا ماندند بعدها با فتوایی که علمای شیعه و علمای اهل سنت عراق دادند و مردم بسیج شده هجوم آوردند، داعش از سعدیه و جلولا عقب نشینی کرد. این اقدام نیروی زمینی کار بزرگی بود که الحمدالله در آن مقطع انجام شد.
چرا داعش و حامیان منطقهای و بینالمللی آن نتوانستند به اهداف خود نائل شوند و مهمترین عامل شکست داعش را چه میدانید؟
داعش از یک پشتوانه بسیار قوی مالی عربستان و امارات و همچنین پشتوانه تسلیحاتی آمریکا و غرب برخوردار بود، در سوی دیگر از حمایتهای حقوقی آمریکا برخوردار بود و بسیار پشتیبانی میشد و طبیعی بود که بتواند موفقیتهایی را به دست آورد، اما این سنت الهی است که میفرماید «ان الباطل کان زهوقا»، باطل نابودشدنی است، اما دلیل اصلی که داعش شکست خورد، در اراده ملتها بود، یعنی اراده ملت عراق، اراده ملت سوریه. ملتها اراده کردند و داعش از بین رفت، اما این اراده خود به خود به وجود نیامد. این ارادهای که در ملتهای عراق و سوریه به وجود آمد ناشی از فرهنگ انقلاب اسلامی بود یعنی اگر فرهنگ انقلاب اسلامی نبود، ملت عراق همان ملتی بودند که در بندِ صدام بودند و بعد تسلیم داعش شدند.
شما ببینید داعش وقتی موصل را میگیرد، موصل یک پادگان و شهر نظامی است، چندصدهزار نظامی دارد، اما داعش میآید راحت بر موصل مستولی میشود، ارتش عراق نتوانست کاری انجام دهد. داعش تا پشت دیوارهای کاخ بشاراسد آمد، ارتش سوریه نیز نتوانست کاری کند.
اما اراده ملتها باعث شد که داعش شکست بخورد، ارادهای که برگرفته از فرهنگ انقلاب اسلامی بود، اگر این فرهنگ انقلاب اسلامی منتقل نمیشد و در قالب حشدالشعبی شکل عینی و عملی به خودش نمیگرفت، در قالب دفاع وطنی در سوریه شکل عینی و عملی به خودش نمیگرفت، امروز داعش پشت مرزهای ما بود، اما این اراده ملتهای اسلامی که مرهون فرهنگ انقلاب اسلامی و فرهنگ بسیج هستند سبب شد داعش شکست بخورد. عمدهترین عامل شکست داعش را همین فرهنگ و روحیه بسیجی در مردم عراق و سوریه میبینیم.
وارد پنجمین دهه از عمر انقلاب شده ایم، کشور در این چهار دهه تحت شدیدترین تحریمهای خارجی به ویژه در حوزه نظامی بوده است، با این حال و علیرغم پشت سر گذاشتن هشت سال جنگ تحمیلی، امروز جمهوری اسلامی ایران در بسیاری از حوزههای نظامی خودکفا شده و پیچیدهترین تجهیزات نظامی را میسازد. این توانمندی از چه طریقی به دست آمده و جنابعالی به عنوان یکی از فرماندهان عالیرتبه در نیروهای مسلح، این توانمندیها را در چه سطحی ارزیابی میکنید؟
در خصوص خودکفایی جرقه این کار را حضرت امام (ره) زدند، اما مقام معظم فرماندهی کل قوا آن را در همه لایهها و ردهها تعمیم دادند یعنی میتوان گفت: سکان دار اصلی خودکفایی در نظام، عموما و در نیروهای مسلح خصوصا مقام معظم رهبری است. ایشان از همان ابتدا تدبیر را از مولایش، از امامش گرفته بود، پرچم را ایشان به دست گرفتند و آمدند، اول در نیروی هوایی، گفتند شما چرا منتظر خارج هستید، منتظر هستید کسی برود و قاچاقی برای شما قطعهای بیاورد، خودتان شروع کنید و بسازید، یکبار داستانی پیش آمده بود در دریای خزر و ما شناور رزمی نداشتیم، به ما هم اجازه نمیدادند شناور رزمی از مسیر مثلا رودخانه ولگا ببریم، نمیتوانستیم کاری بکنیم آنجا هم دست نظام خالی بود که آقا هم ناراحت شده و فرمودند: اگر غیرت دارید خودتان بسازید. آقا شوکی وارد کرد، بچههای دریایی ارتش و وزارت دفاع شروع کردند به ساختن، یعنی پرچم را خود حضرت آقا دست گرفتند و این خودکفایی از آن زمان در مجموعه کشور و نیروهای مسلح شعله گرفت.
