آخرین اخبار:
کد خبر:۱۰۲۷۲۳۳
تحلیل پایگاه خبری «کانورسِیشن»

یکسال بعد از فرار یانکی‌ها از کابل؛ افغانستان قربانی رویاپردازی‌های پوچ آمریکا شد!

«افغانستانِ کنونی به نقطه‌ای بازگشته که ۲۰ سال پیش در آن قرار داشت. در این نقطه آمریکایی‌ها باید روایت‌های دروغین خود در مورد این کشور را عوض کنند، زیرا ادعا‌ها مبنی بر اینکه مثلا وضعیت حقوق بشر را در افغانستان ارتقا بخشیده اند مضحک است.

 به گزارش خبرگزاری دانشجو؛ پایگاه خبری "کانورسِیشن" در گزارشی، ضمن اشاره به سالگرد خروج تحقیرآمیز نیرو‌های آمریکایی از افغانستان و اوج گیری مجدد قدرت طالبان در صحنه قدرت سیاسی افغانستان، به طور خاص افغانستان را قربانی رویاپردازی‌های پوج دولتمردان آمریکایی دانسته که بیش از دو دهه این کشور را با شعار‌های زیبا اشغال کردند و عملا بار دیگر آن را به نقطه صفر بازگردانده اند.

این پایگاه خبری مشکل اصلیِ رویکرد آمریکا به افغانستان را تلاشِ آن جهت تحمیل فرهنگ و ارزش‌های ادعایی خود به جامعه افغانستان در عینِ بکارگیری نیروی نظامی ارزیابی می‌کند.

پایگاه خبری "کانورسِیشن" این در رابطه می‌نویسد: «آگوست سال گذشته میلادی، جهان شاهد عقب‌نشینی پُر هرج و مرج و خفت بارِ نیرو‌های آمریکایی از افغانستان بود. موضوعی که منجر به طرح یک سوال بنیادین شد: چطور دو دهه حضور در افغانستان از سوی آمریکا و ناتو، در نهایت می‌تواند به چنین شکست تحقیرآمیزی برای آمریکا، آن هم به دست شبه نظامیان طالبان ختم شود؟

در افغانستان، شمار قدرت‌های امپریالیستی که سعی کرده اند این کشور را کنترل کنند و در این دستورکار شکست خورده اند شاملِ بازیگرانی نظیر بریتانیا در قرن نوزدهم، شوروی در قرن بیستم، و آمریکا در قرن بیست و یکم می‌شود.

تاریخ اشغال افغانستان بیش از هر چیزی به این نکته و گزاره اشاره دارد که نمی‌توان این کشور را بواسطه نیرو‌های خارجی تحت کنترل گرفت و همین مساله نیز عملا موجب شده تا افغانستان به قبرستانِ امپراطوری‌های مختلف تبدیل شود و حتی به این نام لقب گیرد.

میراث پیچیده استعمار

باید اذعان کنیم که واقعیت، ماهیتی پیچیده دارد. کشور‌های در حال توسعه که با آثار و تبعات سال‌ها استعمارگرایی کشور‌های غربی مبارزه می‌کنند، شبیه به بمب‌های ساعتی هستند. در واقع رویه‌های نادرست کشور‌های استعمارگر عملا باعث رنجشِ کشور‌های در حال توسعه و البته ایجاد جریان‌های مقاومتِ ریشه دار در آن‌ها شده است.

استعمار و اشغال کشور‌های در حال توسعه حتی موجب شده تا آن‌ها نتوانند رشد طبیعی خود را دنبال کنند. رویداد‌های آسیب زای سیاسی، نظامی و اجتماعی، ایجاد کمبود‌ها و چالش‌هایی می‌کنند که به آسانی نمی‌توان آن‌ها را التیام بخشید و درست کرد. با این حال، هویت‌های نیرومند پیرامون قدرت بخشی و تقویت حق تعیین سرنوشت می‌توانند از افراط و تفریط‌های اشغالگری و استعمارگری جان سالم به در برند.

باید توجه داشت که 20 سال جنگ افغانستان صرفا یک تمرین و اقدام نظامی را نمایندگی نمی‌کرد، این جنگ در نوع خود تلاشی به ظاهر اخلاقی از سوی کشور‌های غربی جهت ایجاد نهاد‌های مد نظر و مطلوبشان در افغانستان را نیز به نمایش گذاشت.

