گروه اقتصادی خبرگزاری دانشجو-سینا احدیان؛ ۹ سال از شروع کار دولت تدبیر گذشت. دولتی که همه مسائل کلان اقتصادی و مسیر پیش روی خود را به برجام گره زد، هرچند که سیب و گلابی باغ برجام هم کال از آب درآمد و چیزی عاید مردم نشد و میراث شوم مدیریت و سیاست های غلطش برای اقتصاد کشور تورم بالا، افزایش ضریب جینی و شکاف طبقاتی بی سابقه شد. حالا به دولت سیزدهم که با شعار افزایش ارزش پول ملی و هوشمندسازی و عادلانه سازی سیستم پولی و مالی کشور روی کار آمده است، رسیدیم.
به عقیده بسیاری از کارشناسان، عدم اصلاح فوری نظام مالیاتی و وجود شبه پول هایی همچون طلا و ارز که ارزش پول ملی را تحت الشعاع قرار می دهند، به افزایش مشکلات اقتصادی، گسترش اقتصاد زیرزمینی و اثرگذاری تحریمهای ظالمانه دامن زده است و انتظار میرود که تیم اقتصادی آیت الله رئیسی با تمام توان فکری برای حل آنها اقدام کند. این درحالی است که تقریبا ۱۰۰ روز از شروع به کار دولت جدید گذشته است، اما همچنان خبری از اقدامات اجریی برای اصلاحات ساختاری برداشته نشده یا دستکم به خوبی اطلاعرسانی نشده است. این مسئله به حدی حیاتی است که کشور را با کسری بودجه شدید در سال جاری مواجه ساخته است که نبود یک راه حل درست درمورد آن، میتواند کشور را با خطرات جبران ناپذیر اقتصادی، اجتماعی و امنیتی نیز مواجه کند.
با توجه به مسائل مطرح شده، محمدرضا یزدی زاده؛ اقتصاددان و عضو سابق شورای راهبردی نظام مالیاتی کشور در ۲ بخش به گفتگو با ما پرداخته است که قسمت اول آن در ادامه تقدیم میشود.
شرایط اقتصادی به شکلی است که بسیاری از مردم ناامید هستند و بحث مذاکرات هم به شکلی است که شاید اتفاق خاصی نیفتد. کسری بودجه و تورم شدیدی نیز داریم که حاصل مدیریت ۸ سال دولت آقای روحانی است. باید منتظر چه عملکردی از دولت باشیم تا از این شرایط اقتصادی بیرون بیاییم و روی ریل رونق اقتصادی بیفتیم؟
فرمودید وضع امروز، نتیجه ۸ سال گذشته است، اما به زودی وضع آینده ما نتیجه عملکرد امروزمان خواهد شد. ۱۰۰ روز از شروع دولت گذشته است و حرکت در شان دولت آقای رئیسی هنوز ندیده ام. بعضی از مطالبی که مطرح میشه، همان روند گذشته است و اتفاق متفاوتی را حس نکردم. به عنوان مثال در رابطه با برجام هنوز این تفکر که میتوانیم با آن مسائل خود را حل کنیم، وجود دارد. برجام یک مسئله بلند مدت ماست. وقتی تحریمها وضع شد، آثار بلند مدت داشتند. یک دعوایی اوایل دولت کنونی در مورد اینکه کلمه "تعلیق" در برجام هست یا نه ایجاد شد، اما مسئله مهم اینجاست که روح برجام، یک روح تعلیق است. در برجام، رئیس جمهور آمریکا باید هر ۳ ماه به کنگره گزارش دهد، یعنی حداکثر اعتبار این شیر پاستوریزه ۳ ماه است. با این وجود چگونه انتظار دارید که سرمایه گذار خارجی و داخلی برای آن بتواند برنامه ریزی کند. اگر صبح فردا آمریکاییها به برجام برگردند، همه تحریمهای دوره ترامپ را هم لغو کنند، تفاوتی ایجاد نمیشود. با فروش بشکههای بیشتر نفت، مشکلات ساختاری کشور حل نمیشود و ما باید یک استراتژی مناسب داشته باشیم. ۸۰ سال از برنامه ریزی مدون در کشور ما میگذرد، اما هیچ برنامهای نداشته ایم. کسی هم نپرسیده ایراد کار کجاست. یک قانونی را طراحی کرده و در مجلس تصویب میکنیم، اما هنوز برنامه شروع نشده است که به خاطر عوامل برون زا با ۴ فرضیات، برنامه تغییر میکند. برنامه تبدیل به جنازهای میشود که مومیایی اش میکنیم و ۵ سال به آن احترام میگذاریم، تمام که شد، بعدی را شروع میکنیم. انتظاری که از دولت آقای رئیسی میرفت این بود که یک اتاق فکر قوی میخواهیم که یک استراتژی منسجمی را طراحی کند و وزارت خانهها اجرایش کنند.