الحمدالله این کار با قوت و قدرت دارد انجام میشود، ارتباط خیلی نزدیکی بین یگانهای کاربر که نیروهای نظامی هستند با صنعت دفاعی که تولید کننده است و مجامع دانشگاهی برقرار است. آنها با هم ارتباط نزدیکی پیدا کرده اند و سبب شدند که ما بتوانیم به چنین دستاوردهایی برسیم.
خودکفایی، حوزهای نیست که ما در هر زمینهای که توانمندی داشته باشیم، بسازیم، مثلا ما میتوانیم تانک بسازیم، فقط شروع کنیم به تولید تانک، این گونه نیست، متناسب با نیاز و متناسب با تهدید خودکفایی سمت و سو داده میشود و جهت گیری میکند، خودکفایی ما در مجموعه نیروهای مسلح تدبیرش این است که باید متناسب با نیاز و متناسب با تهدید باشد. مثلا نیازمان این گونه است که باید الان این تجهیزات را داشته باشیم. الحمدلله در این حوزه کار زیادی انجام شده و به گونهای شده که فاصله ایده تا محصول خیلی کوتاه شده است. یک زمانی فاصله ایده تا محصول طولانی بود، زمانی که ناوشکن جماران میخواست افتتاح و آب اندازی شود، نزدیک به ۱۵-۱۶ سال طول کشیده بود. آقا گله کردند، فرمودند: ببینید چه زمانی شروع کرده اید، الان چه زمانی است که تمام کرده اید، این فاصله منطقی نیست، باید فاصله کوتاه شود. در حال حاضر الحمدالله این اتفاق افتاده است یعنی فاصله ایده تا محصول بسیار کوتاه شده است.
مثلا یک موشک پدافند هوایی میخواهیم که این قابلیتها را داشته باشد، در این حوزه انجام وظیفه کند، صنعت میآید این موشک را آماده میکند و این فاصله خیلی کوتاه شده است.
امروزه ما در همه حوزهها از جمله حوزه دفاع زمینی، دفاع دریایی و دفاع هوایی به قابلیتهای بسیار خوبی رسیدهایم. در حوزه دفاع هوایی انواع جنگنده تولید میشود، در حوزه دفاع هوایی هم انواع رادارهای کیهانی که چندین کیلومتر را میتوانند پوشش دهند در اختیار داریم. واقعا در گذشته از اینها محروم بودیم و موشکهایی که در ارتفاع پست، ارتفاع متوسط، ارتفاع بالا مثل باور ۳۷۳ در اختیار داریم. به حمدالله همه این سامانهها بومی هستند. در حوزه دفاع زمینی هم همین طور، امروز نظام جمهوری اسلامی ایران این قوت و قابلیت و توانمندی را دارد که نیازمندیهای تسلیحاتی و تجهیزاتی خودش را در تمامی حوزهها و لایهها در کوتاهترین زمان ممکن تولید انبوه کند و در اختیار نیروها بگذارد.
کشور ما به دلیل توانمندی در حوزههای نظامی به سطح بالایی از بازدارندگی رسیده است که این توان بازدارنده جلوی بسیاری از تهدیدات را میگیرد. به نظر چقدر این توانمندی تأثیرگذار بود و جلوی چه تهدیداتی را گرفته است؟
بازدارندگی قوت و قابلیتی است که در یک کشور وجود دارد و این قوت و قابلیت سبب میشود که در اراده کشور مقابل اثرگذاری کند و اراده تهاجم را از او بگیرد. ممکن است یک قوت و قابلیتی در یک کشوری باشد، اما در اراده کشور مقابل اثر نگذارد، این بازدارندگی ایجاد نمیکند. اما آن قوت و قابلیت و توانمندی بازدارندگی ایجاد میکند که اراده کشور مقابل را هدف قرار دهد و امروز توانمندی نیروهای مسلح جمهوری اسلامی ایران در این حوزه است یعنی ما به سلاحها، تجهیزات و امکاناتی دست پیدا کردهایم که در اراده طرف مقابل اثر میگذارد و جرأت حمله را از او میگیرد.
در حوزه بازدارندگی دو مطلب بسیار مهم است، دو چیز بازدارندگی میآورد، یکی تحمل پذیرش ضربه و دیگری توان پاسخگویی به ضربه است. ما امروز در این دو حوزه توانمندی داریم، یعنی هم تحمل پذیرش ضربه را داریم، دنیا فهمیده که جمهوری اسلامی ایران تحمل پذیرش هر ضربهای که به او وارد شود را دارد. بمباران شده، هدف جنگ سایبری قرار گرفت، تحریم شده و ... هر چه شده تحمل کرده، در عین حال توانمندی ضربه متقابل را هم دارد.