در این میان باید پرسید که هزینه پرداخت شده در این زمینه چه میزان بود؟ در پاسخ باید گفت که تقریبا 160 کانادایی و 2448 نظامی آمریکایی جان خود را از دست دادند و البته بیش از 363 هزار غیرنظامی افغانستانی نیز در نتیجه این اشغالگری کشته شدند. در عین حال میلیارد‌ها دلار نیز بر باد رفتند و یک ابر قدرت دیگر یعنی آمریکا نیز در افغانستان تحقیر شد و شکست خورد. همه و حتی خودِ طالبان نیز از سرعتی که توانستند شهر‌های افغانستان را یکی پس از دیگری در جریان عقب نشینی نیرو‌های آمریکایی از افغانستان فتح کنند، شگفت زده شدند.

نظریه پسااستعماری و معادله افغانستان

خیزش مجدد طالبان همسو با نظریه پسااستعماری در بابِ برسازی (ایجاد) هویت است که در سه مرحله اتفاق می‌افتد. اول، اینطور انتظار می‌رفت که مردم افغانستان در مواجهه با قدرتمندترین ارتش جهان (اشاره به ارتش آمریکا)، هنجار‌های اشغالگرانِ کشورشان را اتخاذ کنند. آمریکا و متحدانش خود را به مثابه نیرو‌هایی برتر از حیث تمدنی ارزیابی می‌کردند که دیگران باید از آن‌ها تقلید کنند و البته این قبیل کشور‌ها گهگاهی نیز به کشور‌هایی نظیر افغانستان لطف می‌کنند (بر اساس روایت و فهمِ غربی) و سرزمینشان را از وجود نیرو‌هایی همچون طالبان آزاد می‌کنند. رویکردی که البته چندان با واقعیت‌های افغانستان همسو نبود و عملا شکست خورد.

دوم، یک هویت هیبریدی در افغانستان از سوی قدرت‌های غربی و به طور خاص آمریکا دنبال می‌شد. از این رو، افغانستان، نَه افغانستانی و نَه آمریکایی شد. در عوض یک دولت دست نشانده و بازیچه سرکار آمد که عمده دستورکار آن تحمیلِ یک هویت خاص به افغانستان با همراهی کشور‌های غربی و در راستای منافع آن‌ها بود. این مساله نیز با شکست قابل توجهی در افغانستان رو به رو شد؛ و در نهایت مرحله سوم، نوعی فضایِ انتقال ایجاد شده بود. در این فضا، مردم در مورد عدم قطعیت‌های جاری و آینده خود فکر می‌کنند و درست در همین نقطه است که مردمِ مستعمره در برابر استعمار و نیرو‌های اشغالگر مقاومت می‌کنند. مساله‌ای که به وضوح در چهارچوب معادله افغانستان و نوع واکنشِ مردم این کشور به اشغالگری آمریکا قابل مشاهده بوده است.

هیولایی خودساخته

به مدت حدودا 20 سال، ایالات متحده آمریکا تا حد زیاد در تلاش بود تا نیرو‌ها و ساختار‌هایی که خود در افغانستان ایجاد کرده بود را نابود کند. نباید فراموش کرد که ریشه‌های اصلی افراط گرایی در افغانستان به دست خودِ آمریکا و در جریان منازعات آن با شورویِ سابق ایجاد شده است. حتی خودِ طالبان نیز از شبه نظامیانی تشکیل شده که تحت آموزش آمریکا قرار داشتند و توسط آن تسلیح شدند.

باید توجه داشت که این مدل، مدل و شیوه انتخاب شده از سوی مردم افغانستان نبود. بدون تردید مردم افغانستان اگر در برخی گیر و دار‌های تاریخی گرفتار آمریکا ودیگر قدرت‌های غربی نمی‌شدند، ثبات و آرامش بیشتری را تجربه می‌کردند.