ما در ۴۰ سال گذشته با یک نظام پولی و مالیاتی و قاعده گذاری که در حکمرانی کشور داریم، اقتصادی رانتی و رفاقتی شکل گرفته است و کشور را با این همه ثروت به این وضعیت رسانده است. نظام مالیاتی غیرعادلانه ما هیچ مشکلی را حل نمیکند. این شرایط چه موقع قرار است تغییر یابد؟
۲ پایه اصلی یک اقتصاد و اجتماع، نظام پولی و مالی است. پایه سومی تحت عنوان عدالت اجتماعی وجود دارد که معلول این ۲ تا پایه است. این ۳ مسئله، پایههای اساسی ادامه حیات یک کشورند. اگر در عملکرد تحریمهای کشورهای غربی بنگرید، در مییابید که بر روی این ۳ پایه سرمایه گذاری کرده اند. تحریمها جایگزین جنگ نیست و مقدمه جنگ است. تحریمها را اعمال میکنند تا یک کشوری آن شرایط را تمکین کند، شرایطی که به واسطه آن، قدرت دفاعی اش از بین خواهد رفت و با هزینه کمتر، کشور به سمت فروپاشی میرود. ۳ محوری که بر روی آن حساب کردند، نظام مالی، پولی و بحث عدالت اجتماعی و شکاف طبقاتی است. این مسائل خیلی راحتتر از آن چیزی که فکر میکنیم قابل اصلاح هستند. یکی از مشکلات اصلی ما، نبود نظام مالی پایدار و وابستگی بودجه به درآمد نفت و متغیرهای برون زای اقتصاد است که دست غربیها قرار دارد. سوال پیش میآید که آیا این سیستم مالیاتی در اقتصاد ما ظرفیت تامین بودجه دولت را دارد؟ اقتصاد ما ظرفیت تامین ۲ برابر این بودجه را هم به راحتی دارد، چرا که اولا سهم بودجه در اقتصاد شفاف ما حدود ۱۸ درصد است، یعنی اگر نسبت مالیاتیمان مثل کشور پاکستان و آذربایجان بود، بودجه را میتوانستیم تامین کنیم که تازه ظاهر قضیه است. اقتصاد واقعی ما چندین برابر اقتصاد شفافمان است. یعنی اگر به سمت شفاف سازی اقتصادی برویم، میبینید که سهم بودجه در تولید ناخالص داخلی کمتر از ۳ یا ۴ درصد است و تامینش کاری ندارد. مشکلاتی در سیستم مالیاتی ما وجود دارد که این کار را نمیتوان کرد. یکی از مشکلات بحث این است که یک سری مسائلی که سیستم مالیاتی با آن درگیر است خارج از سیستم هستند.