در عربستان چنین اتفاقی نیفتاده است و آنها تحمل پذیرش ضربه را ندارند، یک ضربهای به عربستان وارد شده، مثل آرامکو همه سیستم عربستان به هم ریخته است. گازوئیل و نفت مختل شده، سیستم حکومتی اش به هم ریخته، قیمتها جابه جا شده، بورس ریزش کرده این نشان میدهد این کشور تحمل پذیرش ضربه را ندارد. اما کشور ما این قابلیت و توانمندی را دارد، هم تحمل پذیرش ضربه را دارد هم این توانمندی و قابلیت را دارد که اگر ضربهای را دریافت کرد، ضربه متقابل را کوبندهتر و پشیمان کنندهتر به دشمن وارد کند.
طی سالهای گذشته در برخی حوزهها مانند موشکهای بالستیک پیشرفتهای خوبی داشته ایم، اخیرا هم دستاوردهای جدیدی در حوزه دفاع هوایی رونمایی شده است. با توجه به اطلاعات و اشرافی که دارید، در حوزههای دیگر وضعیت به چه شکل است؟
صنعت دفاعی ما با دو جهت گیری حرکت میکند، یکی نیاز، یکی تهدید. ما میبینیم اول نیازِ نیروهای مسلح مان چه چیزی است که بخواهیم وارد فضای جنگهای آینده شویم. جنگهای آینده ویژگیهای خاص خودش را دارد، برای اینکه بتوانیم وارد فضای جنگهای آینده شویم، چه چیزی نیاز داریم؟ مثلا نیاز داریم در حوزه زیرسطح خودمان را تقویت کنیم. در حال حاضر در حوزه زیردریایی و در حوزه پدافند هوایی کارهای بسیار خوبی انجام شده است. البته باید خودمان را تقویت کنیم و این کارها انجام میشود. پس یکی از اصلیترین جهت گیریهای ما همین بحث نیازها است.
حوزه دوم تهدیدات است، باید ببینیم چه تهدیداتی در مقابل ما وجود دارد. در حال حاضر کشور تهدیدکننده ما آمریکا و اذنابش هستند. باید متناسب با این تهدید، ظرفیتهای دفاعی را در خودمان ایجاد کنیم. امروز به حمدالله این قابلیت و توانمندی وجود دارد که هم متناسب با نیاز و هم متناسب با تهدید ظرفیتها را در خودمان ایجاد کنیم و به لحاظ تکنیکی و تاکتیکی و هم به لحاظ تجهیزاتی، این توانمندی را داریم. یعنی در هر حوزهای که نیروهای مسلح احساس نیاز کنند، صنعت دفاعی این توانمندی را دارد که قابلیت را برایشان ایجاد کند. در حوزه الکترونیک، در حوزه جنگ الکترونیک و سایر حوزهها به این شکل است.
به جنگ الکترونیک اشاره کردید، امروزه یکسری بحثها در مورد جنگ سایبری است. وضعیت ارتش در حوزههایی مثل جنگ الکترونیک و رزم زمینی که تخصص شما هم هست، چگونه است؟
در حوزه الکترونیک هم با تدبیر مقام معظم رهبری جهشهایی را داشتیم. روزهای اول جنگ ما از رمزکنندههایی استفاده میکردیم که آمریکایی بودند. دلمان خوش بود مثلا کنار این بیسیم یک رمزکننده گذاشته ایم، آن طرف گیرنده هم یک رمزکننده دارد، یعنی ارتباط رمزکننده با رمزکننده، فکر میکردیم امنیتی برقرار است. غافل از اینکه تمام کلیدهای رمز دست خود آمریکاییها بود و البته از دستورکارهای مخابراتی، جدول نشانی یا به زبان محلی صحبت کردن استفاده میکردیم تا دشمن متوجه نشود چه کارهایی دارد انجام میشود.
این نیاز سبب شد که صنعت دفاعی ما روی حوزه الکترونیک کارهای زیادی انجام دهد. این بخشی مخابرات بود که عرض کردم، اما در سایر حوزهها همین طور بود.
امروز در صنعت دفاعی کشور عموما و در ارتش هم خصوصا روی بحث الکترونیک کار زیادی انجام شده است. هم روی بحث الکترونیک، جنگ الکترونیک، هم جنگ ضدالکترونیک و پشتیبانی الکترونیک، تجهیزات و وسائلی که باید در این حوزه به کار گرفته شود، در حوزه دفاع زمینی، و دفاع هوایی، در جنگندههایی که سیستمهای الکترونیکی خاصی دارند و در نبردهای هوایی باید کاری انجام دهند، الحمدلله در این حوزه هم کار خوبی انجام شده است.
در هفته گذشته نیز دانشکده الکترونیک که با شیوههای بسیار نوین اداره میشود در دانشگاه شهید ستاری بازگشایی شد. میخواهم بگویم توجه ویژهای به بحث الکترونیک در مجموعه نیروهای مسلح و ارتش است و ما در این فضا نگرانی احساس نمیکنیم.
