یک رسانه خبری مشهور ضمن اشاره به تصمیم رئیس جمهور آمریکا برای خارج کردن نظامیان این کشور از سوریه نوشت، این تصمیم موجب شده است تا تسلط و هژمونی جهانی ایالات متحده با تهدید جدی روبرو شود.
به گزارش گروه بینالملل خبرگزاری دانشجو به نقل از گاردین، پس از تصمیم دونالد ترامپ رئیس جمهور آمریکا برای خارج کردن نظامیان این کشور از سوریه، این مساله کاملا روشن است که تسلط جهانی ایالات متحده با تهدید روبرو است و اکنون باید دید کدام یک از رقبا میتواند به ابرقدرت بزرگ قرن ۲۱ تبدیل شود.
خروج نظامیان آمریکایی از سوریه، یک اقدام خیانت آمیز علیه کردهای سوری بوده که به نفع نیروهای دولت سوریه، روسیه و ایران خواهد بود. این اقدام دولت ترامپ تبعات زیادی برای خاورمیانه و نفوذ جهانی آمریکا خواهد داشت.
برخی تحلیلگران بر این باورند که خروج نظامیان آمریکایی از سوریه به معنای پایان یافتن رهبری آمریکا در منطقه و حتی پایان تسلط بین المللی ایالات متحده خواهد بود.
یک تحلیلگر پایگاه اطلاع رسانی کنگره آمریکا، خروج نظامیان آمریکایی از سوریه را با عقب نشینی بریتانیا از شرق کانال سوئز در سال ۱۹۶۸ میلادی مقایسه کرده است.
تحولات سوریه همچنین از دیدگاه برخی صاحبنظران این گونه تفسیر شده است که سیاست منزوی کردن آمریکا تبعات و آثار معکوسی به همراه داشته و نظم نوین جهانی در حال شکل گیری توسط قدرتهای نوظهور به خصوص چین است.
سئوال مهمی که مطرح میشود این است که رقبای اصلی آمریکا برای تبدیل شدن به ابرقدرت شماره یک جهان کدام کشورها هستند و نقاط ضعف و قوت آنها چیست؟
تحولات سوریه به خوبی نشان میدهد که توازن جهانی قدرت در حال تغییر است آن هم به گونهای که هنوز درک آن ممکن نشده است. مهمترین رقبای جهانی همچنان آمریکا، روسیه، اروپا و چین و متحدان آنها هستند. چیزی تغییر نکرده است. ولی تواناییهای نسبی، و تمایل هر یک از بلوکهای قدرت برای شکل دهی و اداره قرن ۲۱ مسالهای است که به سرعت در حال تغییر و دگرگونی است.
گاردین در ادامه نوشت: گرچه آمریکا هنوز قدرتمندترین و بانفوذترین کشور جهان به شمار میرود، ولی اقدامات ترامپ موجب شده است تا بحث و جدلهای زیادی درباره پایان یافتن تسلط جهانی ایالات متحده مطرح شود. اگر واقعا چنین چیزی اتفاق افتاده باشد، این تغییر بزرگ از زمان ترامپ آغاز نشده بلکه مربوط به ریاست جمهوری جورج هربرت بوش در سالهای ۱۹۸۹ تا ۱۹۹۳ میلادی است.
بوش با اعلام پیروزی در جنگ سرد و وعده صلح داخلی از طریق کاهش هزینههای نظامی، به این استدلال کمک کرد که هژمونی جهانی آمریکا و ابرقدرت بودن انحصاری این کشور رو به پایان است. این توهم که آمریکا میتواند همچنان تافته جدا بافته باشد و بالاتر از سایر کشورها قرار گیرد، بار دیگر در ۱۱ سپتامبر ۲۰۰۱ میلادی به شدت به چالش کشیده شد. از آن زمان تاکنون، بر خلاف دوران پس از ۱۹۴۵ میلادی، سیاست خارجی آمریکا لزوما در حالت تدافعی قرار گرفت و ماهیتا یک سیاست واکنشی از سوی آمریکا اتخاذ شد. آمریکا با مطرح کردن "جنگ علیه تروریسم" عملا وجهه جهانی و بین المللی خود را از دست داد. کاهش کمکهای خارجی، دشمنی در قبال سازمان ملل و مخالفت با چندجانبه گرایی، مهمترین نشانههای این تغییر بوده است.
آمریکا هنوز در بسیاری از زمینههای مهم و اصلی مثل دیجیتال، فضای سایبری، علوم دارویی، نوآوریهای فنی و اکتشافات فضایی، در صدر کشورهای جهان قرار دارد. ثروت و سرمایه آمریکا دست نیافتنی است. آمریکا اخیرا به یک تولیدکننده بزرگ نفت و گاز در جهان تبدیل شده است. آمریکا همچنان یک ابرقدرت بزرگ نظامی است.