در داخل سیستم مشکلات کم اهمیت تری وجود دارد. بزرگترین معضل ما بحث اقتصاد زیرزمینی و فرار مالیاتی است. در فرار مالیاتی، خودمان با شبه پولهایی که در اقتصاد تعریف کردیم، مبادلاتی را تسهیل کرده ایم که امکان ثبتش باشد. شبه پولهای مثل چک حامل، مبادلات قول نامه ای، طلا و ارز هستند. در خیلی از مسائب دیگر از ظرفیتهای کنونی سیستم مالیاتی استفاده نمیشود. قانون خانهها و اتومبیلهای لوکس، ۲ سال است که تصویب شده است و یک ریال اقدام نشده است، چرا که هیچ ارادهای برای انجام آن وجود ندارد. درباره این موارد، مبنای مالیات و ثروت، مبنای قابل فرار مالیاتی نیست و نیاز به اراده دارد. در بحث خانههای خالی هنوز هیچ خبری نیست. در موضوع مالیات علی الحساب شاه بیت آغاز عدالت انتقال سیستم مالیاتی از سنتی به مدرن است. در وصول مالیات نیز، در مییابیم مالیات حقوق چیزی حدود بیش از ۲ برابر مالیات ۳ میلیون واحد صنفی است. مالیاتهای مستقیم بخش اصناف را با وقفه نزدیک ۳/۲ سال وصول میکنیم، در صورتی که مالیات حقوق را به روز وصول میکنیم. به این معناست که ارزش واقعی مالیاتهایی که در بخش مشاغل میگیریم، کمتر از ۲۰ درصد ارزش اسمی آن هاست. حقوق بگیران ۱۰ برابر مشاغل مالیات میدهند و نه ۲ برابر. این مسئله به خاطر نبود سیستم مالیات علی الحساب است. مالیات علی احساب مالیات تکلیفی دارد و مالیات تکلیفی در مودیان پر ریسک میتواند مورد استفاده قرار گیرد. امکان انتقال سیستم مالیاتی به طرح جامعه که ۱۵۰۰ میلیارد تومان هزینه برایش شده است و اجرا نمیشود، وجود همین حلقه مفقوده اطلاعاتی است که ماده ۱۶۳ میتواند اجرایش کند. ما هنوز در این بحث مانده ایم که آیا این ظرفیت قانونی کنونی، میتواند اجرای ماده ۱۶۳ را کلید بزند یا خیر. این موضوع خیلی خنده دار است. به فرض اینکه این نیاز به یک اصلاحی داشته است، در این همه سال، ۲ سال این طرح را پیشنهاد کرده ایم. ارادهای در اجرای آن نبوده است.
سال گذشته آقای رئیسی در شورای هماهنگی سران قوا، نامهای را به رئیس جمهور وقت داده اند تا ماده ۱۶۳ اجرایی شود. این مسئله تا چه اندازه میتواند درآمد ایجاد کند؟ و در چه مدت زمانی این اتفاق میافتد؟
این مسئله میتواند درآمدهای مالیاتی را ۱۰۰ درصد افزایش دهد. یعنی در سال حدود ۲۰۰ هزار میلیارد تومان درآمد ایجاد میکند. اگر همین امروز استارت آن را بزنند، تا پایان سال میتوانند ۱۰۰ هزار میلیارد تومان وصول کنند. درآمدی مالیاتی که ارزش روزش با ارزش واقعی آن یکی است و نه یک پنجم.
برای بسیاری سوال پیش میآید که مگر هرسال مالیات را حساب نمیکنند، چگونه میفرمایید ۲ سال و نیم طول میکشد؟
مالیات من کارمند سرماه از حقوقم کم میشود، اما یک کاسب در فروردین امسال درآمد کسب کردم تا برج ۱۲، یعنی با یک وقفه ۶ ماهه در اینجا داریم. تازه ۴ ماه بعد سال اظهار نامه مالیاتی میدهد که تا اینجا یک وقفه ۱۰ ماهه میشود. اظهار نامهای که میدهند، تا رسیدگی شود به برگه تشخیص برسد، چیزی حدود ۹ ماه طول میکشد. جالا برگه تشخیص که رسید، زمان اعتراضها حل اختلاف رفتنها شروع میشود که درواقع ۲ سال و نیم طول میکشدو کشوری که ۵۰ درصد تورم دارد، مالیاتی که دریافت میکند، به دردش نمیخورد. شما به عنوان افرادی که در این کشور مسئولید و مکلفید در آن دنیا در دادگاهی جواب بدهید، این سوال را چگونه جواب میدهید که از کارمندی که واجب الحمایت بود، به روز مالیات گرفتی، از یک کاسب بیار کمتر گرفتید.