جنگ آمریکا با عراق درس خوبی برای ما شد. آمریکاییها زمانی که میخواستند به عراق حمله کنند تمامی کشور را پارازیته کردند یعنی هیچ دو عدد بی سیمی نمیتوانستند با هم ارتباط برقرار کنند و نهایتا آتش به اختیار کار را انجام دادند، ما از آن فضا درس گرفتیم و متناسب با این توانمندی و تهدیدات دشمن در خودمان توانمندی ایجاد کردیم که اگر دشمن هم تمام فضا را بتواند پارازیته کند، در همین فضا هم بتوانیم ارتباطاتمان را برقرار کنیم و تا لایههای پایین فرماندهی دستورات را منتقل کنیم.
در حوزه دفاع زمینی هم کارهای خوبی انجام شد. در حوزه دفاع زمینی برای سه وضعیت خودمان را آماده کرده ایم، یعنی این قابلیت و انعطاف یا به قول ما نظامیها تابندی وجود دارد. ما هم روش کلاسیک را بلدیم که دو تیپ در خط، یک تیپ در احتیاط، یا روش ناهمتراز را که مثلا روشی است که ما در مقابل یک دشمن فرامنطقه قرار میگیریم مثلا آمریکا، اینکه چگونه نیروها را آرایش دهیم، ساختار و سازمان به چه شکل باشد. ما دفاع لایه به لایه و دفاع موزائیکی را تعریف کرده ایم. در حوزه دفاع زمینی، تاکتیک ها، تکنیکها و دکترین هایش نوشته شد.
یک مورد هم نبرد نامتقارن است که با گروهکهای تروریستی و تکفیری است. یعنی دفاع زمینی برای این سه لایه و سه حوزه آمادگی دارد. الان مثلا در مجموعه ارتش یگانهای چابک و چالاک درست شده، چون تهدیداتی که در حال حاضر داریم قطعا دیگر تهدیدات کلاسیک نیست، تهدیداتی نیست که به صورت جبههای باشد، تهدیدات ما تهدیدات گروهکهای تروریستی و جنگهای نیابتی است. امروز ساختار و سازمان یگانها به این شکل سازماندهی شده است. در یگانهای واکنش سریع، یگانهای متحرک، پدافند هوایی و... اقدامات قابل توجهی صورت پذیرفته و کلیه تاکتیکها در میادین رزمایش تمرین شدهاند.
در حوزه مسئولیت جدیدتان بفرمایید که مرکز مطالعات و تحقیقات راهبردی چه اهمیتی دارد؟ اولویت امروز ارتش در چه حوزهای تعریف شده است؟
یکی از وظایف اصلی که بر عهده مرکز مطالعات راهبردی است، دیده بانی است یعنی ما تحولات را رصد میکنیم که دچار غافلگیری راهبردی نشویم. حوزههای تکنیکی، تاکتیکی، عملیاتی کسانی دیگر مسئولش هستند، اما حوزههایی که باید نگاه بلند داشته باشند و دور را نگاه کنند، مراکز مطالعات راهبردی هستند، نگاههای ۱۰ ساله، بیست ساله، چهل ساله که ارتش دچار غافلگیری راهبردی نشود.
یکی از کارهای اساسی و اصلی که در این حوزه داریم انجام میدهیم همین است. یکی دیگر از کارهایمان رصد تهدیدات است. متناسب با شرایط تهدیدات را رصد میکنیم واعلام آمادگی میکنیم و یکی دیگر از مسئولیتهای اصلی مرکز مطالعات راهبردی ارتش، توسعه تفکر راهبردی است. امروز شرایط جنگ آینده اقتضا میکند که تمامی فرماندهان و مدیران به این دانش مجهز باشند. فرماندهای میتواند در جنگ آینده انجام وظیفه کند و خوب تصمیم بگیرد که تفکر راهبردی داشته باشد یعنی بتواند محیط را تحلیل کند، تهدید را ببیند، فرصت را بشناسد، نقاط ضعف و قوت را پیدا کند و محیط را سریع تحلیل کند و راهکار و راهبرد ارائه دهد. همچنین فرماندهی که مسلط به محیط باشد میتواند یک فرمانده راهبردی باشد.
یکی از کارهای اصلی ما در مرکز مطالعات راهبردی توسعه تفکر راهبردی است، با تشکیل کلاس ها، کارگاهها و یکسری جلساتی که داریم تلاش میکنیم این کار انجام شود و به حمدالله توفیقات خوبی در این حوزه به دست آمده است. همچنین فرمانده محترم کل ارتش اولویتهایی را تعریف کرده اند.