اتحادیه اروپا روی اصول و ارزشهای خود ایستاده است، حقوق انسانی و مدنی، اداره دموکراتیک جامع، برابری فرصت و چند جانبه گرایی. این بدان معناست که اروپا از یک رویکرد جامع و هماهنگ برای حل و فصل مشکلات جهانی مثل بحران آب و هوا و مهاجرت حمایت میکند.
البته اختلافات مخرب و آسیب زایی نیز بر سر مسائل مختلف وجود داشته است، از جمله جنگ عراق، سیاستهای حمایتی در عرصه تجارت و اهمیت موسسات بین المللی مثل سازمان ملل و آینده ناتو سیاست زیست محیطی و استانداردهای بهداشت و مواد غذایی.
اتحادیه اروپا در داخل خود نیز با چالشها و مشکلات عدیدهای روبرو است، اختلافات بر سر نحوه فعالیت منطقه یورو، بودجه منصفانه و طرحهای فرانسه برای دستیابی به یک اروپای متحد و همگراتر. اختلافات عمیقی نیز بین شمال و جنوب و شرق و غرب وجود دارد، ظهور پوپولیستهای راستگرای افراطی در ایتالیا و لهستان موجب تشدید اختلافات با بروکسل شده است.
نتایج جدیدترین نظرسنجیها نشان میدهد که اکثر مردم در اکثر کشورهای عضو از اتحادیه اروپا حمایت میکنند، ولی اختلاف نظرهای زیادی درباره کارهایی که باید انجام شود، وجود دارد. هفته گذشته یکی از مهمترین و بارزترین اختلاف نظرها در بین کشورهای اروپایی نمایان شد، آن هم بر سر تحریم تسلیحاتی ترکیه. در عین حال به نظر میرسد خروج بریتانیا نیز موجب کاهش شدید نفوذ و تاثیر اتحادیه اروپا در عرصه بین المللی خواهد شد.
به نظر میرسد روسیه در قرن ۲۱ عملکردی فراتر از حد انتظارات و قدرت و توانایی اش دارد. ولادیمیر پوتین رئیس جمهور روسیه که وارث یک سیستم پر از هرج و مرج پس از کمونیسم از بوریس یلتسین بود، بهترین عملکرد را داشته است. با این حال موفقیت دیپلماتیک، نظامی و راهبردی پوتین در خاورمیانه، نمیتواند ضعفهای داخلی و اساسی را برطرف کند: کمبود شدید سرمایه گذاری، وابستگی بیش از حد به درآمدهای صادرات انرژی، زیرساختهای ضعیف، فساد گسترده، افزایش مخالفان سیاسی. پوتین سیاست خارجی خود را مبتنی بر مخالفت با آمریکا، دوستی با چین، نزدیکی با کشورهای شرق اروپا، دخالت در بالکان و حمایت از برخی نظامهای سرکش مثل ایران، فروش تسلیحات به هر کسی که بخواهد، دخالت در انتخابات سایر کشورها و انتخابات روسیه قرار داده است.
به نظر میرسد روسیه فاقد کلاس و وجهه بین المللی برای در اختیار گرفتن رهبری جهان است. پوتین یک دیدگاه مثبت و سازنده برای کشور خودش ندارد چه برسد برای جهان.
شی جین پینگ رئیس جمهور چین بلندپروازیهای خود را برای احیای مجدد جایگاه این کشور و تبدیل چین به مرکز رویدادهای مهم بین المللی پنهان نکرده است.
طرح بلندپروازانه کمربند و جاده که از سوی رئیس جمهور چین معرفی شده است، شامل سرمایه گذاری و توسعه زیرساختها در بیش از ۱۵۰ کشور جهان است، این طرح شاید توسعه طلبانهترین راهبرد جهانی است که تاکنون از سوی یک کشور دنبال شده است. اگر در دورههای قدیم، بریتانیا و سایر قدرتهای امپریالیستی، از قدرت نظامی، کنترل فیزیکی سرزمینها و تاکتیک اختلاف بینداز و حکومت کن، برای دستیابی به منافع خود در سراسر جهان استفاده میکردند، رویکرد رئیس جمهور چین، کمتر خصمانه و تقابل جویانه است، و بیشتر متمرکز بر انگیزههای مالی و اقتصادی است. چین این طرح بزرگ را یک راهبرد برد برد میداند. منتقدان آن را یک دیپلماسی بدهی غیرمسئولانه ارزیابی کردهاند. شرکتهای چینی توانستهاند به قدرت رقابت بالایی به خصوص در رقابت با آمریکا دست پیدا کنند. شرکتهای چینی مثل هواوی موفق شده اند تا شرکتهای آمریکایی و اروپایی را به خصوص در بخشهای مخابرات و ارتباطات و برق هستهای به چالش بکشند.
تواناییهای نظامی چین به سرعت در حال افزایش است، به خصوص در زمینه زیردریاییها و تجهیزات جنگی دریایی برای به چالش کشیدن کنترل آمریکا در غرب اقیانوس آرام. این اقدامات موجب افزایش تنشها با تایوان و تشدید مناقشات در دریای جنوبی چین شده است.