آمریکایی‌ها با استقرار یک دولت دست نشانده و بازیچه و ضعیف در افغانستان، به دنبال پیشبرد پروژه "ملت‌سازی" بر اساس استاندارد‌ها و قواعد مطلوبِ خود بودند. این رویکرد خاص تا حد زیادی مانع از تکاملِ طبیعی نهاد‌های افغانستانی شد و عملا افغانستان را به وضعیتی شبیه به اوضاع یک فرد بیمار رساند و پیامد‌های مرگباری را نیز برای آن به ارمغان آورد.

سرعت بالای "اشرف غنی" رئیس جمهور سابق افغانستان در فرار از کشورش و فروپاشی سریع ساختار‌های دولتی حتی زمانی که هنوز خروج نیرو‌های آمریکایی از افغانستان کامل نشده بود، حاکی از ایجا تغییری قابل توجه در افغانستان بود. طالبان عملا این فضا را با سرعتی عجیب به تسخیر خود درآوردند و بار دیگر با قبضه قدرت، عملا این پیام را به آمریکا و غرب رساندند که حضور 20 ساله آن‌ها در افغانستان شکستی بیش نبوده است.

اکثریت مردم افغانستان همچون بسیاری دیگر از ملت‌هایی که اشغال سرزمینشان را تجربه کرده اند، به دنبال ایجاد سازوکار‌ها و ارائه راه حل‌های خاص خود هستند. در این راستا و جهت تحقق این مساله، آن‌ها اغلب به کمک نیاز دارند. با این حال نباید شیوه ارائه کمک به آن ها، اشغال سرزمینشان و نشانه گرفتنِ اسلحه به سمتشان باشد. درست در همین نقطه است که شاهدیم آمریکایی‌ها پس از 20 سال اشغال افغانستان، به جای آنکه به قول خود زمینه را جهت رفع دیکتاتوری از افغانستان فراهم کنند، عملا شرایط را برای روی کار آمدن سازوکار‌های حکومتی جدید که مبتنی بر دیکتاتوری هستند فراهم کرده اند. در این نقطه باید پرسید که حقیقتا دلیل اصلی حضور بیش از دو دهه‌ای آمریکا و متحدانش در افغانستان چه بوده است؟

روایتِ بازسازی و تجدید ساختار

مردم افغانستان از اینکه تحت حاکمیت طالبان زندگی کنند لزوما خوشحال نیستند. البته که آن‌ها فهمیده اند روایت سازی‌های دولت‌های غربی در مورد خودشان در شرایط کنونی نیز تا حد زیادی به نبال لاپوشانی حقایق و البته کنترل خسارتی است که این ملت (بواسطه رویه‌های غلطِ دولت‌های غربی) متحمل شده اند.

افغانستان کنونی به نقطه‌ای بازگشته که 20 سال پیش در آن قرار داشت. در این نقطه آمریکایی‌ها باید روایت‌های خود را عوض کنند، زیرا ادعا‌های آن‌ها مبنی بر اینکه مثلا ضوعیت حقوق بشر را در افغانستان ارتقا بخشیده اند حقیقتا مضحک است (آن هم پس از کشته شدنِ صد‌ها هزار انسانِ بیگناه).

اشغالگران افغانستان از این کشور خارج شده اند و طالبان بار دیگر در افغانستان قدرت گرفته است. باید توجه داشت که استعمارگرایی، عملا مسیر و روند یک ملت را تغییر می‌دهد. ساختار‌های سیاسی، اقتصادی و اجتماعی که به صورت طبیعی تکامل می‌بایند، در افغانستان با اختلال رو به رو شده اند. باید توجه داشت که افغانستان برای کسب پیشرفت، نیاز به سرمایه گذاری و تجارت دارد نه گلوله و بمب.»

ارسال نظر
captcha
*شرایط و مقررات*
خبرگزاری دانشجو نظراتی را که حاوی توهین است منتشر نمی کند.
لطفا از نوشتن نظرات خود به صورت حروف لاتین (فینگیلیش) خودداری نمايید.
توصیه می شود به جای ارسال نظرات مشابه با نظرات منتشر شده، از مثبت یا منفی استفاده فرمایید.
با توجه به آن که امکان موافقت یا مخالفت با محتوای نظرات وجود دارد، معمولا نظراتی که محتوای مشابهی دارند، انتشار نمی یابد.
پربازدیدترین آخرین اخبار