مثلا بحث معنویت محوری که یکی از مطالبات مقام معظم رهبری بوده و کار مطالعاتی روی آن در حال انجام است. بحث معیشت یکی از کارهایی است که فرمانده کل ارتش به ما مأموریت داده اند، بحث تحول و و اینکه چگونه بتوانیم تحول را در ارتش ایجاد کنیم.
یکی از مباحثی که به طور جدی داریم روی آن کار میکنیم، بحث بیانیه گام دوم است که مقام معظم رهبری ترسیم فرموده اند. تدبیر فرمانده کل این است که مرکز مطالعات سازوکاری را تعریف کند که ارتش متناسب با بیانیه گام دوم خودش را تطبیق و سازماندهی کند و بتواند وارد عرصه جنگهای آینده شود. بحث محیط زیست نیز اخیرا تعریف شده است، این موارد اولویتهایی است که میتوانم به آن اشاره میکنم. بعضی دیگر کارهایی است که به صورت محرمانه دارد انجام میشود.
در سالهای اخیر شاهد اتخاذ یک رویکرد فعالتر از سوی جمهوری اسلامی ایران در برخورد با تهدیدات هستیم، چند سال پیش نیز رهبر معظم انقلاب در دانشگاه امام حسین (ع) استراتژی تهدید در برابر تهدید را اعلام کردند. رزمایشهای مختلفی هم در فاز هجومی در مقاطع اخیر برگزار شد، مثل رزمایش «آبیخاکی» در خلیج فارس که بازتابهای زیادی هم خصوصا در بین کشورهای حاشیه خلیج فارس داشت. این استراتژی با چه رویکردی اتخاذ شده و چه مختصاتی دارد؟
این استراتژی که شما اشاره کردید، در مجموعه نیروهای مسلح به آن مقاومت فعال میگوییم. این یک حوزه مقاومت فعال است. بعضی وقتها دشمن باید از برخی توانمندیهای شما اطلاع پیدا کند، این خوب است، ما یکسری رزمایشهایی داریم که در خفا دارد انجام میشود مثلا رزمایشی که ماه گذشته انجام شده، امروز اعلام شده که این رزمایش انجام شده است، یکسری تاکتیکها و تکنیکهایی تمرین میشود که بتوانیم فضای تهدیدات را خوب درک کنیم تا مطالبی که در مدارس نظامی آموزش دیده شده در صحنه عمل پیاده کنیم.
اما بعضی وقتها یکسری آلارمهایی را هم باید برای دشمن بفرستیم. مثلا سال ۲۰۰۱ که آمریکاییها بعد از حادثه ۱۱ سپتامبر، فضاسازیهایی کردند و با همراهی ۳۰ کشور و پشتیبانی سازمان ملل و شورای امنیت وارد منطقه شدند، هدفشان حمله به جمهوری اسلامی ایران بود. ما یکسری آلارمهایی را باید نشان میدادیم که به قول شاعر میگوید «هر بیشه گمان مبر که خالی است، شاید که پلنگ خفته باشد» ستاد کل طراحیهایی کرد. مثلا سپاه در منطقه زنجان رزمایش خیلی بزرگی انجام داد. نیروی زمینی در منطقه فکه، نیروی دریایی در منطقه چابهار و جاسک. یکسری آلارمهایی را برای آمریکاییها فرستادیم که فکر نکنید اگر بیایید میتوانید مانند عراق همین طوری سرتان را پایین بیندازید و جلو بروید.
آلارم فرستاده شده از سوی نیروهای مسلح سبب تزلزل در اراده آمریکاییها و موجب بازدارندگی شد. یعنی در هر مقطع زمانی، کارِ مقاومت فعال این است که یکسری آلارمهایی را بفرستد. زدن پهپاد آمریکایی یک آلارم بسیار قوی برای آمریکاییها بود، چون رجز میخواندند، شاید به قول خودشان میخواستند طرحهایی را که روی میز داشتند عملیاتی کنند، حتی بنای یک نبرد و جنگ محدود در منطقه را داشتند، اما زدن این پهپاد یک آلارم بود که ببینید یک پهپاد گلوبال هاک شما که سقف پروازش ۶۲ هزار پا است، ۶۲ هزار پا یعنی به اندازه نوک سوزن در هوا، یک موشک تولید داخل میتواند آن را در این آسمان بزرگ پیدا کرده و ساقط کند، ببینید چه توانمندی پشت این موضوع خوابیده است. اینها آلارمهایی است که فرستاده میشود و در نهایت بازدارندگی ایجاد میکند، ما به این مقاومت فعال میگوییم. این «مقاومت فعال» در همه حوزهها جریان دارد، هم در حوزههای داخلی و هم در حوزههایی که عمق راهبردی جمهوری اسلامی ایران هستند مثل سوریه، لبنان، عراق، این مقاومت فعال جریان دارد و هر زمانی که نیاز باشد از این راهبرد و استراتژی استفاده میشود.
