شاید جالب باشد بدانید که هر چقدر طراحی روباتها انساننماتر میشود، برای انسانها جذابیت کمتری پیدا میکنند.
به گزارش خبرنگار فناوری خبرگزاری دانشجو، بسیاری از افراد در مواجهه با روباتهایی که خیلی واقعی، اما نه کاملا شبیه به انسان، به نظر میرسند، احساس ناخوشایندی را تجربه میکنند. انگار که احساس قرابت آنها با روباتها با افزایش شباهتشان به انسان، دافعه ایجاد میکند و در یک منطقه دافعه فرو میرود؛ منطقهای که به «دره وهمی» معروف است.
دره وهمی چیست؟ دره وهمی یا Uncanny Valley فرضیهای در زیباییشناسی است. بر اساس این فرضیه، اگر ویژگیها و حرکتهای یک پدیده مصنوعی تقریبا همانند نمونه طبیعی باشد (ولی نه کاملا مطابق با آن)، اغلب بینندگان نسبت به آن حس دافعه خواهند داشت. منظور از «دره» در اینجا کاهش منحنی «پذیرش زیباییشناسانه» پدیده برای بینندگان است؛ وقتی که شباهت پدیده مورد بررسی به نمونه طبیعی بیشتر میشود. نمونههای این رفتار در رباتیک و پویانمایی سهبعدی کامپیوتری دیده میشود.
فرضیه دره وهمی میگوید که اگر ظاهر یک ربات هر چه بیشتر شبیه یک انسان واقعی شود، در آغاز واکنش احساسی برخی از بینندگان به روبات مثبتتر میشود، ولی از مرحلهای به بعد این واکنش به سرعت افت میکند و تبدیل به حس دافعه میشود. اما جالبتر اینجاست که اگر شباهت روبات به چهره انسانی آنقدر زیاد شود که از چهره انسان واقعی قابل تشخیص نباشد، واکنش احساسی دوباره مثبت میشود و به درجه همذاتپنداری بین دو انسان میرسد.
روانشناسان دانشگاه اموری در آمریکا در تحقیقی که نتایج آن در نشریه پرسپشن منتشر شده، نگرش جدیدی را در مورد مکانیسمهای شناختی زمینهساز این پدیده ارائه دادهاند.
از آنجا که دره وهمی قبلا توصیف شده بود، روانشناسان یک فرضیه مشترک برای توضیح آن ارائه دادند. این فرضیه که عنوان «تئوری درک ذهن» را به خود گرفته، میگوید زمانی که افراد روباتی را با ویژگیهای انسان میبینند، به طور ناخودآگاه برای آن ذهن تصور میکنند. بر این اساس، حس رو به رشدی در آنها ایجاد میشود که آن ماشین همانند خودشان ذهن و درک دارد و همین امر منجر به احساس ترس و وحشت در دل افراد میشود.
وانگ شنشنگ، یکی از محققان دانشگاه اموری که به تازگی دکتری خود را در زمینه روانشناسی گرفته، در این مورد میگوید: ما متوجه شدیم که عکس این قضیه هم صادق است. یعنی زمانی که روباتها به شکل غیرانسانی درمیآیند، این حس در افراد تغییر میکند و دیگر تصور نمیکنند که روبات ذهن و درک دارد و همین موجب میشود که حس ناخوشایند در آنها ایجاد نشود.
به گفته وی، این یافتهها هم در مورد طراحی روباتها صدق میکند و هم در مورد نحوه درک ما از دیگری به عنوان یک انسان!
شنشنگ میافزاید: روباتها روز به روز و از طرق مختلف از آموزش گرفته تا مراقبتهای بهداشتی وارد حوزه اجتماعی ما میشوند. از این رو چگونگی درک آنها و تعامل با آنها از نظر مهندسی و روانشناسی حائز اهمیت است.
محققان میگویند: هسته اصلی این تحقیق به ما میگوید که در وهله اولی که به یک صورت نگاه میکنیم، چه چیزی درک میکنیم. این یکی از مهمترین سوالات روانشناسی است. توانایی درک ذهن دیگران پایه و اساس روابط انسانی به شمار میرود.
این تحقیق حتی میتواند در کشف مکانیسمهای مربوط به کوری ذهن – عدم توانایی تشخیص بین انسان و ماشین- مانند اوتیسم شدید یا برخی اختلالات روان پریشی کمک کند.
محققان میگویند: انسانانگاری یا تعبیر انسانگونه از هر گونه مفهوم یا چیزی که لزوما خصلت یا شکل انسانی نداشته باشد، امری رایج است. ما به عنوان مثال، اغلب در ابرها چهرههای افراد دیگر را میبینیم. یا گاهی اوقات زمانی که سعی داریم ماشینهایی مثل خودرو یا کامپیوتر را بشناسیم، در موردشان انسانانگاری میکنیم. گاهی حتی روی خودرویمان اسم میگذاریم یا تصور میکنیم که ابر موجودی متحرک است. با این حال، معمولا این کارها با احساس عجیب و غریبی همراه نیست. همین امر موجب شد که ما این فرضیه را بسازیم که در لحظه مواجهه با یک روبات انساننما اتفاق دیگری به غیر از انسانانگاری رخ میدهد.
آزمایش دره وهمی آنها برای شناخت نقشهای بالقوه درک ذهن و غیرانسانی سازی در پدیده دره وهمی، آزمایشهایی را بر اساس پویایی زمانی فرآیند انجام دادند. پویایی زمانی فرآیند توصیف میکند که چگونه مغز مناطق مختلف خود را برای پردازش فرآیندها هماهنگ میکند. برای این آزمایش، به داوطلبان سه نوع عکس نشان داده شد؛ چهرههای انسان، صورت روباتهایی با ظاهر مکانیکی و صورت روباتهایی که شباهت بسیار زیادی به انسانها دارند. سپس از آنها خواسته شد که حسشان را در مورد هر کدام از عکسها در رده جاندار یا زنده یا غیرجاندار قرار بدهند. در همان لحظه که داوطلبان تصویری را در رده جاندار قرار دادند، زمان نوردهی به تصویر به صورت سیستماتیک کم شد.
نتایج نشان داد که حس جاندار بودن عکسها برای افراد به طرز چشمگیری کاهش یافت، اما در مورد روباتهایی با ظاهر مکانیکی نه. درک افراد از چهرههای روباتهای انساننما بین ۱۰۰ تا ۵۰۰ میلیثانیه در حین مشاهده عکس کاهش یافت. این زمانبندی مطابق با تحقیقی است که قبلا دانشمندان برای نشان دادن این موضوع انجام دادند که پس از یک محرک خارجی، زمان تشخیص چهره انسان از چهره مصنوعی در حدود ۴۰۰ میلیثانیه است.
در بخش دوم آزمایش، هم زمان نوردهی و هم جزئیات تصویر دستکاری شد؛ به شکلی که یا یک سری ویژگیهای عکس تغییر کرد یا تصویر کاملا تار و محو شد. نتایج این آزمایش نیز نشان داد که حذف جزئیات از تصاویر مربوط به چهره روباتهای انساننما، همزمان هم درک افراد از جاندار بودن تصویر و هم وهمی بودن آن را کاهش میدهد.
نتایج کلی این محققان نشان میدهد که ما در وهله اول یک روبات انساننما را انسانانگاری میکنیم، اما در عرض چند ثانیه با تغییراتی روی عکس، در عرض چند میلیثانیه انسان بودن آن را در ذهنمان از بین میبریم.