وقتی که استراتژی جنگ اقتصادی و تحریمها را میبینید، آخرش این است که باید آشوب و درد ایجاد کنم و دولت را ناچار به تمکین کنم. تمکینی که توان نظامی در اختیار آنها قرار بگیرد. این مسئله خطری است که ماهیت وجود کشور را تهدید میکند. در بحث ارز ۴۲۰۰ تومانی که میگویند منابع نداریم، آماری میآید که میگوید یارانههای غیرنقدی ما بالغ بر ۱۳۰۰ هزار میلیارد تومان است که بیش از یک و نیم برابر بودجه دولت است. تا موقعی که این مسئله به وجود میآید، حرف از تورم میزنند. تا حالا در کشور ما تورم اتفاق نیفتاده است؟ دلایلش چه بوده؟ ما ۵۰ سال میشود که تورم ساختاری داریم. تورمی که همین اقشار ضعیف را ضعیفتر و قوی را قویتر میکند.. در اینجا کسی از تورم ناراحت نمیشود، اما عاملی که ممکن است تورم ایجاد کند، ولی به نفع اقشار ضعیف است، همه ناراحت میشوند. نظام یارانهای ما بسیار خنده دار است، چرا که یک نظام کوپنی است که منسوخ شده است و کاراتر از نظام یارانه غیرنقدی است. زیرا در نظان کوپنی، امکانات را بر اشخاص به صورت مساوی تخصیص میدهید. به عنوان مثال هرکسی ۱۰۰ گرم در ماه کوپن روغن دارد. اما در یارانه غیر نقدی هرچقدر افراد بیشتر درآمد داشته باشند و بیشتر مصرف کنند، بیشتر منتفع میشوند. میگویند ممکن است مرغ گران گیر مردم بیاید. مسئولین باید بروند مناطق محروم و ببینند مشکل مردم مرغ ارزان نیست بلکه نان خالی است که خطرناک است و اقتصادمان نیاز به یک جراحی دارد. مقاوم سازی اقتصاد با مقاوم سازی بودجه دولت شروع نمیشود و از مقاوم سازی بودجه خانوار باید شروع شود. زیرا حرکتی که دشمنان ما میکنند، نوعی فشار بر ایجاد شکاف طبقاتی است و ما دقیقا در این مسیر حرکت میکنیم. در سیاستهای پولی نیز همینطور است. رهبری در مسئله ارزش پول ملی چندین بار تاکید کردند. یکی از ابزار جنگ اقتصاد سقوط ارزش پول ملی است که اتفاق افتاده است. این مسئله مبنای بسیاری از نارضایتی هاست. من اعتقاد دارم که معتقدین به اقتصاد لیبرالی، در کشان از این نوع اقتصاد، یک کاریکاتور است و مخالفینش هم به همین نسبت در حال اشتباه هستند. آن چیزی که در غرب اتفاق میافتد به این شکل نیست. به عنوان مثال بحثی را بر سر مسئله ارز و طلا مطرح کردم که وجود این شبه پولها در اقتصاد ما مثل نارنجکی است که ضامنش دست آمریکایی هاست. کم هزینهترین ابزار برای بی ثباتی اقتصاد ما این ۲ مسئله هستند. با چند میلیون دلار میتوان این اقتصاد را بالا و پایین کرد و تمام اجتماع را تخت تاثیر روانی قرار داد. آزادترین اقتصادهای دنیا آنهایی هستند که بیشترین قوانین بگیر و ببند را دارند. در غرب جرم فرار مالیاتی جنایت تعریف میشود و از قتل عمد بالاتر است. وقتی ارزش یک پول را وصل میکنید به ارزش یک کالای دیگر، در حقیقت خواسته یا ناخواسته پایه پولی خود را به آن کالا متصل میکنی. سال ۱۹۳۳ آمریکاییها متوجه بحران و کاهش ارزش پولشان میشوند، چون پایه طلاست و حجم این طلا کم است و با این رشد اقتصاد، خودبه خود ارزش پول پایین میافتد، دقیقا همین مشکلی که الان داریم که دولت فکر میکند اگر ۵ تن طلا به بازار تزریق کند، اوضاع بهتر میشود. آقای