در سالهای اخیر شاهد یک جنگ رسانهای بسیار گسترده و تهدید ایران به جنگ هستیم، دشمنان از این تهدیدات به دنبال چه هستند؟ همان طور که اول صحبت هایتان گفتید شما به مردم چه اطمینان قلبی میدهید؟
آمریکاییها یک استراتژی دارند که به آن «عملیات بدون تماس» میگویند، یعنی بدون اینکه با کشوری تماس فیزیکی برقرار کنند کاری میکنند که فرد اسلحه اش را زمین بگذارد و دستهایش را بالا بیاورد، به این «عملیات بدون تماس» میگویند.
این کار را از چه طریقی انجام میدهند؟ از طریق پروپاگاندا، از طریق آگراندیسمان. ابزار آنها نیز رسانه است یک جنگ رسانهای که تهِ دل کشور هدف را خالی کنند که اسلحه اش را زمین بگذارد و بگوید کجا بروم؟ چه چیزی را باید امضا کنم؟ به این کار، عملیات بدون تماس میگویند و یکی از محورهای اصلی و ابزار اصلی عملیات بدون تماس، رسانه است. آمریکاییها تبلیغات زیادی داشتند، معاندین هم که در کنار آنها هستند، تلاشهای زیادی داشتند که بتوانند دلِ ملت ما را خالی کنند و به حمدالله مردم ما، مردم محکم و استواری هستند. تاریخ پرفراز و نشیب چهل ساله انقلاب نشان داده که مردم از این تهدیدات هیچ ترسی ندارند. من هم از این استفاده میکنم و خدمت مردم عزیزمان عرض میکنم، ملت دلشان قُرص باشد، مطمئن باشند فرزندان و سربازشان در بسیج، سپاه، ارتش و نیروی انتظامی، در هر جا که هستند حواسشان جمع است، تهدیدات را رصد میکنند و این قابلیت و توانمندی را دارند که از اقتدار نظام جمهوری اسلامی ایران به شایستگی دفاع کنند و تهدیدکننده را از کرده خودش پشیمان کنند.
آمادگی و توان برای پاسخ به دشمن نیاز به اشراف اطلاعاتی دارد. وضعیت ما در این حوزه چگونه است؟
نیروهای مسلح دو وظیفه اصلی دارند. یک از وظایف اصلی آنها حفظ و ارتقای آمادگیهای رزمی و عملیاتی است. یعنی ببینند آمادگی رزمیشان در چه سطحی است؟ روز بعد بالا و بالاتر و همین طور آن را ارتقا دهند. وظیفه دوم و اصلی آنها رصد تهدیدات است. این تهدیدات باید رصد شود. تمامی حرکتهایی که در مرزها (در منطقه و خارج از منطقه) در زمین، هوا و دریا انجام میشود توسط سیستمهای مختلف، هم سیستمهای انسانی و هم تجهیزاتی، رصد میشود. رادارهای ما مراقبت میکنند که مثلا در پایگاه الظفر امارات کدام هواپیما بلند شده، میگویند اف ۲۲ بلند شد، مسیر پروازی اش این است، تا مرز عراق رفت، فلان جا دور زد و برگشت، مثلا هواپیمای اف ۳۵ از العدید بلند شد و به افغانستان رفت، کجا سوخت گیری کرد و همه این موارد در هوا، زمین، دریا رصد میشود. مثلا ناو بالگردبر باتان به مدیترانه آمد، ناو هواپیمابر نیمیتز در اقیانوس هند است، این موارد توسط سیستمهای اطلاعاتی رصد میشود، سپس کارشناسان اطلاعاتی آنها را تحلیل رفتاری میکنند. مثلا نشانه و قرینه چه چیزی است که این ناو هواپیمابر میآید؟ از آن طرف ناو بالگردبر دارد میآید، از این طرف یک تیپ رزمی فلان جا پیاده شده است. این موارد را تحلیل میکنند و متناسب با این تحلیل ها، ظرفیتهای دفاعی اتخاذ میشود و برای هر نیرو وظایفی در قبال تهدید تعریف میشود.
من میخواهم به عنوان عضوی از مجموعه نیروهای مسلح به مردم عزیزمان عرض کنم که ملت ما مطمئن باشند که نیروهای مسلح جمهوری اسلامی ایران غافلگیر نمیشوند و اگر تهدیدی بخواهد خودنمایی کند با قوت و قدرت پاسخ خواهند داد.