روزولت؛ رئیس جمهور وقت آمریکا در سال ۱۹۳۳، قانون ۶۰۱۲ را طراحی میکند. طبق این قانون تمام طلای مردم به نفع دولت مصادره میشود. این قانون میگوید اگر کسی طلا دارد، از فلان روز به بعد اگر طلا داشته باشد، هم طلایش مصادره میشود و همچنین در همان روز ۱۰۰ هزار دلار جریمه اش میکنم. طلا را باید تحویل دهید و در ازای آن پول هم داده نمیشود، ولی اوراق خزانه داده میشود. این اوراق خزانه را حتی به عنوان وثیقه در بانکها هم نباید بگذارید. طبق ماده ۱۰ قانون ۶۰۱۲، به قیمتی که رئیس جمهور مطرح میکند. درواقع اقتصاد آزاد همین است. اما عدهای فکر میکنند وقتی درمورد اقتصاد لیبرالی صحبت میکنیم، یک اقتصاد ول و رهایی است که نباید به کسی بگویی که بالاچشمت ابروست. حتی در دادگاه عالی آمریکا که مردم شکایت میکنند، رایش جالب است. در شرایطی که اضطرار ایجاب میکند، رئیس جمهور هر دستوری میتواند بدهد. تمام طلاهای زینتی افراد را ثبت میکنند. صنایعی که از طلا استفاده میکنند هم مکلفند تا از دولت خرید کنند. این قانون تا سال ۱۹۷۵ برقرار بوده است.
آمریکاییها زمانی میتوانند طلا نگه دارند که سیستمهای بانکیشان اقتصاد را پوشش میدهد و اقتصاد زیرزمینی ندارد. ما در ایران این ۲ نارنجک را در جیبمان گذاشته ایم. طرح ما نه بحث مصادره داشت و نه بحث قیمت گذاری توسط رئیس جمهور و نه مسئله عدم امکان مبادله آن را. طرحی که پیشنهاد کردیم این بود که باید اعلام شود افرادی که شمشهای طلا دارند، آنها را به نام خودشان در بانک بگذارند، هر لحظه که میخواهند از آن استفاده کنند، از طریق همان بانک به حساب ارزی شخص مورد نظر منتقل کنند. اگر این کار صورت گیرد وسیله اقتصاد زیرزمینی و فرار مالیاتی از بین میرود و تقاضای واقعی آن میماند. وقتی بخش عمدهای از تقاضا را از بین میبرید، ارزش آن خودبه خود پایین میآید. حالا اگر شخصی خواست آن را بروشد و ریال آن را بگیرد، با تضمین دولت به نرخ بازار آزاد خریداری میشود و ریالش داده میشود. با این کار فیزیک ایم ۲ کالا به عنوان ابزار نابود کردن اقتصاد از بین میرود. بزرگترین عامل شاخص تورم و بی ثباتی اقتصاد همین دو مسئله هستند. با وجود این شبه پول ها، تورم ناشی از فشار تقاضا را به تورم ناشی از فشار هزینه تبدیل میکنی، چرا که تقاضا ایجاد میشود. مصرف بخش خصوصی به قیمت ثابت در ۳ سال اخیر کاهش پیدا کرده است. زیرا بعضها درآمد هایشان پایین آمده و قیمتها افزایش یافته است و عدهای دیگر نیز مصرفها را به تعویق انداخته اند. ینی طلا میخرند و قیمت آن بالا میرود. به محض این که قیمت طلا و دلار بالا رفت، قیمت واردات مواد اولیه بالا میرود و تورم ناشی از فشار هزینه ایجاد کرده اید. باید آسیب پذیری اقتصاد را از همینجا از بین ببریم. اگر عدهای معتقدند این روش درست نیست، راههای دیگری برای کاهش آسیب پذیذری ارائه بدهند. شما در اقتصادی هستید که بی ریسک ترین، نقد شوندهترین و پربازدهترین فعالیتهای غیرمولد را از مالیات معاف کرده اید. یک شخص در این اقتصاد باید کلنگ در سرش خورده باشد تا به سمت تولید برود. برای اینکه جلوی این کار گرفته شود، فقط نیاز به اراده داریم.