تهدید آینده کشور در حوزه نظامی را در چه حوزههای ارزیابی میکنید و چه تدابیری برای مقابله با این تهدیدات اندیشیده شده است؟
در سالهای اخیر ما با تهدیداتی روبرو هستیم که به آن تهدیدات هیبریدی یا تهدیدات ترکیبی میگویند. تهدیدات ترکیبی به این شکل است که امریکاییها بعد از جنگ عراق به این باور رسیدند که ما در جنگ فرسایشی نمیتوانیم شرکت کنیم، ما وقتی میخواهیم عملیات انجام دهیم باید در کوتاهترین زمان ممکن کشور هدف را بگیریم. سپس راهبردی به اسم عملیات قاطع سریع را تعریف کردند. چه زمانی میتوانند در کوتاهترین زمان ممکن کشور هدف را بگیرند؟ زمانی که از همه اهرمها همزمان استفاده کنند. یعنی جنگ نظامی، جنگ سیاسی، جنگ فرهنگی، جنگ اقتصادی، در همه حوزهها یکدفعه تمام سیستمهای مخابراتی از کار بیفتد، رسانهها شروع کنند به بمباران و مردم را بترسانند، هواپیماها بالای سر حاضر شوند، اقتصاد مشکل پیدا کند. این را میگویند جنگ ترکیبی یا جنگ هیبریدی.
امروز ما با چنین جنگی با آمریکا درگیر هستیم، یعنی در همه حوزه ها، در حوزه نظامی، اقتصادی، فرهنگی و سایبری درگیر هستیم. قطعا نیروهای مسلح متناسب با این حوزه باید خودشان را آماده کنند، ولی بعضی از حوزهها مثلا جنگ نظامی یا جنگ سخت ذات نیروهای مسلح است.
در جنگ اقتصادی وظایفی بر عهده نیروهای مسلح است، در نیروهای مسلح متناسب با هر حوزه ظرفیتهای لازم اتخاذ میشود. امروز ما در حوزه جنگ هیبریدی و ترکیبی در حوزه جنگ سخت، جنگهای نیابتی را داریم که بازیگران آن گروهکهای تروریستی و تکفیری هستند. زمانی داعش از غرب کشور میخواست به ما نزدیک شود، الان طومارش پیچیده شد، یک بخشی از آن در حال حاضر به افغانستان آمده، البته این موضوع هم رصد میشود، یعنی ما در این حوزه اشراف اطلاعاتی کامل داریم و میدانیم داستان به چه شکل است. در حوزه جنگهای سایبری به حمدالله امروز ظرفیتهای خوبی در مجموعه نیروهای مسلح وجود دارد و یکی از مسئولیتهای اصلی ستاد کل نیروهای مسلح همین حوزه سایبر و کنترل فضای سایبری نیروهای مسلح است که به حمدالله با قدرت و قوت دارد مدیریت میشود و هم در حوزه آفند، هم در حوزه پدافند کار شده است. در حوزه فضای ترکیبی که امروز در مقابل ما جبهه اش گشوده شده، نیروهای مسلح ظرفیتهای دفاعی لازم را اتخاذ کرده اند و هوشیاری و توانمندی لازم را برای مقابله و پاسخ دارند.
وضعیت در مرزها چگونه است؟ چقدر در این مناطق که هر از گاهی اخباری در خصوص اقدامات تروریستی گروهکها دریافت میکنیم، اشراف وجود دارد و این گروهکها چقدر در این مناطق دستشان باز است؟
مرزها امروز دیگر به صورت سنتی اداره نمیشود، در حال حاضر از سیستمهای الکترونیکی استفاده میشود. در صنعت دفاعی دوربینهای بسیار پیشرفتهای را درست کرده است، دوربینها به صورت تلسکوپی هستند، قبلا باید دکل میزدیم و بالای دکل میرفتیم، الان نه، دوربین آنتنی خودش ارتفاع پیدا کرده و تا عمق را رصد میکند، در روز، در شب، یعنی سیستمهای دید در شب استفاده میشود، ضمن اینکه سیستمهای پهپادی هم امروز استفاده میشود و تمامی مرزها با پهپاد کنترل میشود. امنیت بسیار خوبی امروز هم در مرزهای شرقی، غربی، شمال غرب و هم در مرزهای جنوب شرق وجود دارد. هیچ تهدید نظامی خاصی مرزهای ما را تهدید نمیکند و اگر هم تهدیدی باشد، میتواند به صورت محدود باشد و این قابلیت و توانمندی هم وجود دارد که این تهدید در همان نطفه خفه شود و حتی قبل از اینکه به مرزها برسد. چون یکی از کارهای عمدهای که در حوزه حفاظت از مرزها انجام میشود، استفاده از سیستمهای اطلاعاتی است، قبل از اینکه تهدیدات به مرزها برسند، شناسایی میشوند و تدبیر این است که تهدید قبل از رسیدن به مرز باید از بین برود. هم در زمین، هم در هوا و هم در دریا.
حدود هشت سال از آغاز بحران سوریه میگذرد و جمهوری اسلامی ایران نقش تأثیرگذاری در نابودی داعش در این کشور و آزادسازی سرزمینها از دست تروریستهای تکفیری ایفا کرد. طی ماههای اخیر نیز برخی حملات رژیم صهیونیستی به خاک سوریه را شاهد بودیم که خودشان مدعی هستند این حملات علیه مواضع ایران صورت میگیرد، نظر جنابعالی پیرامون این ادعا و اینکه واکنش ایران به این حملات چیست؟
حملاتی که اسرائیلیها به سوریه دارند ناشی از ترسشان است. آنها در یک ترس عمیق و وسیعی به سر میبرند و بمباران، موشک باران هایشان و پهپاد فرستادن هایشان به خاطر این ترسی است که دارند. این ترس یکی از دلایل اصلی آن است. دلیل دوم این است که از وجود مستشاران ایرانی که در سوریه هستند، رُعب عجیبی دارند، خودشان هم میدانند که این فرهنگ انقلاب اسلامی از طریق همین نفراتی منتقل شد که به اینجا آمدند و دفاع وطنی را در سوریه ساماندهی کرده و شکل دادند. آن دفاع وطنی شعلهای شد که تمامی داعش و اذنابشان را از بین برد. از این هم میترسند، اما اینکه میگویند ما فقط پایگاههایی را که نفرات ایرانی در آن وجود دارند، میزنیم دروغ میگویند، چون بسیاری از پایگاههایی را دارند میزنند که نفرات ایرانی حضور ندارند. احساس میکنند یک ظرفیت بالقوهای در آنجا وجود دارد که در آینده میتواند برای آنها تهدید باشد. از همین الان دارند پیشبینی میکنند که آن ظرفیت را از بین ببرند و این حرکتها هم راه به جایی نخواهد برد.
امروز به حمدالله نظام سوریه با قدرت مستقر شده، ارتش سوریه خودش را پیدا کرده، مردم سوریه خودشان را بازیابی کردهاند و در مسیری حرکت میکنند که به عنوان یک کشور اسلامی بتوانند از تمامیت مرزی کشورشان دفاع کنند و سرنوشت کشورشان بدست خودشان رقم بخورد.
انهدام پهپاد آمریکا از سوی سپاه چه تأثیراتی در مواضع کشورهای منطقه داشته و امنیت ملی ایران داشت؟
داستانی از شاهنامه خدمت شما تعریف کنم: جنگی بین ایران و توران اتفاق میافتد، این جنگ طولانی میشود، رستم (پهلوان نامدار ایرانی بود) در جلو شمشیرمی زد، چند روز بود شمشیر میزد، میآید عقب جبهه که آبی بخورد و استراحت کند، رستم که عقب میآید، تورانیان میگویند پهلوان نامدارشان عقب رفت، افراسیاب به میدان میآید، و هماورد میطلبید. افسران ایرانی یکی یکی مقابل افراسیاب میروند، او هم یک جنگجوی واقعی بود، یکی یکی آنها را از بین میبرد. به رستم خبر میدهند که چه نشسته ای؟ افراسیاب یکی یکی دارد افسران و فرماندهان ما را از بین میبرد. رستم از همان عقب جبهه، از ترکش تیری را درمی آورد، به چله کمان میگذارد و شلیک میکند به سمت افراسیاب و او را از بین میبرد. تورانیان که میآیند افراسیاب را ببرند، میبینند که این تیر از چه فاصله ای، با چه قدرتی، و با چه دقتی شلیک شده، این جمله را میگویند «گر این تیر از ترکش رستمی است، نه بر مُرده بر زنده باید گریست» میگویند اگر اینها کماندارهایی دارند که این گونه تیر میاندازند و از آن فاصله با این قوت و دقت تیر میاندازند، دیگر ما نباید نگران مردهها باشیم، نگران زندهها باید باشیم که در مقابل این تیرها میخواهند بایستند و این میشود که کاسه و کوزه شان را جمع میکنند و میروند.
زدن پهپاد آمریکایی از این دست بود، این قابلیت جمهوری اسلامی ایران است که بازدارندگی ایجاد میکنند، این توانمندی و این ضرب شصت است، این چیزی است که، ولی امر از نیروهای مسلح میخواهند و به حمدالله امروز نیروهای مسلح این قابلیت را دارند. اگر آمریکایی ها، نتوانستند ارادهشان را عملی کنند، به خاطر این قابلیت و قدرتی است که در نیروهای مسلح ما وجود دارد. ممکن است یکسری کارهای ایذایی مثل فضای سایبری و جنگ رسانهای انجام دهند، اما کار اصلی را نمیتوانند انجام دهند.